پیشنهادهای غزال سرخ (١,٣٥٦)
نگاه انداختن
مسئول ارشد مدیر ارشد کارمند ارشد
استاد کهنه کار
فکر بکر
چیرگی [قدیمی] سلطه[قدیمی]
هیجان برانگیز مدهوش کننده هوشربا سرگیجه آور heady. Something that's heady is extremely thrilling. You might have a heady feeling as you walk up on s ...
نهایتاً در نهایت بالأخره سرانجام [در محاوره] آخرش، [در نقش قیدی] عاقبت،
سخت درگیرِ ( چیزی بودن ) به شدت درگیرِ ( چیزی بودن ) به نقل از کالینز دیکشنری: If you say that someone is at the sharp end of a particular activit ...
to look directly at ( به نقل از میریام وبستر ) مستقیم به کسی نگاه کردن در چشم کسی نگاه کردن
شهامت کاری را پیدا کردن جرأت کاری را پیدا کردن شجاعت کاری را پیدا کردن دل و جگرِ انجام کاری را پیدا کردن
1 - نظارت کردن بر کسی یا چی 2 - به کسی یا چیزی علاقه مند شدن To watch or look at someone or something closely; to monitor someone or something conti ...
1 - نظارت کردن بر کسی یا چی 2 - به کسی یا چیزی علاقه مند شدن To watch or look at someone or something closely; to monitor someone or something conti ...
( on the online dating app Tinder ) indicate that one finds someone attractive ( or unattractive ) by moving one's finger to the right ( or left ) ac ...
encourage کسی را به کاری ترغیب کردن کسی را به کاری تشویق کردن
to be easy for someone to do راحت بودنِ کاری [برای کسی] آسان بودن کاری [برای کسی] مثال: Public speaking does not come easily to most people صحبت کرد ...
به مرور زمان با گذشت زمان
مسائل عاطفی امور عاطفی مسائل عاشقانه مسائل عشقی
دارای متقاضیِ زیاد دارایِ متقاضیِ بسیار در معرض تقاضای بسیار
پرتراکم از لحاظ جمعیتی پرجمعیت و متراکم
بریتانیا [ محاوره ای] انگلستان [محاوره ای] Blighty" is a British English slang term for Great Britain or often specifically England
به طور مشخص مشخصاً
بازی کردنِ نقشِ مشارکت کردن در شرکت داشتن در
طبق معمول نوعاً
to provide things that someone or something needs برآوردن نیازها برآورده کردن نیازها مرتفع کردن نیازها رفع کردن نیازها
هیجان برانگیز
به خودم مربوطه!
راه آهن خطوط ریلی خطوط آهن خطوط راه آهن
راه آهن خطوط ریلی خطوط راه آهن
از صفر شروع کردن از هیچ شروع کردن از دوباره شروع کردن با هیچی شروع کردن با صفر شروع کردن دست خالی شروع کردن دست خالی کاری را آغاز کردن
make someone feel more energetic and cheerful به کسی نیرو بخشیدن به کسی انرژی دادن
to think about something or someone much more than is necessary or sensible لانگمن به چیزی بیش از حد فکر کردن
روی موضوعی قفل کردن توی موضوعی گیر کردن به موضوعی گیر دادن و دنبالش رفتن
به نقل از کمبریج دیکشنری: the best or only way to achieve something بهترین راه برای رسیدن به چیزی بهترین یا تنها شیوه برای دستیابی به چیزی بهترین یا ...
بالا زدن [درباره ی دامن و لباس]
در این حوالی در این اطراف در این گوشه و کنار در این دور و بر حوالیِ اینجا در این نزدیکی در این نزدیکی ها
در نظر است که، [نقل از فرهنگ هزاره] برنامه ریزی شده است که [نقل از فرهنگ هزاره] تصور می شود که فکر می کنند که
امرار معاش کردن درآمدزایی کردن گذراندن زندگی
در زبان محاوره [slang] خطاب به زنان هم به کار می رود. بنابراین، در فارسی شاید بتوان این معادل ها را صرفاً برای کاربرد در ترجمه ی زبان محاوره به کار ب ...
"a certain age" is a phrase "used to avoid saying that a person, usually a woman, is no longer young but is not yet old" of an unspecified age, but n ...
شروط استلزامات
bounded محدود محصور
British English spoken used to say that you are very hungry or thirsty and want a particular food or drink خوردن پیتزا یکجا این اصطلاح در زمانی به کا ...
نور زیاد روشنایی تابناک روشناییِ زیاد روشنایی پرنور
Not wearing clothing; not covered by clothing, hair, feathers, etc. ( of an activity or event ) In which participants do not wear clothing برهنه لخت ...
در نظر داشتنِ ایده ای در نظر گرفتنِ ایده ای بررسی کردنِ ایده ای فکر کردن به ایده ای : we're playing with the idea of emigrating ما در حال بررسی ایده ...
to consider without giving deep thought to or coming to a conclusion concerning در نظر داشتن در نظر گرفتن بررسی کردن مثال: : we're playing with the i ...
having strong feelings of sadness or sympathy, because of something someone has said or done متأثر تحت تأثیر احساساتی مثال: When she told me about ...
cause someone to start doing something, especially laughing or talking کسی را به آغاز کاری برانگیختن کسی را به حرف کشاندن یا به خنده و گریه انداختن
be/mean everything ( to somebody ) From Longman Dictionary of Contemporary English be/mean everything ( to somebody ) to be the most important thing ...
be/mean everything ( to somebody ) From Longman Dictionary of Contemporary English be/mean everything ( to somebody ) to be the most important thing ...