پیشنهادهای بهنوش عافیتطلب (٣٥٩)
مغموم
پیرِ کسی درآمدن
( ادبی ) با هم گرد شدن
به راه افتادن ( مثال: بلوایی به راه افتاد )
خبر شدن
سر دادن مثال: She started crying again دوباره گریه را سر داد.
به عزا ایستادن
یک نفس راحت کشیدن. مثال: It was a relief یک نفس راحت کشیدم.
سبد خرید چرخ دار
کج وکوله، کج ومعوج، چپکی، بالاپایین
کتک زدن
کتک خوردن
[کفش و غیره] بند کردن [طناب و غیره] رد کردن ( از فرهنگ پویا )
جوک بی تربیتی
سنگ پا
تماشا کردن، سِیر کردن
جملگی
یک گلوله کُرک
به طرز تسکین ناپذیری ( از فرهنگ پوبا )
بلوا به پا کردن
مواجهه درمانی
پرده حصیری
فرچۀ نقاشی
بی چاک ودهن
فوراً توجه کسی را جلب کردن
دستپاچه بودن، هول بودن، گیج بودن، بلاتکلیف بودن ( از فرهنگ پویا )
[چشم] اشک آلود شدن
( در چیزی را ) باز کردن
رضایتمندانه
به حق
به حرف حساب گوش دادن ( از فرهنگ پویا )
بیخودوبی جهت
به هر دلیلی
[مجازی] یک قرن، یک عمر ( از فرهنگ پویا )
خط کشِ تاشو
نگون بختی
در مجاورتِ، در نزدیکیِ
دستمایه در to become the stuff of sth. یعنی دستمایۀ چیزی شدن
با دست پیش کشیدن و با پا پس زدن
برادران، اخوان
هوش از سر پریدن مثال: He drank himself into oblivion: آن قدر [شراب] نوشید که هوش از سرش پرید.
با فراغ بال
خواهی نخواهی
ارج وقرب
در مقام تأیید برآمدن
بر باد فنا رفتن
مزهٔ چیزی زیر زبان کسی رفتن
گاهی �ازدست رفته� و �بربادرفته� هم معنی می دهد.
نظم ونَسَق
قالب تهی کرده