امکان داشتن


برابر پارسی: گمان رفتن، شدن، شایستن

معنی انگلیسی:
to be possible

لغت نامه دهخدا

امکان داشتن. [ اِ ت َ ] ( مص مرکب ) ممکن بودن :
خاموشی بلبلان مشتاق
در موسم گل ندارد امکان.
سعدی.
ز من صبر بی او توقع مدار
که با او هم امکان ندارد قرار.
( بوستان ).

فرهنگ فارسی

ممکن بودن

مترادف ها

can (فعل)
قادر بودن، قدرت داشتن، امکان داشتن، در قوطی ریختن، زندان کردن، اخراج کردن، توانایی داشتن

may (فعل)
قادر بودن، امکان داشتن، توانایی داشتن، میتوان، ایکاش

فارسی به عربی

قد , یستطیع

پیشنهاد کاربران

اِمکان داشتَن: ١. انجامپذیر/انجام - شدنی/شدنی بودن، شدن، توانستن ٢. گمان رفتن
توانستن ، قدرت داشتن ، دلیل در دست داشتن
می شود
احتمال رفتن
احتمال می رود که . . . . . . . . . . . .

بپرس