slacken

/sˈlækən//ˈslækən/

معنی: کم شدن، خرد شدن، کند کردن، اهسته کردن، سست کردن، شل کردن یا شدن
معانی دیگر: کساد شدن، کم کردن یا شدن، کاستن، آهسته کردن، نحیف کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: slackens, slackening, slackened
(1) تعریف: to decrease activity, strength, speed, intensity, or the like.
متضاد: quicken
مشابه: abate, let down, let up, loose, relax, relent, remit, slack, slow, subside

- As business slackened, management laid off workers.
[ترجمه گوگل] با کسادی تجارت، مدیریت کارگران را اخراج کرد
[ترجمه ترگمان] هنگامی که تجارت سست شد، مدیریت کارگران را اخراج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to decrease tension or pressure.
متضاد: tighten
مشابه: loosen, mollify, relax, slack

جمله های نمونه

1. to slacken one's grip
محکم در دست نگرفتن (شل در دست گرفتن) چیزی

2. to slacken one's speed
از سرعت خود کاستن

3. to slacken the flow of water
جریان آب را کم کردن

4. Slacken your legs and slowly lie back.
[ترجمه گوگل]پاهای خود را شل کنید و به آرامی به عقب دراز بکشید
[ترجمه ترگمان]پاهات را باز کن و آروم دراز بکش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Simon allowed his pace to slacken.
[ترجمه گوگل]سیمون اجازه داد سرعتش کم شود
[ترجمه ترگمان](سیمون)اجازه داد که سرعتش کم شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. After hours of digging, we began to slacken up a little.
[ترجمه مسعود تقی پور] بعد از ساعت ها حفر کردن، ما مقداری استراحت کردیم
|
[ترجمه گوگل]پس از ساعت‌ها حفاری، کمی سست شدیم
[ترجمه ترگمان]پس از ساعت ها کندن، شروع به سست شدن کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Growth in the economy was beginning to slacken off.
[ترجمه گوگل]رشد اقتصاد در حال کاهش بود
[ترجمه ترگمان]رشد اقتصاد کم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Slacken the reins or you'll hurt the horse's mouth.
[ترجمه گوگل]افسار را سست کن وگرنه به دهان اسب صدمه می زنی
[ترجمه ترگمان]ده نه اسب را بردار یا به دهان اسب صدمه می زنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The Conservative government will not slacken the pace of radical reform.
[ترجمه گوگل]دولت محافظه کار سرعت اصلاحات رادیکال را کاهش نخواهد داد
[ترجمه ترگمان]دولت محافظه کار از سرعت اصلاحات رادیکال کاسته نخواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Most people slacken off/up at the end of a day's work.
[ترجمه گوگل]اکثر مردم در پایان یک روز کاری سست می شوند
[ترجمه ترگمان]اکثر مردم در پایان کار یک روز کم می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The management expects demand to slacken in the New Year.
[ترجمه گوگل]مدیریت انتظار دارد که تقاضا در سال جدید کاهش یابد
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که این مدیریت در سال نو کمی استراحت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The pace did not slacken in the fifth.
[ترجمه گوگل]سرعت در پنجمین افت نکرد
[ترجمه ترگمان]سرعت در قرن پنجم کم نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But it should slacken when the leash is held normally.
[ترجمه گوگل]اما زمانی که بند به طور معمول نگه داشته می شود باید شل شود
[ترجمه ترگمان]اما باید وقتی افسار به طور عادی مهار می شود، سست شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In the heat of the moment, he might slacken his moral principles.
[ترجمه گوگل]در گرماگرم لحظه ممکن است او اصول اخلاقی خود را سست کند
[ترجمه ترگمان]در گرمای آن لحظه ممکن بود اصول اخلاقی خود را سست کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کم شدن (فعل)
abate, diminish, step down, wane, dwindle, slacken

خرد شدن (فعل)
abate, diminish, wane, dwindle, slacken, relent, pass off, shrink, crush, decrease, lessen, decline, remit, narrow, flag, lower, de-escalate, crack up, depopulate, relax, fall away, grow away, grow down, pink, shrink away

کند کردن (فعل)
slacken, rebate, clog, dull, blunt, sheathe, decelerate, hebetate, let up

اهسته کردن (فعل)
slacken, decelerate

سست کردن (فعل)
slacken, slack, weaken, emasculate, enervate, enfeeble, discourage, loosen, relax, inactivate

شل کردن یا شدن (فعل)
slacken, unclench

تخصصی

[عمران و معماری] سست کردن - شل کردن

انگلیسی به انگلیسی

• slow down, decelerate; loosen; ease, make less intense
if something slackens or if you slacken it, it becomes slower, less active, or less intense.
if your grip or your body slackens or if you slacken it, it becomes looser or more relaxed.
if something slackens off, it becomes slower, less active, or less intense.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : slacken / slack
✅️ اسم ( noun ) : slack / slackness / slacker
✅️ صفت ( adjective ) : slack
✅️ قید ( adverb ) : slackly
کوتاه آمدن - تضعیف - عقب نشینی کردن - سست کردن - پا پس کشیدن - برگشتن از حرفی یا اقدامی - تغییر عقیده یا جهت دادن - وا دادن - از مسیر اصلی منحرف شدن

بپرس