اسم - صفحه 46
هرچیز دایره مانند، هاله، خرمن ماه، طوق، گردن بند، کمربند، دایره ای که با پرگار کشیده شود، هر چیز گر ...
دختر
فارسی پرندوش
شب گذشته، پریشب، پرندوشین، پس پریشب
دختر
فارسی پرخیده
از لغات اساطیری است
دختر
فارسی پاییز
هنگام پاییز، برگ ریزان، مجازا دختر زیبا رو
دختر
فارسی
طبیعت حفیظ
حافظ نگهبان، هوشمند و یادگیرنده
پسر
عربی پاک دین
صاحب دین پاک، درست دین، راست دین، ( در قدیم ) ( به مجاز ) آن که در باور و اعتقادش استوار باشد، پاک ...
دختر
فارسی حمام
کبوتر
پسر
عربی پاک داد
عادل، دادگستر، اصیل، ( پاک، داد = داده، عدل، انصاف، دادگر )، دادهی پاک، پاکزاده، آنکه پدرانش از افر ...
پسر
فارسی پالیز
جالیز، باغ، بوستان، گلستان، کشتزار
دختر
فارسی
طبیعت پارسی
مربوط به پارس، اهل پارس، فارسی، ایرانی، منسوب به پارس ( فارس )، از مردم پارس، ساخته شده یا به عمل آ ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن حمیم
خویشاوند نزدیک، دوست و همراه بسیار صمیمی، آب جوشان جهنم
پسر
عربی حنین
نام یکی از غزوه های پیامبر در مسیر مکه به طائف، ( عربی ) ( مصغر حِنّ )، به معنی «جماعتی کوچک از جنّ ...
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی پاداش
جزا، اجر کار خوب، مکافات نیکی ( نگارش کردی
پسر
کردی نیکو چهر
زیباروی، زیبارخ، ( = نیک چهر )
دختر
فارسی نیک جو
نیک خواه
پسر
فارسی نیواد
شجاعت و دلیری
پسر
فارسی نیو راد
پهلوان جوانمرد
پسر
فارسی نومان
نام یک گیاه
پسر
فارسی نوژیان
زندگی نو
دختر
کردی نوبان
شاهزاده
پسر
ترکی نائل
ویژگی آن که به موقعیتی دست یافته است یا چیزی را دریافت کرده است
پسر
عربی میلاوه
شاگردانه، انعام، نوید، مژدگانی، بشارت
دختر
فارسی مکنونه
پوشیده، پنهان، پنهان داشته، ( مؤنث مکنون )، ویژگی مروارید ( در، لؤلؤ ) که در صدف پنهان است، ( به مج ...
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی مهر فروغ
ترکیب دو اسم مهر و فروغ ( خورشید و روشنی )، با فروغی چون مهر، ( به مجاز ) زیبا و تابناک
دختر
فارسی، عربی
طبیعت، کهکشانی مهر فروز
ترکیب دو اسم مهر و فروز ( خورشید و تابش )، ( = مهرافروز )، ( مهرافروز
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مشیا
فناپذیر، درگذشتنی، مشیا ( در اوستا ) به معنی فناپذیر، مردم و انسان آمده، ( در بندهشن پهلوی ) «مشیا» ...
دختر
پهلوی، اوستایی مرتاح
خشنودی، شادی
پسر
عربی محنی
به حنا رنگ کننده
دختر
فارسی ماها
منسوب به ماه، ( به مجاز ) زیبا و دوست داشتنی، ( ماه، ا ( پسوند نسبت ) )، م ماه
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مانوک
نوزاد
پسر
فارسی، ارمنی گلرخسار
گل رخ، آنکه رخسارش چون گل باشد، گلچهره، زیبارخسار
دختر
فارسی
گل گل گیتی
نوعی از گل که برگ های آن از هر طرف سه خار دارد و دو نوع سفید و زرد است، نوعی از گل که برگ های آن از ...
