پیشنهادهای مهدی صباغ (٢,٣٠٨)
adjective : ( لباس/پارچه. . . . ) قابل شستشو در ماشین لباسشویی نمونه : "the padded cover is machine washable"
adjective : رقیق ( برای وصف هوای رقیق و کم اکسیژن به خصوص هوایی که در ارتفاعات کوهستان وجود دارد، استفاده می شود. ) نمونه : It's difficult to breath ...
noun - countable : تیزبین شخصی که دارای چشم هایی قوی است و می تواند اجسام کوچک را از فواصل دور به راحتی ببیند. نمونه: We sat down and started the ex ...
idiom : خیلی شاد و سرحال به نظر رسیدن نمونه : We've had a fantastic response!" he said, grinning from ear to ear
noun - countable - informal : آدم بین 30 تا 39 سال نمونه : They aimed their campaign at affluent thirtysomethings
noun - uncountable : جُرم شناسی ( روش های علمی حل جرایم که شامل بررسی اشیاء یا مواد مرتبط با جُرم می شود ) نمونه : Using cutting - edge forensics, ...
Noun - countable : گنتری سازه فلزی دروازه مانند، درون پست های برق که هادی های انتقال نیرو در ابتدای ورودی پست به آنها آویخته می شوند.
روش راه اندازی موتورهای سه فاز AC به صورت تک ضرب یا Direct On - Line که به اختصار به آن DOL می گویند.
Direct On - Line روش راه اندازی موتورهای سه فاز AC به صورت تک ضرب که به اختصار به آن DOL هم می گویند.
Noun - countable : هواپیمای آب پاش هواپیمایی که دارای مخزن بزرگ پر از آب می باشد و در آتش سوزی های بزرگ با پاشیدن حجم زیادی از آب برای خاموش کردن آتش ...
adjective : غیر معمول و متفاوت ( از آنچه معمولاً دیده می شود، گفته می شود یا انجام می شود ) نمونه : The festival will showcase left - field acts th ...
Noun - countable : ماشین شمع کوب خودروی شمع کوب ( خودرویی است که وظیفه انجام عملیات شمع کوبی در ساختمان سازی را بر عهده دارد. این خودرو توسط یک وزن ...
Adjective : بی خانمان نمونه : Last night a nowhere bride committed suicide in San Diego
Hawk - tuah صدایی که هنگام بیرون انداختن آب دهان ( تف کردن ) از دهان انسان خارج می شود.
Noun - countable : Table football Foosball فوتبال دستی
phrase - uncountable : 1 - پلاستیک سازی تولید پلاستیک فرآیند یا کسب و کار تولید پلاستیک نمونه : She worked as an industrial nurse for a plastics c ...
idiom : کسی را به شدت دوست داشتن علاقه بی اندازه ای به فردی داشتن ( این اصطلاح معمولا برای اینکه به کسی بگویید که چقدر به او علاقه دارید، استفاده می ...
Noun - countable - uncountable : پاگَرد پله پاگرد راه پله پاگرد نمونه : the first - floor landing
noun - countable : کسب و کار خُرد کسب و کار کوچک کسب و کار کوچک و عمدتا خانوادگی که تعداد کارمندان کمی دارد. نمونه : Like most micro business own ...
در مایکروسافت اکسل، "Freeze Panes" قابلیتی است که به شما امکان می دهد بخشی از برگه خود را در حالی که در بقیه کاربرگ خود پیمایش می کنید، قابل مشاهده ن ...
phrasal verb - literary : thirst for something تشنه چیزی بودن بی حد و اندازه مشتاق چیزی بودن به چیزی بیش از تصور نیاز داشتن چیزی را بیش از حد خواستن ...
idiom : خیلی خیلی خشک به شدت خشک به شدت کم آب نمونه : I don't think he's been watering these plants - the soil is as dry as a bone
noun - countable : بَربَط نواز نوازنده ساز بربط نمونه : he is a professional lutenist
adjective : پایدار نمونه : last peace = صلح پایدار
pherasal verb : ساکت باش اینقدر حرف نزن سر و صدا نکن وراجی نکن پرحرفی نکن نمونه : Just belt up, will you! I'm trying to concentrate
Idiom - US - Slang : بپیچ راست ( هنگام رانندگی با وسایل نقلیه ) نمونه : Hang a Ralph up at the next stoplight
Slang - Idiom - US : بپیچ به چپ ( موقع رانندگی با وسایل نقلیه ) نمونه: Hang a Louie up at the next stoplight
Noun - countable : فاصله افقی بین دو دکل انتقال برق مجاور یکدیگر
Noun - countable : چکش زنگ زبانه زنگ قطعه ای فلزی درون زنگ های زنگوله ای شکل که با برخورد آن به بدنه ی درونی زنگ، صدای آن تولید می شود.
