اسم پسر با حرف ف - صفحه 2

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

فرهی/farra(e)hi/

فرّ و شأن و شکوت و شکوه و عظمت، فره، فر، خوره


پسر

فارسی
فریاد/faryad/

صدا و آواز بلند و رسا، یاری خواستن با صدای بلند، بانگ، رسا، آواز بلند


پسر، دختر

فارسی
فلق/falagh/

سپیده صبح، فجر، نام سوره ای در قرآن کریم


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
فیض/feyz/

توفیق، سعادت، بهره، فایده یا محبت و لطف کسی نسبت به دیگری، ( در قدیم ) بخشش


پسر

عربی
فیکا/fika/

درخت بید


پسر

مازندرانی
فائض/faez/

فیض دهنده، فایض


پسر

عربی
فادی/fādi/

نجات دهنده، کسی که خود را برای دیگران فدا کند، لقب حضرب عیسی ( ع )، ( اعلام ) لقب حضرب عیسی ( ع ) ن ...


پسر

عربی
فاریاب/fāryāb/

فاراب، نام شهری در استان کرمان، ( در قدیم ) پاریاب، ( اَعلام ) ) نام شهری در شهرستان کهنوج، در استا ...


پسر

فارسی
فداک

نام روستایی در حجاز


پسر

عربی
فرابین/farābin/

بلند نظر و عاقبت اندیش، [فرا ( جزء پیشین ) = دورتر یا بالاتر، بین ( جزء پسین ) = بیننده]، بالابین، ...


پسر

فارسی
فرادخت/fara dokht/

بخشنده، مرکب از فرا ( بالاتر ) + دخت ( بخشنده )


پسر

فارسی
فرادین/farādin/

دیندار، متدین، ( فرا = سویِ، جانبِ، به سوی، دین ) ( به مجاز ) دیندار


پسر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
فراراد/fara rad/

بالاترین بخشنده، مرکب از فرا ( بالاتر ) + راد ( بخشنده )


پسر

فارسی
فرارس/fararos/

بالندگی


پسر

فارسی
فرازمان/farāzmān/

دارای اندیشه بلند، دارای افکار متعالی، ( فراز، مان/من = اندیشه )، دارای اندیشه ی بلند، ( فراز + مان ...


پسر

فارسی
فرازمهر/farāz mehr/

شخص مهربان، با محبت، خوب و خوشحال، ( فراز = خوبی و خوشیِ حال و وضع، مهر = محبت، دوستی و مهربانی )، ...


پسر

فارسی
فرازنده/farāzande/

بالابرنده و افرازنده، ( صفت فاعلی از فراختن )، ( در قدیم ) افرازنده، بر پادارنده


پسر، دختر

فارسی
فراسیاک/farasiyak/

افراسیاب


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
فراهل/farahel/

نبیره کیومرث نخستین پادشاه پیشدادی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
فراهیم/ferahim/

دارای ثروت وسیع، نام جد زرتشت


پسر

اوستایی، فارسی

تاریخی و کهن
فراوک/faravak/

دارای گفتار باشکوه، خوشگو، وک:واژیدن، گفتن، اوستایی نام پسر نساک و سیامک در داستان آفرینش اوستا


پسر

فارسی
فراییم/faraeim/

معرب از عبری نام پسر یوسف ( ع )


پسر

عبری

مذهبی و قرآنی
فرایین/faraein/

از شخصیتهای شاهنامه، از بزرگان و مشاوران دربار قباد پادشاه ساسانی، همچنین نام یکی از پادشاهان ساسانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
فربخش/far bakhš/

ویژگی آن که شکوه و جلال می بخشد، ( فر = شکوه و جلال، بخش = ( جزء پسین )، بخشنده )


پسر

فارسی
فربدعلی/f.-ali/

ترکیب دو اسم فربد و علی ( دارای جلال و شریف )، از نام های مرکب، فربد و علی


پسر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
فربین/farbin/

طالب شکوه و جلال، ( فر = شکوه و جلال، بین = ( جزء پسین ) = بیننده )، بیننده ی شکوه و جلال، ( فر = ش ...


