ترجمههای فاطمه عبدی (٩٥)
تو این کشور، انعام دادن به آرایشگرا رسمه؟
طاق زیبایی در سرتاسر ورودی است.
کف اینجا بدون قالیچه خیلی خالی به نظر می رسه.
او کار وکالت می کند و خواهرش کار پزشکی.
مجبور نیستیم به حرفای بی ربط اون گوش بدیم.
مرغ و سالاد رو توی یه دیس بچین.
ژاکت خیلی گشاد بود برای همین دادم اندازه ش کردن.
دیروز سر کار نیامد برای همین امروز اخراج شد.
اگر سرویس زدن رو تمرین کنی، تنیست بهتر میشه.
کل جلسه شکمم داشت قار و قور می کرد.
اونو دیدیم که دو بسته بادوم زمینی رو تا ته با خرت خرت خورد.
آدم خسیس دوست ندارد از پولش دل بکند.
زود تصمیم گرفت که وارد حرفه پزشکی شود.
برو پیش متصدی بار، جنت، و یک کم براش عشوه بیا، ببین می تونی یه کاری کنی که بیاد رامون بندازه.
او تنها بود و خیلی زود به آدمای جدید دلبسته می شد.
به دوربین من ور نرو. میشکنیش.
عادت داشت تمام روز با لباس خونه بگرده.
او چاپلوسی همه را می کند تا به خواسته اش برسد.
هر چی می تونی بخور، این آخرین غذای گرمیه که تا یه مدت گیرت میاد.
فرانکی حس کرد صورتش سرخ شده و دستاش خودبخود مشت شده ن.
او چهار دست و پا نشسته بود و زمین را می سابید.
پرداخت هزینه سرسام آور گرمایش این خانه در توان ما نیست.
فکر خوردن صدف خام حالمو بهم می زنه.
هیچ علاقه ای به خوردن باقیمانده خورش نداشت.
دانش آموزان از تکالیف دو تا از فصل های طولانی نالان بودند.