پیشنهادهای غزال سرخ (١,٣٥٦)
پیشدستی [کردن] پیشقدم [شدن] outmanoeuvring a competitor or opponent; at an advantage. "City were on the front foot from the word go"
به نقل از دیکشنری دات کام https://www. dictionary. com Replace try and ( I will try and fix it ) with try to ( I will try to fix it ) . Some grammari ...
To make the call means to make a decision. This is why bosses, presidents, parents, and other leaders are always making the call. They are responsibl ...
به نقل از میریام وبستر: : becoming worse in condition or less in size, amount, number, etc مثال: . declining His health is on the decline. Sales are ...
نقدی پول نقد نقداً
1. . ( be attributable to ( a particular factor or circumstance "he claimed his problems were down to the media" 2. . ( be left with only ( the spe ...
It can mean "unusual" or "not normal". It can mean "unusual" or "not normal" غیرمعمول خلاف قاعده خارج از چارچوب نابهنجار
If a situation goes from bad to worse, it becomes even more unpleasant or unsatisfactory حتی از قبل هم ناخوشایندتر شدن حتی از قبل هم بدتر شدن بد بود ...
make by the most important managers از جانب مهم ترین مدیران بودن از جانب بالاترین رده ی سازمان/شرکت/نهاد/ بودن متعلق به بالاترین رده بودن
بی اعتنا به نقل از هزاره: بی عاطفه، بی احساس، بی توجه
. The person in charge of a news bureau is often called the bureau chief مسئول دفتر خبری رئیس دفتر روزنامه رئیس دفتر خبری مسئول دفتر روزنامه
A news bureau is an office for gathering or distributing news دفتر خبری دفتر روزنامه
به نقل از میریام ـ وبستر all the facts : everything . They failed to tell us the whole story همه ی ماجرا کل ماجرا کل اطلاعات همه چیز
. The Gaelic name was derived from the word "flann, " which means red or ruddy فلانَگن ( اسم اسکاتلندی )
. draw up a list of items to be discussed at a meeting "the council had set the agenda for the forthcoming summit" دستورکار داشتن
اطلاع رسانی کردن خبررسانی کردن
از قوانین پیروی کن از قوانین اطاعت کن
پیشاپیش از قبل همین طوری هم تا همین حالا هم تا همان زمان هم
cause someone to be emotionally or mentally disturbed آزار ( ذهنی یا عاطفی ) دادن به نقل از هزاره: حالِ. . . را گرفتن وضعِ روحیِ . . . . را خراب کر ...
ناآماده نالایق ناشایسته بی صلاحیت
ارزش خالص
وجه المصالحه قرار دادن به خطر انداختن
واگذار کردن ( در مورد شرکت ها در هنگام ورشکستگی یا بحران مالی )
بی حساب و کتاب دست ودلباز بیش از حد
گشاده دستانه دست و دلبازانه با گشاده دستی با دست ودلبازی از روی ولخرجی
1. ( share a home and have a sexual relationship with ( someone to whom one is not married "Fran was now living with a man fourteen years older tha ...
هزاره: روزگار خوش گذشته روزهای خوب
هزاره: شکست ناپذیر، شکست نخوردنی، مغلوب نشدنی [اراده، اعتقاد] راسخ، خلل ناپذیر، استوار
به نقل از هزاره: [بلیت هواپیما، قطار، و غیره] درجه دو پیشنهاد دیگر: بلیت ارزان
به نقل از هزاره: نشان اصالت نشان مرغوبیت مهر مُهر تأیید ( در داروسازی ) کاشه
هزاره: 1 - پاک، پاکیزه، تمیز 2 - بی نقص، بی عیب، بی غش
خطوط هوایی
فرودگاه هیترو ( در لندن )
کسب شهرت کردن کسب اعتبار کردن
ناگهان اتفاق افتادن ناگهان روی دادن ناگهان رخ دادن ناگهان سربرآوردن
آلیستر ( اسم مردانه )
to be faithful, to stay loyal متعهد ماندن وفادار ماندن پایبند ماندن
برگه کنترل داده ها برگه بازبینی
to be the most important part of something مهم ترین بخش چیزی بودن
به نقل از: Merriam - Webster : to be very important : to matter most or very much مثال: . The size of the engine can make all the difference. . ...
حرف اول را می زند
as an unintended part of a course of action در این میان در این بین در این اثنا در این روند در این حین
در نقطه ی شروع
به نقل از هزاره ( رسمی ) چیزی را به زبان آوردن چیزی را بیان کردن
فرودگاه اسپیس پورت آمریکا به نقل از ویکیپدیای فارسی: فرودگاه اسپیس پورت آمریکا ( به انگلیسی: Spaceport America ) یک فرودگاه شرکت سهامی خاص با کد یا ...
بیابان موهاوی به نقل از ویکیپدیای فارسی: بیابان موهاوی یا موهاوه یا موخاوه[۲] ( به انگلیسی: Mojave desert ) بیابانی در جنوب غربی ایالات متحده آمریکا ...
به نقل از espressoenglish : to return to the right path, or the right direction به مسیر درست برگرداندن
to be unable to understand a situation clearly because you are too involved in it ندیدن نکته ی اصلی به دلیل درگیر شدن در جزئیات
جوان پسند
کالینز دیکشنری: in British English or the like of people or things similar to someone or something specified we don't want the likes of you around he ...