پسر

فارسی
فرتوس/fartus/

نام یکی از سرداران سپاه افراسیاب


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
فرجو/farju/

جوینده شکوه و رفعت، جوینده ی شأن و شوکت


پسر

فارسی
فرجود/farjud/

معجزه، اعجاز


پسر

فارسی
فرخ بد

فرخنده وخجسته


پسر

فارسی
فرخ به

مرکب از فرخ ( مبارک ) + به ( بهترین )، نام پسر ماه خدای پسر فیروز پسر گردآفرین


پسر

فارسی
فرخ تاش

فرخ ( فارسی ) + تاج ( فارسی ) مرکب از فرخ ( مبارک ) + تاش ( پسوند همراهی )


پسر

فارسی
فرخ داد/f.-dād/

خوش قدم، قدم خیر، زاده ی مبارک و خجسته، مرکب از فرخ ( مبارک ) + داد ( عدالت )


پسر

فارسی
فرخ یار

دارای یار مبارک و خجسته یا یار فرخنده و مبارک


پسر

فارسی
فرخ یسار

فرخ ( فارسی ) + یسار ( عربی ) دارای مال و ثروت خجسته و مبارک


پسر

فارسی، عربی
فرداد منش

نام یکی از سرداران هخامنشی


پسر

فارسی
فرزان مهر/f.-mehr/

آفتاب فرزانگی و عاقلی، خورشید دانش و خردمندی


پسر

فارسی
فرزانفر/farzānfar/

فر و شکوه خردمندی و عاقلی، شکوه و عظمت دانش و دانایی


پسر

فارسی
فرسام/far sam/

دارای شکوه و عظمتی چون سام


پسر

فارسی
فرسیم/farsim/

پسر با ارزش و با شکوه


پسر

فارسی
فرش آورد

فرش ( عربی ) + آورد ( فارسی )، فرشید ورد


پسر

فارسی، عربی
فرشاسب/farshasb/

دارنده اسب تنومند، نام یکی از سرداران کمبوجیه


پسر

پهلوی، اوستایی

تاریخی و کهن
فرشیم/farshim/

قسم، جزو


پسر

فارسی
فرقد/farghad/

هر یک از دو ستاره فرقدی، هر یک از دو ستاره فرقدین


پسر

عربی
فرنور/far nur/

شکوه و جلال نور، ( فر = شکوه و جلال که در بیننده شگفتی پدید آورَد + نور ) ( به مجاز ) ویژگی کسی که ...


پسر

فارسی
فرهنوش/farre nuš/

ویژگی آن که دارای شکوه و جلال ابدی است، ( فره = فر = شکوه و جلال، نوش = جاوید، جاویدان ) ویژگی آن ک ...


پسر

فارسی
فرهور/farrehvar/

دارای شکوه و جلالی چون خورشید، ( فره = فر = شکوه و جلال، ور ( پسوند دارنگی ) )، دارنده ی شکوه و جلا ...


پسر، دختر

فارسی
فرهوشداد/far hosh dad/

دارنده شکوه و هوش، دارنده فر و هوش، نام فرماندار طبرستان در زمان داریوش پادشاه هخامنشی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
فرواک/farvāk/

پیشگفتار، پیش سخن، نام پسر سیامک پادشاه پیشدادی، پسر سیامک و از نیاکان ضحاک در اساطیر کهن ایران


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
فروهل/foruhel/

از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی ایرانی در سپاه رستم پهلوان شاهنامه


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
فری توس

از نامهای باستانی


پسر

فارسی
فریتون/feriton/

فریدون، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر آبتین و فرانک، از پادشاهان پیشدادی ایران و به بند کشنده ضحاک م ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
فرید حسین/f.-hoseyn/

ترکیب دو اسم فرید و حسین ( یگانه و نیکو )، از نام های مرکب، فرید و حسین


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
فریداد/fari dād/

داده ی خجسته و مبارک، ( فری = خجسته، مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند و خجسته، داد = داده )، آفر ...


پسر

فارسی
فریشاد/farishad/

با شکوه و خوشحال، مرکب از فری ( با شکوه ) + شاد ( خوشحال )


پسر

فارسی
فریمن/fariman/

زیبا اندیش، خوش فکر


پسر

فارسی
فریمند/farimand/

صاحب زیبایی و شکوه


پسر

فارسی
فرینام/farinām/

دارای نام با شکوه و زیبا، ( فری = خجسته و مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند، نام )، نامِ خجسته و ...


دختر، پسر

فارسی
فریین/fariin/

بیننده شکوه و جلال


پسر

فارسی
فصیح الزمان

آن که در زمان خود در فصاحت از همه بالاتر است


پسر

عربی
فصیح الملک

آن که در کشور خود در فصاحت از همه بالاتر است


پسر

عربی
فواد مهدی/f.-mahdi/

ترکیب دو اسم فواد و مهدی ( قلب و هدایت شده )، از نام های مرکب، فؤاد و مهدی


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
فکرعلی

آن که دارای فکر و اندیشه ای چون اندیشه علی ( ع ) است


پسر

عربی
فیروزمهر/f.-mehr/

ترکیب دو اسم فیروز و مهر ( پیروز و مهربانی )، خورشیدِ پیروز، خوش سیمای پیروز


پسر

فارسی، عربی
فؤاد/fo’ād/

( عربی ) ( در قدیم ) دل، قلب


پسر

عربی
فاتک/fatek/

نام پدر مانی در زمان شاپور اول پادشاه ساسانی، معرب از پهلوی


پسر

پهلوی، اوستایی

تاریخی و کهن
فاراب/fārāb/

زراعت آبی در مقابل دیم، ( در قدیم ) ( = پاراب )، ( اَعلام ) ) نام شهری بوده در ساحل غربی سیحون و آن ...