دختر
فارسی
طبیعت، گل گل سوری
گل سرخ، گل آتشی از اسفرم ها
دختر
فارسی
طبیعت، گل گئو
بزرگ
پسر
کردی فقیهه
داننده ی فقه، ( مؤنث فقیه )، آگاه به فروع احکام شرع
دختر
عربی فضل علی
بخشش حضرت علی ( ع )
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی فروغ الدین
روشنی دین، ( اَعلام ) فروغ الدین اصفهانی از شعرای عهد قاجار ( ناصرالدین شاه )
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی فراد
گشایش بخش، گره گشای، افزون کننده، گشایش دهنده
پسر
فارسی فراتین
سخن و گفتار آسمانی، [از برساخته ی فرقه ی آذر کیوان ( دساتیر ) ]
دختر
لاتین فرآئین
باعث عظمت دین، ( فر = شکوه و جلال، آئین )، موجب شکوه و جلالِ دین و آیین
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی فالقه
فالق، شکافنده، ( مؤنث فالق )
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی علی امین
ترکیب دو اسم علی و امین ( شریف و امانتدار )، از نام های مرکب، علی و امین
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی عبدالمحسن
بنده نیکوکار
پسر
عربی طهمان
نام یکی از نزدیکان پیامبر اسلام ( ص )، ( اَعلام ) نام یکی از نزدیکان پیامبر اسلام ( ص ) که ابن حیان ...
پسر
عربی طرفان
دو طرف چیزی، ( در ادبیات ) یکی از القاب بیست و دوگانه ی زحاف اشعار عرب که در اشعار فارسی مستعمل است ...
پسر
عربی صبیر
شکیبا
پسر
عربی صبحان
مرد زیبا، مرد صبوحی کننده
پسر
عربی شکوفان
شکوفا، شکوفاندن، شکوفانیدن
دختر
فارسی
طبیعت شوذب
بالا بلند و نیکو خوی
پسر
عربی شمس المعالی
آفتاب بلندی ها، ( اَعلام ) شمس المعالی قابوس ابن وشمگیر: امیر [، قمری] سلسله ی زیاریان در شمال ایرا ...
پسر
عربی شاکره
شاکر، شکرگزار، ( مؤنث شاکر )
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی شاهزاد
زاده شاهانه
پسر
فارسی شاه دین
شاهِ دین
پسر
فارسی شالیار
همدم شاه، شهریار، ( اعلام ) ( = پیر شهریار، پیر شالیار ) نام پیری در اورامان از مغان زردشتی موسوم ب ...
پسر
کردی سینداد
داده سیمرغ
پسر
فارسی سیرین
یکی از اصحاب پیامبر اسلام ( ص )
پسر
عربی سوگی
محبت
دختر
ترکی سورج
نوعی نمک مرغوب و بسیار سفید
دختر
عبری سمراد
وهم، فکر، خیال، [از برساخته های فرقه ی آذرکیوان ( دساتیر ) ]
پسر
فارسی سمانی
منسوب به آسمان، سپهر، ( = آسمانی )، ن آسمان، به رنگ آسمان، ( به مجاز ) زیبا و قشنگ
دختر
فارسی بیگم
ملکه مادر، عنوان زنان ارجمند، خانم، خاتون، به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می س ...
دختر
ترکی بیشو
بی حد، بی اندازه، بی اندازه ( نگارش کردی
دختر
کردی بیرون
پرنده ای که محل زندگی ندارد ( نگارش کردی
دختر
کردی بی باک
با جرأت ( نگارش کردی
پسر
کردی بویه
آرزو
دختر
فارسی بوار
محل عبور در رودخانه ( نگارش کردی
پسر
کردی بهرامن
بهرمان، نوعی از یاقوت سرخ، ( = بَهرَمان )
پسر
فارسی خدیو
خداوند، پادشاه، امیر، فرمانروا، ( در قدیم )، رئیس، ( اَعلام ) عنوان هریک از پادشاهان دوره ی اخیر مصر
پسر
فارسی
تاریخی و کهن بهدین
دیندار بهین، ( اَعلام ) عنوانی برای پارسایان ایران باستان ( زرتشتیان )، پیرو آیین زرتشتی
پسر
فارسی
مذهبی و قرآنی بهانه
دلیل، علت
دختر
فارسی خروش
فریاد، بانگ
پسر
فارسی بها
درخشندگی، روشنی، قیمت، ارزش، ( در عربی ) درخشندگی و روشنی، ( به مجاز ) فر و شکوه، ( اَعلام ) بهاء ز ...