Verb - transitive : مچاله کردن کاغذ یا لباس کاغذ یا لباس را به شکل توپی گرد و کوچک درآوردن نمونه : She screwed the letter up and threw it in the bin
قابلِ توجهِ . . . . شایانِ توجهِ . . . . نمونه : Attention to all dear students = قابل توجه همه دانش آموزان گرامی
noun - countable / uncountable - informal : مرکز نگهداری سگها ( محلی که صاحبان سگها وقتی منزل خود را ترک می کنند و موقتا امکان نگهداری از سگ شان را ن ...
adjective : جانورشناسی جانورشناسانه وابسته به دانش مطالعه جانوران به ویژه مطالعه درباره ساختمان بدن آن ها نمونه : They studied him like a zoologica ...
noun - countable : مرکز نگهداری از حیوانات مرکز حمایت از حیوانات جایی که حیوانات بیمار، زخمی، بی سرپرست و . . . . . را نگهداری و درمان می کنند. نمو ...
Adverb : به نحو احسنت به بهترین شیوه ممکن به بهترین روش نمونه : I will do it well
Noun - countable : کارتِ با آرزوی تندرستی شما ( کارت کوچکی که معمولا همراه با یک دسته گل برای بیماران فرستاده می شود و بر روی آن جمله هایی مانند : ب ...
guilt somebody into something کسی را به چیزی متهم کردن نمونه: he guilts me into breaking that glass
Phrasal verb : Have a gift for doing something Have a gift for something استعداد انجام کاری را داشتن در چیزی استعداد داشتن توانایی انجام کاری را داشت ...
Idiom - informal : بسیار عالی دارای استاندارد بسیار بالا نمونه: Have you tried this ice cream? It's the bee's knees, it really is
Phrasal verb : عضوی از اعضای بدن را ( در طی یک عمل جراحی ) از درون بدن خارج کردن نمونه ۱ : He had his appendix out last week نمونه ۲ : You'll have ...
noun - countable : منگنه دیوارکوب ( منگنه یی قوی که برای کوبیدن منگنه بر روی اجسام سخت و سفت مانند دیوار و چوب به کار می رود. ) نمونه : He has a st ...
noun - countable - informal : آدم شُل و ول ( بیشتر برای شوخی و طعنه زدن استفاده می شود. ) آدم بی دست و پا و ترسو ( بیشتر برای شوخی و طعنه زدن استفاد ...
Adjective : به تنهایی تکی انفرادی یک نفره
phrasal verb - informal - UK : cheese someone off شخصی را عصبانی کردن فردی را ناراحت و خشمگین کردن باعث ناراحتی کسی شدن نمونه : Her attitude to the ...
Phrase : خود را به دردسر انداختن خود را به مخمصه افکندن برای خود شَر درست کردن خود را در موقعیتی دشوار یا خطرناک قرار دادن نمونه : Don't allow yours ...
Noun - countable - informal : مهمترین و پرقدرت ترین فرد در یک شرکت یا یک سازمان نمونه : He left business school and became a big cheese in the City
noun - countable : ریش سفید بزرگ خاندان ( مرد مسنی که دیگران با وی مانند پدر خودشان رفتار می کنند و از او نصیحت، مشورت و حمایت دریافت می کنند. ) ن ...
noun - countable : سازهای زهی ( مانند: تار، گیتار، پیانو، ویولونسل و . . . . . . ) نمونه : Guitars, pianos, and cellos are different types of strin ...
adjective : 1 - نگران و خسته ( به طوری که مانع آرامش فرد شود ) نمونه : I always eat when I’m feeling stressed 2 - Adjective : تحت تنش تحت فشار ...
adjective : داسی شکل به شکل داس داس مانند نمونه : the sickle moon