پیشنهاد‌های مهدی عباس پور (٢١٦)

بازدید
٧٦
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

دقیقا متضادِ همین چیزی که کاربر "رها" اشاره کردند: ) ) ) عَرَضیات _در مقابلِ_ ذاتیات

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

اصطلاحی تقریبا قدیمی به معنی: مردی که به زنان، همنشینی با زنان، جلب توجه زنان، صحبت کردن ( لاس زدن ) با زنان علاقه دارد و از این کار لذت میبرد. " خ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

پیش از . . . ، قبل از. . . the run - up to an event is the period of time just before it

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

درود بر شما جناب آقای حسنلو. شوربختانه بنده با زبان آذری آشنایی ندارم و بر صحت و سقمِ ادعای جناب عالی مبنی بر ورودِ این واژه از آذری به فارسی، واقف ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

paseo

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

فعل :از کسی یاد کردن، دانستن، برشمردن =credit مثال : He is noted/credited as the best footballer of all time از او بعنوان بهترین فوتبالیست در تمام ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٩

تنزل دادن demote در مقابلِ ترفیع دادنpromote

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

واگشت : تحول ، انقلاب ، تغییر ناگهانی_ Revolution ( در مقابلِ ) فرگشت : تطور ، سیر تکاملی ، تغییر تدریجی_Evolution

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

اکسیر حیات

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

درود دوستان اگه اسم خاص باشه استرس ( تاکید ) روی بخش اوله و اگه صفت باشه استرس روی بخش دوم.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

دستکاری کردن ، دست بردن در چیزی ( به منظور اصلاح یا تغییر )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

پشت رُل

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤١

مشغله ذهنی ، دل مشغولی ، دغدغه و. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٨٥

درود تفاوت migrate _ immigrate_emigrate migrate یه مقدار کلی تر هستش و معنی کوچ کردن یا مهاجرت کردن میده. بیشتر برای حیوانات استفاده میشه. اگر برای ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

خون براه انداختن، خون بپا کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

subsequent

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

از ریشه پارسی : زرناپه/ سرناپا/ زرناپا یا از ریشه هندی ( همچنین در آلمانی : giraffe )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

از ریشه فارسی یا هندی ( همچنین در آلمانی: schakal )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

شال_ از ریشه فارسی همچنین در آلمانی : schal

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

بودن، زیستن، زندگی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

بعنوان فعل : گنجایش غذایی را داشتن ، قادر به خوردن بودن، برای خوردنِ چیزی جا داشتن و. . . . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

در یک ردیف یا جایگاه قرار گرفتن ، هم تراز کردن don't align yourself with me خودتو بامن هم تراز نکن، خودتو با من جمع نبند، خودتو با من یکی نکن و. . . ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

میدان دید _ همچنین : field of vision

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٩

هر چی کمتر، بهتر The phrase less is more means that having just the essential things is better than having way too much of superfluous things. It a ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢١

خدم و حشم، همراهان، ملازمان

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦٤

⚠️دوستان حواستون به تلفظ باشه⚠️ تعظیم کردن :بَو کمان: بُو

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

چرتکه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

"ببین" و "میدونی" معادل های خوبی هستند. معمولا بعد از گفتن کلماتی از این دست، شخص شروع به توضیح درباره چیزی میکنه. همچنین : you know

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

کساد، راکد ، بی رونق، ایستا ، ساکن و. . . . همچنین : slack, sluggish, static, still, off, dull

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

همه کاره، همه جانبه، چند منظوره all purpose فراگیر، جامع، عمومی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

غذا را تا آخر خوردن، ته کاسه را در آوردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

درود از ریشه فارسی: بخشش انعام ، مزد اضافی، رایگان و. . . . . کاربرد به صورت اسم و صفت؛ در لهجه بریتیش. برای اصلاعات بیشتر baksheesh را بررسی کنی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

درود وام گرفته شده از واژه فارسیِ *بخشش*. در انگلیسی با کاربرد اسم و فعل و به معنای : انعام یا رشوه و یا هرگونه مبلغی که برای تسریع در انجام امری ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

نور چشمی ، تحت الحمایه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

بیشتر در بریتیش استفاده میشه = garbage, trash, refuse

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

همچنین: رعایت کردن ، مراعات کردن ، ملاحظه کردن و. . . . = observe

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

ساده ( بی نمک یا بدون ادویه )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٩

از سر گذراندن، از پس چیزی بر آمدن، پشت سر گذاشتن همچنین : get through

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

آشنا پنداری _ حالت پیش دیده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

کورسوی امید

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

on average : به طور میانگین ، به طور متوسط

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٩

عشق یک طرفه ، عشق بی فرجام ، همچنین ممکنه در مواردی معادل "شکست عشقی" باشه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

متاسفانه برخی از کلمه اشتباه "تحریک برانگیز"، بجای این کلمه استفاده میکنند. غافل از اینکه" برانگیختی" در واقع همان معادل پارسی برای واژه عربیِ "تحر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١٣

درود دوستان دو کلمه besides و beside باهم تفاوت دارند. Beside and besides are quite commonly confused with one another despite their different de ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

یکی از معادل های f*cking ( لعنتی ) در انگلستان. همچنین بعنوان فعل هم استفاده میشه. به معنی : به خون آغشته کردن. که صفتِ مشتق از همین فعل میشه blo ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

کله شق، چموش، سرکش، لجوج ، لجباز ، یک دنده، خیره سر ، سرسخت، سمج و. . . . . . a stubborn horse : یک اسب چموش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

درود اصطلاحی در اشاره به : بیهوده تلاش کردن برای رسیدن به چیزی دست نیافتنی یا موفقیت در کاری غیر ممکن attempting to reach the unreachable, in the o ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢١

استراتژی هویج و چماق تشویق و در عین حال تهدید به تنبیه

پیشنهاد
٢٤

درود dangle a carrot infront of someone ( در لغت به معنی: آویزان کردن هویج در مقابل کسی ) 👆یا همچنین👇 offer someone a carrot ( در لغت به معنی:ب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

عجیب و غریب، غیر مرسوم، نامتعارف، غیر عادی، مورد استثنایی، مستثنی و. . . .