پسر
فارسی، عربی بنفش
نگا «وةنةوش» ( نگارش کردی
دختر
کردی خوش نوا
خوش آواز، خوش نغمه، دارای آواز دل نشین
پسر
فارسی خوشاب
روشن و شفاف، درخشان، کمپوت، آبدار و تازه، ( به مجاز )، میوه ای که با محلول آب و شکر می پزند، آبدار ...
دختر
فارسی خوشنام
نکونام، صاحب حسن شهرت، صاحب شهرت نیکو، مشهور، آن که به نیکی شناخته شده است، دارای شهرت خوب
دختر
فارسی بسیم
خوشحال، شادمان و خندان، خندان چهر، گشاده روی، شادمان، مسرور، خرم و خوشحال
پسر
عربی بریان
گذر آب یا باد ( نگارش کردی
پسر
کردی دادآور
داد آورنده، عدالت آورنده، آورندۀ عدل و داد، از نام های خداوند تعالی، ( در قدیم ) دادور، دارای عدل و ...
پسر
فارسی دادجو
جوینده و خواستار عدالت و دادگری، ( در قدیم ) داد دهنده، دادرس
پسر
فارسی برهمن
برهمن
پسر
سانسکریت برهم
بهره، حاصل، نام خوانندةکرد زبان «برهم حسن» ( نگارش کردی
پسر
کردی برلیان
الماس تراش داده شده که درخشش و زیبایی خاصی دارد، الماسی که برای درخشش و زیبایی بیشتر، همه ی ابعاد آ ...
دختر
فرانسوی برگ
به ضم ب، ابرو
دختر
فارسی برفی
سفید و زیبا مانند برف
دختر
فارسی براو
زمینی کة بوسیله چشمة یا رودخانه آبیاری شود ( نگارش کردی
پسر
کردی برادر
اخوی، داداش، کنایه از رفیق ( نگارش کردی
پسر
کردی بخشا
بخشاینده و بخشش کننده، بخشش دهنده و عطا کننده، انعام دهنده
پسر
فارسی بختیاری
خوشبختی، کامرانی، یکی از تیرةهای بزرگ کرد لرستان، یکی از لهجةهای زبان کردی ( نگارش کردی
پسر
کردی بایا
بایسته، ضروری، مورد نیاز، واجب، لازم
پسر
فارسی بانگ
خبرکردن مردم، اذان، اذان ( نگارش کردی
پسر
کردی دل آگاه
دانا و هوشیار، عاقل و دور اندیش، بیدار، ( در قدیم ) ( به مجاز ) دارای معرفت، هشیار، دانا
دختر
فارسی بالنده
آن که یا آنچه در حال رشد یا ترقی و پیشرفت است، ( صفت فاعلی از بالیدن )، ویژگی آن که یا آن چه در حال ...
دختر
فارسی بالان
بالنده، رشد کننده، نمو کننده
دختر
فارسی
تاریخی و کهن دل آویز
( به مجاز ) پسندیده، زیبا و دلنشین، محبوب، مطلوب، خوشبو، خوب، زیبا، دلنشین
دختر
فارسی بالا
قیافه ( نگارش کردی
پسر
کردی دلجو
دلخواه، پسندیده، شایسته، نوازش کننده، تسلی دهنده، مهربان، ( به مجاز ) خوب، زیبا پسندیده، ( در قدیم ...
دختر
فارسی باغبان
باغبان ( نگارش کردی
پسر
کردی بازیار
بازدارنده، ( در قدیم ) کشاورز، برزگر، کارگر کشاورزی، ( در قدیم ) مربی و نگهدارنده باز، میر شکار، با ...
پسر
فارسی، کردی بارش
بارش باران، نازل شدن نعمت الهی از آسمان، ( اسم مصدر از باریدن ) عملِ باریدنِ باران، برف و تگرگ، ( ا ...
دختر، پسر
فارسی
طبیعت