پسر

فارسی
فارد/fared/

یگانه، تنها، تک


پسر

عربی
فارص/fares/

نام پسر یهودا و نواده یعقوب است


پسر

عربی
فارناس/farnas/

نام پادشاه کاپادوکیه


پسر

فارسی
فارناسس/farnases/

نام برادر همسر داریوش سوم پادشاه هخامنشی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
فارناک/farnak/

نام برادر همسر داریوش سوم پادشاه هخامنشی، فارناس


پسر

فارسی
فاطر/fāter/

آفریننده، خالق، از نامهای خداوند، نام سوره ای در قرآن کریم، از صفات و نام های خداوند، ( اَعلام ) سو ...


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
فاطن/faten/

زیرک، دانا، آگاه


پسر

عربی
فتح الدین

پیروزی در دین


پسر

عربی
فتحعلی

مرکب از فتح ( پیروزی ) + علی ( بلندمرتبه )، نام دومین پادشاه قاجار


پسر

عربی
فخرالملک

مایه سربلندی و افتخار سرزمین


پسر

عربی
فرابرز/farāborz/

نام پهلوانی ایرانی از سپه داران و رایزنان دارا، [به تعبیر دهخدا شاید فرابرز تصحیف فرامرز باشد]، ( ب ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
فرازان/farāzān/

افرازنده، بالابرنده، ( فراز + ان ( پسوند نسبت ) )، منسوب به فراز، فراز، مرکب از فراز ( جای بلند ) + ...


پسر

فارسی
فرام/faram/

تندرو، معرب از عبری


پسر

عبری
فرانسیس/faransis/

آزاد، رها از قید و بند، فرانسیس باکن فیلسوف بزرگ انگلیسی


پسر

لاتین، انگلیسی
فراهین/farāhin/

نام یک ایرانی معروف در زمان قباد، ) نام یکی از اعیان ایران که با قباد فیروز معاصر بود، فرایین


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
فراواز/faravaz/

نام دو رود است از رودهای بخارا


پسر

فارسی
فرحت/farhat/

شادی، شادمانی


دختر، پسر

عربی
فرخ پی/f.-pey/

نیک بخت و کامروا، ( در قدیم ) ( به مجاز ) خوش قدم و خوش یمن


پسر

فارسی
فرخ روز/f.-ruz/

خوشبخت و سعادتمند، آن که دارای روزگار خجسته و مبارک است، ( در قدیم ) ( در موسیقی ایرانی ) نام لحنی ...


پسر، دختر

فارسی

تاریخی و کهن، هنری
فرخ زند

مرکب از فرخ ( مبارک ) + زند، نام پسر علیمردان خان زند


پسر

فارسی
فرخ شاد

مرکب از فرخ ( مبارک ) + شاد، نام یکی از درباریان در زمان ساسانیان


پسر

فارسی
فرخان/farkhan/

نام یکی از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی، نام پسر اردوان آخرین پادشاه اشکانی، موبدی در شاهنامه


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
فرخزات

صورت دیگری از فرخزاد، نام پدر آذرفرنبغ مؤلف دینکرت


پسر

اوستایی، پهلوی
فرخنده پی

فرخ پی


پسر

فارسی
فردان/fardan/

یکتا، یگانه


پسر

عربی
فرزدق/farzdaq/

ریزه ی نان، پاره های خمیر، گرده ی نان که در تنور افتد، ( اَعلام ) لقب ابوفراس همام ابن غالب ابن صعص ...


پسر

عربی
فرزن/farzan/

نام روستایی در نزدیکی هرات


پسر

فارسی
فرزنه/farzane/

نام روستایی در نزدیکی مشهد


پسر

فارسی
فرزیان

نام روستایی در نزدیکی بروجرد


پسر

فارسی
فرس من/farasman/

نام پادشاه گرجستان در زمان اردوان سوم پادشاه اشکانی


پسر

فارسی
فرشیدورد/faršid vard/

در شاهنامه نام برادر اسفندیار، ( اَعلام ) ( در شاهنامه ) ) نام برادر اسفندیار که یکی از پهلوانان ای ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
فرطوس/fartus/

از شخصیتهای شاهنامه، نام مهندسی رومی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی، ( اَعلام ) نام مبارزی از لشکر ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
فرغار/farghar/

شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی در سپاه افراسیاب تورانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن



انتخاب ریشه اسم

انتخاب گروه اسم

برچسب ها

اسماسم پسراسم دختر