پیشنهادهای ak (١,٤٢٩)
حضور مردم مثلا در انتخابات
روز انتخابات که همان polling day می باشد.
روز انتخابات که همانelection day می باشد.
شعبه اخذ رای
مبارزه انتخاباتی
مثلاً در انتخابات شرکت کردن.
پر کردن یا شیر کردن کسی برای انجام کاری.
باید اشتباهتو بپذیری.
پرش نکنید، شیرش نکنید.
وصل شدن مثلاً آب یا گاز یا برق که قطع بود وصل شده. The electricity is back on
گیر کردن مثلا در آسانسور.
در خاموشی فرو رفتن مثلا به خاطر قطعی برق.
برق اضطراری
Power outage has spreading and the city has gone black در اینجا یعنی قطعی برق ادامه داره و شهر در تاریکی قرار گرفته.
قطعی برق power outage
قطعی برق
خفه شو
خفه شو
خفه شو
you take my breath away تصاحب کردن
خیلی خوشحال بودن.
افتادن از چیزی
I took a fall at the park من در پارک افتادم.
مچ بند طبی
ترس از دست دادن یک رویداد
حس فشن بودن و انتخاب خوب لباس و غیره.
حس ضعیف
حس قوی
قبل از اینکه من به دنیا بیام
قبل از اینکه تو به دنیا بیایی
یک بازی که توپ را میندازی و دیگری آن را می گیرد
آتش گرفتن
مچ کسی را گرفتن
آب ها از آسیاب افتادن.
کسی را قال گذاشتن.
مغزم را ترکاند مثلا زیبایی اش مغزم رو ترکوند.
مثلا باد برگ را از این رو به آن رو کرد. آب ها از آسیاب افتادن.
ضررش به خودت میرسه
گند زدن.
چطور دلت اومد چطور تونستی
در حالت غیر رسمی مخفف کلمهbrilliant می باشد.
خیلی گران
فیس و افاده ای
You are better off برات بهتره که
He is my age او هم سن من هست.
مگه سر گردنه هست
کار آنها ساخته است.
به بدهکاری ختم شدن.
یک سری محاسبات انجام دادن.
زودتر اجرایی کردن. We should fast tract this project ما باید زودتر این پروژه رو اجرایی کنیم.