ترجمه‌های امین جهانگرد (٧٤)

بچه ها در سیرک از هیجان بی قرار یودند

پال از کنجکاوی بی قرار بود

ما حول و حوش 100 دلار خرج کردیم

( اینجا ایدتور به معنی کسی است که اخبار خاصی را میگوید ) خبر گوی آشپزی، میرا فریزر شما را به پشت صحنه می برد

مکعب شش وجه دارد ( در ضمن مکعب هشت راس دارد! )

مشتاق بود که برای ترفیع دلا راست بشه

انتظار داره همه جلوش دلا راست شن

باید یه نگاه به بیمه نامت بندازی ببینی برای چه نوع اسیبی تحت پوشش قرار گرفته ای.

اون انقد سادس که نمیدونه دارن ازش امتیاز میگیرن

هتل برای هر سرویس اضافه پول میگیره

هتل بابت صدمه ای که به اتاق زدند ازشون ۱۰۰ دلار بیشتر پول گرفت

شرکت های هواپیمایی بابت نوشیدنی های الکلی از مسافران پول میگیرند ولی برای نوشیدنی غیر الکی نه.

کافه برا یه لیوان قهوه یه دلار پول میگیره

وقتی که پرستار کبودی های پسر بچه را دید، گمان کرد که مورد سو استفاده قرار گرفته باشد

کل ساختمان در آتش سوخت و از بین رفت، و پلیس گمان میکند که ساختمان به عمد به آتش کشیده شده

بیا نوبتی شوت کنیم، اول تو شوت بزن

به یکی پول دادیم از عروسی فیلم برداری کنه

الان دوست دارم جلوی فواره از مدل ها عکس بگیرم

گاوچران با تفنگش سه گلوله شلیک کرد

درد بقدری بود که بلند بلند گریه کرد

تام داشت بلند بلند فکر میکرد که یک ماشین جدید میخرد

آخرش دیگه نتونستم خودم و کنترل کنم و زدم زیر خنده

کل کلاس زدن زیر خنده

زد زیر خنده

صحنه آخر فیلم نسبتا سوزناک بود

برای روشن ساختن این نکته، میخوام براتون یه داستان واقعی بگم

بزار یه مثال بزنم تا نکترو روشن کنم

نکته آخرت برام واضح نیست، میشه با مثال روشنش کنی؟!

تصویرگر کتاب را با نقاشی های بسیار دقیقی به تصویر کشیده است

او در تاریکی کورکورانه به دنبال کلید برق گشت

لطفا در طول هفته با دفتر در تماس باشید

رو تابلو نوشته بود:لطفا دست نزنید

تصادفی شنیدمش!بگوشم خورد!

به آرامی حرف زدیم تا به گوش کسی نخورد

بخشی از مکالمشون و تصادفی شنیدم

نمایش نقد های خوبی از داوران دریافت کرد

او زندانیشونو از نزدیک تحت نظر گرفت

مادر بزرگ بچه ها قراره بعد از ظهر ازشون مراقبت کنه ( پیششون باشه )

او به دقت از بیمارش مراقبت کرد

مواظب باش دستت و با اون چاقو نبری

میخای این شاهد و بازجوئی کنی؟!

نزدیک بود با یک کامیون تصادف کنم

اگر او به دزدی از مغازه ها ادامه بده، سر از زندان در میاره

میتونیم وسط راه وایسیم ناهار بخوریم

گروهی از مرد ها به مغازه جواهر فروشی دستبرد زدند.

هیچ کس نمیدونه فردا چی پیش میاد.

نگران نامه نباش مطمین باش پیدا میشه.

مسئول بایگانی یک دست نوشته ارزشمند پیدا کرد.

صدای تلویزیون و زیاد کردم

فقط سو و مارک به خودشان زحمت دادند که برای جلسه حاضر بشن.