پیشنهادهای ak (١,٠٥٩)
بچه دار شدن و یه حرکت به زندگی دادن.
دو معنی دارد ۱ - کیفی ۲ - مقدار زیاد
against my lips با لب هام.
انسانی که مدام به گردش و تفریح در طبیعت میره.
به اشتباه کسی رو سرزنش کردن.
I took a fall at the park من در پارک افتادم.
فهمیدن، درک کردن
شیطنت بچگی کردن.
حرکات ورزشی
if i had a tail, i would wag it برای نشان دادن خوشحالی هست.
read the book=read the table
خیلی نزدیک به یک وضعیت خطرناک بودند.
نوعی گردنبند
هیکلم خوب شد.
در بازی فوتبال یعنی یک بازیکن فداکاری کند و از زمین خارج می شود تا بازیکن دیگری به زمین وارد شود.
بی حس و کرخ شدن. مثلا دستم بی حس و کرخ شده.
بی دلیل شاد
صحبتت رو قبول دارم
عملی که بر روی چیزی تاثیر می گذارد.
تعدادی جغد. این لغت جمع کلم owl است.
آروم باش
سقوط یک شهر یا کشور.
تعدادی قورباغه. این لغت جمع کلمه tortoise است.
بسیار خوشحال در عامیانه.
کناره
talk to you later= catch to you later
چیزهایی که باعث میشه یک فرد کاری را انجام بده و تشبیه شده به ساعت که تیک تیک می کنه و کار میکنه.
ضررش به خودت میرسه
ماکارونی پیچ پیچی
مجازات اعدام
کما وارد شده
روز خوبی داشتن.
در رو نیمه باز بذار.
تقریبا
شواهد و مدارک چیزی را نشان دادن مثلاً دوست ما مدت طولانی است که به تلفن های ما جواب نمیدهد.
خسته شدن.
you don not need to تو لازم نیست
بهانه الکی نیار
فرسایش کوه ها.
you take my breath away تصاحب کردن
عصای قدرت که از یک رئیس جمهور رئیس جمهور دیگر می رسد.
کیسه هوا در هواپیما
بیماری روانی
I got myself into a biscuit خودم رو تو دردسر انداختم.
کسی را اذیت کردن.
از ترس فرار کردن.
چیز خیلی گرون
فرزندی را تحت حضانت و سرپرستی خود قرار دادن.
کسی که یک دفعه به جایی خیره میشه.
پخش کردن مجدد کارت های بازی