verge on

پیشنهاد کاربران

در آستانه ی . . . قرار گرفتن
در لبه ی . . . بودن
تا سر حد . . . رسیدن
به . . . . ماندن
رو به . . . . رفتن ( مثلا هوا و روشنایی روز )
مثال:
his idea verged on fiction
ایده اش به تخیل می مانست
نزدیک بودن به ، نزدیک شدن به
نزدیک شدن به . . . . [چیزی] ، رسیدن به . . . [چیزی]
برای نمونه :
Diesel is verging on €1. 50 a litre | گازوئیل داره لیتری 1. 5 یورو میشه. ( داره میرسه به . . . )
خیلی نزدیک به یک وضعیت خطرناک بودند.
وضعیت خطرناک

بپرس