پیشنهاد‌های امین جوادی ازاد (٢٤٠)

بازدید
١١٩
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

نه بابا !

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

hit the hay= hit the sack

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

کپه ی مرگ گذاشتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

You could have it in my house. میتونی توی خونه ما بگیری ( بگیری : جشن رو برگزار کنی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

trying situation موقعیت خیلی سخت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

روزای سخت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٦

گمان میکنم ( اینطور باشد )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پریدن توی حرف کسی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

معنی : شرمنده مثلا: شرمنده باید برم شرمنده نمیتونم بییام

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

“. I should have left my house earlier” “باید زودتر از خانه بیرون می‎آمدم. ” ( ولی اانجام ندادم )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

نفرمایید

پیشنهاد
١٩

What have you been up to lately? چه خبرا این روزا How have you been? چطوری How’s it going? اوضاع چطوره ( روزگار چطور پیش میره )

پیشنهاد
٣٠

1. How are you? 2. How’s it going? 3. How ya doin’? 4. How are things? 5. How’s life? 6. How have you been? 7. How’s your family? 8. What’s up? 9. Wh ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

1. How are you? 2. How’s it going? 3. How ya doin’? 4. How are things? 5. How’s life? 6. How have you been? 7. How’s your family? 8. What’s up? 9. Wh ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٧

1. How are you? 2. How’s it going? 3. How ya doin’? 4. How are things? 5. How’s life? 6. How have you been? 7. How’s your family? 8. What’s up? 9. Wh ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

1. How are you? 2. How’s it going? 3. How ya doin’? 4. How are things? 5. How’s life? 6. How have you been? 7. How’s your family? 8. What’s up? 9. Wh ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

پریدن به کسی lash out at

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

پریدن به کسی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

افزایش اعتماد بنفس یا عزت نفس

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

something such as praise, success, etc, that makes one feel better about oneself or raises one's morale

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

grate on sb/sth: اذیت شدن If someone's voice or behaviour grates on you, it annoys you: Her voice really grates on me. something is very annoying ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

مدام اشتباه کسی رو به یادش اوردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٧

by the way : راستی. . . . . ( یادمون افتاده به بحثی که مرتبط هس با موضوع مخاطب ) anyway:: بگذریم. . . . ( مشخصه ا ز معنی که میخواد بحث رو عوض کنه و ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٥

by the way : راستی. . . . . ( یادمون افتاده به بحثی که مرتبط هس با موضوع مخاطب ) anyway:: بگذریم. . . . ( مشخصه ا ز معنی که میخواد بحث رو عوض کنه و ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

to gather together in large numbers پرجمعیت شدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

جمع کردن یک کار یا یک قضیه به طور سریع ماس مالی کردن هم شاید بشود معنا کرد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

comes off as : بهش میاد که . . . . He's really just shy, but he comes off as a little arrogant.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

comes off as : بهش میاد که . . . . He's really just shy, but he comes off as a little arrogant.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

نامزد شدن ( برای انتخابات )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

سر و گوش آب دادن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

بشینی دو ساعت فکر کنی /فکر کردن طولانی برای حل یک قضیه یا یک مشکل give a lot of thought or consideration to something you don’t understand

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

اصل قضیه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

=“It doesn’t add up” =“It doesn’t make sense” or “Something is not correct or true in this situation”

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

تازه فهمیدم / حالا فهمیدم. . . /همین الان تازه متوجه شدم که. . . . Wait a second – it just dawned on me

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

تازه فهمیدم/ همین الان تازه فهمیدم Wait a second – it just dawned on me

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به طور حتمی / صد در صدی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

جور در اومدن why the numbers don’t match up with what we currently have in our accounts.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

تفاوت ها به این صورتند : 1 realize یعنی متوجه شدن یا فهمیدن طی یک تجربه عملی I realized its importance = من به اهیمت اون پی بردم / اهمیتش رو درک کرد ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٤

تفاوت ها به این صورتند : 1 realize یعنی متوجه شدن یا فهمیدن طی یک تجربه عملی I realized its importance = من به اهیمت اون پی بردم / اهمیتش رو درک کرد ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

تفاوت ها به این صورتند : 1 realize یعنی متوجه شدن یا فهمیدن طی یک تجربه عملی I realized its importance = من به اهیمت اون پی بردم / اهمیتش رو درک کرد ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Five prisoners have ________ of that prison

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Do, perform. We need to carry out more research into cancer. He carried out his threat and left the company.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

1. Continue Despite the doctor's advice, he carried on smoking. 2. Complain, moan. The way you are carrying on, you would think I had slept with y ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

داشت. . . . . داشتم که. . . داشتند که. . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

خوب شد که . . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

بی سر وصدا نزدیک شدن مثلا یک خرس هست که شما یواشکی تا نزدیکش می ایید معادل creep on someone

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

leave suddenly and as if in a hurry.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

put someone up to : ترغیب کسی به کار خلاف /یا خطرناک / احمقانه / عجیب وا داشتن / وادار کردن متقاعد کردن کسی به یک کار احمقانه یا بد یا خلاف مثلا : H ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

حزب گروهی که هدف مشترک دارند برای منافع خودشون a group of people or an organization seeking or receiving special advantages, typically through polit ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

نامزد یا کاندید شدن برای مقام شهردار