پیشنهاد‌های غزال سرخ (١,٣٥٦)

بازدید
٢,٧٤٢
تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

پیشدستی [کردن] پیشقدم [شدن] outmanoeuvring a competitor or opponent; at an advantage. "City were on the front foot from the word go"

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

به نقل از دیکشنری دات کام https://www. dictionary. com Replace try and ( I will try and fix it ) with try to ( I will try to fix it ) . Some grammari ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

To make the call means to make a decision. This is why bosses, presidents, parents, and other leaders are always making the call. They are responsibl ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

به نقل از میریام وبستر: : becoming worse in condition or less in size, amount, number, etc مثال: . declining His health is on the decline. Sales are ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

نقدی پول نقد نقداً

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

1. . ( be attributable to ( a particular factor or circumstance "he claimed his problems were down to the media" 2. . ( be left with only ( the spe ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

It can mean "unusual" or "not normal". It can mean "unusual" or "not normal" غیرمعمول خلاف قاعده خارج از چارچوب نابهنجار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

If a situation goes from bad to worse, it becomes even more unpleasant or unsatisfactory حتی از قبل هم ناخوشایندتر شدن حتی از قبل هم بدتر شدن بد بود ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

make by the most important managers از جانب مهم ترین مدیران بودن از جانب بالاترین رده ی سازمان/شرکت/نهاد/ بودن متعلق به بالاترین رده بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

بی اعتنا به نقل از هزاره: بی عاطفه، بی احساس، بی توجه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

. The person in charge of a news bureau is often called the bureau chief مسئول دفتر خبری رئیس دفتر روزنامه رئیس دفتر خبری مسئول دفتر روزنامه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

A news bureau is an office for gathering or distributing news دفتر خبری دفتر روزنامه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

به نقل از میریام ـ وبستر all the facts : everything . They failed to tell us the whole story همه ی ماجرا کل ماجرا کل اطلاعات همه چیز

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

. The Gaelic name was derived from the word "flann, " which means red or ruddy فلانَگن ( اسم اسکاتلندی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

. draw up a list of items to be discussed at a meeting "the council had set the agenda for the forthcoming summit" دستورکار داشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

اطلاع رسانی کردن خبررسانی کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

از قوانین پیروی کن از قوانین اطاعت کن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

پیشاپیش از قبل همین طوری هم تا همین حالا هم تا همان زمان هم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

cause someone to be emotionally or mentally disturbed آزار ( ذهنی یا عاطفی ) دادن به نقل از هزاره: حالِ. . . را گرفتن وضعِ روحیِ . . . . را خراب کر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

ناآماده نالایق ناشایسته بی صلاحیت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

ارزش خالص

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

وجه المصالحه قرار دادن به خطر انداختن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

واگذار کردن ( در مورد شرکت ها در هنگام ورشکستگی یا بحران مالی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

بی حساب و کتاب دست ودلباز بیش از حد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

گشاده دستانه دست و دلبازانه با گشاده دستی با دست ودلبازی از روی ولخرجی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. ( share a home and have a sexual relationship with ( someone to whom one is not married "Fran was now living with a man fourteen years older tha ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

هزاره: روزگار خوش گذشته روزهای خوب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

هزاره: شکست ناپذیر، شکست نخوردنی، مغلوب نشدنی [اراده، اعتقاد] راسخ، خلل ناپذیر، استوار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

به نقل از هزاره: [بلیت هواپیما، قطار، و غیره] درجه دو پیشنهاد دیگر: بلیت ارزان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

به نقل از هزاره: نشان اصالت نشان مرغوبیت مهر مُهر تأیید ( در داروسازی ) کاشه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٥

هزاره: 1 - پاک، پاکیزه، تمیز 2 - بی نقص، بی عیب، بی غش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

خطوط هوایی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

فرودگاه هیترو ( در لندن )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

کسب شهرت کردن کسب اعتبار کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

ناگهان اتفاق افتادن ناگهان روی دادن ناگهان رخ دادن ناگهان سربرآوردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

آلیستر ( اسم مردانه )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

to be faithful, to stay loyal متعهد ماندن وفادار ماندن پایبند ماندن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

برگه کنترل داده ها برگه بازبینی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

to be the most important part of something مهم ترین بخش چیزی بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

به نقل از: Merriam - Webster : to be very important : to matter most or very much مثال: . The size of the engine can make all the difference. . ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

حرف اول را می زند

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

as an unintended part of a course of action در این میان در این بین در این اثنا در این روند در این حین

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

در نقطه ی شروع

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از هزاره ( رسمی ) چیزی را به زبان آوردن چیزی را بیان کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرودگاه اسپیس پورت آمریکا به نقل از ویکیپدیای فارسی: فرودگاه اسپیس پورت آمریکا ( به انگلیسی: Spaceport America ) یک فرودگاه شرکت سهامی خاص با کد یا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

بیابان موهاوی به نقل از ویکیپدیای فارسی: بیابان موهاوی یا موهاوه یا موخاوه[۲] ( به انگلیسی: Mojave desert ) بیابانی در جنوب غربی ایالات متحده آمریکا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

به نقل از espressoenglish : to return to the right path, or the right direction به مسیر درست برگرداندن

پیشنهاد
١٢

to be unable to understand a situation clearly because you are too involved in it ندیدن نکته ی اصلی به دلیل درگیر شدن در جزئیات

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

جوان پسند

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

کالینز دیکشنری: in British English or the like of people or things similar to someone or something specified we don't want the likes of you around he ...