nominated


معنی: منصوب، نامزد
معانی دیگر: نامزد کردن قانون ـ فقه : کاندیدا کردن

جمله های نمونه

1. he was nominated for a new job
او را برای شغل جدیدی انتخاب کردند.

2. he had been nominated to receive the nobel prize
او نامزد دریافت جایزه نوبل شده بود.

3. the company managers nominated me as the new treasurer
مدیران شرکت،مرا به عنوان خزانه دار برگزیدند.

4. I will not accept if nominated, and will serve if selected.
[ترجمه گوگل]در صورت نامزدی نمی پذیرم و در صورت انتخاب خدمت خواهم کرد
[ترجمه ترگمان]من در صورت نامزد شدن قبول نخواهم کرد و در صورتی که انتخاب شود خدمت خواهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She has been nominated for the presidency.
[ترجمه گوگل]او برای ریاست جمهوری نامزد شده است
[ترجمه ترگمان]او نامزد ریاست جمهوری شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Ferraro was the first woman to be nominated for the job of vice president.
[ترجمه گوگل]فرارو اولین زنی بود که برای پست معاونت رئیس جمهور نامزد شد
[ترجمه ترگمان]فرارو اولین زنی بود که نامزد معاونت ریاست جمهوری شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was nominated for the best actor award.
[ترجمه گوگل]او نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر مرد شد
[ترجمه ترگمان]او نامزد دریافت جایزه بهترین هنرپیشه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Under party rules each candidate has to be nominated by 5Labour MPs.
[ترجمه گوگل]طبق قوانین حزب، هر نامزد باید توسط 5 نماینده حزب کارگر معرفی شود
[ترجمه ترگمان]تحت قوانین حزب، هر نامزد باید توسط ۵ نماینده از حزب کارگر نامزد شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. To be nominated for union president you need one person to propose you and another to second you.
[ترجمه گوگل]برای نامزد شدن برای ریاست اتحادیه، به یک نفر نیاز دارید که شما را پیشنهاد کند و دیگری شما را دوم کند
[ترجمه ترگمان]برای کاندید شدن برای رئیس جمهور، شما به یک نفر نیاز دارید که شما و دیگری را برای دومین بار به شما پیشنهاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The board nominated her as the new director.
[ترجمه گوگل]هیئت مدیره او را به عنوان مدیر جدید معرفی کرد
[ترجمه ترگمان]هیات مدیره او را به عنوان رئیس جدید معرفی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was nominated as chair of the board of governors.
[ترجمه گوگل]وی به عنوان رئیس شورای حکام معرفی شد
[ترجمه ترگمان]او در مقام ریاست شورای مدیران کاندید شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She was nominated to speak on our behalf.
[ترجمه گوگل]او نامزد شد تا از طرف ما صحبت کند
[ترجمه ترگمان]اون کاندید شده بود تا از طرف ما حرف بزنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was nominated by the African National Congress as one of its team at the Groote Sehuur talks.
[ترجمه گوگل]او توسط کنگره ملی آفریقا به عنوان یکی از تیم های آن در مذاکرات گروت سهور نامزد شد
[ترجمه ترگمان]او توسط کنگره ملی آفریقا به عنوان یکی از اعضای تیم خود به نام گریت Sehuur معرفی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She has been nominated as Best Actress for her part in the film 'Forever Together'.
[ترجمه گوگل]او برای بازی در فیلم "برای همیشه با هم" نامزد بهترین بازیگر زن شده است
[ترجمه ترگمان]او به عنوان بهترین بازیگر نقش اول زن در فیلم برای همیشه نامزد شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He has now been formally nominated as presidential candidate.
[ترجمه گوگل]او اکنون به طور رسمی به عنوان نامزد ریاست جمهوری معرفی شده است
[ترجمه ترگمان]او اکنون رسما نامزد ریاست جمهوری شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

منصوب (صفت)
appointed, nominated

نامزد (صفت)
nominated, put forward

انگلیسی به انگلیسی

• appointed; proposed for candidacy (for an office or an honor)

پیشنهاد کاربران

معرفی شده
نامزد شدن ( برای انتخابات )
کاندید شدن

بپرس