اسم - صفحه 98
نام همسر یعقوب ( ع )
دختر
عبری
مذهبی و قرآنی یانار
فروزان، مشتعل، سوزان، قابل اشتعال، آتش فشان
دختر
ترکی یانیک
نام طایفه های ترکمن، ( اَعلام ) نام یکی از طایفه های ترکمن ساکن ایران
دختر
فارسی یاوان
نام چهارمین پسر یافث که به عبارتی دیگر نوه پسری نوح پیامبر بود
پسر
عبری یاوند
پادشاه، ( در قدیم ) فرمان روا
پسر
فارسی یثنا
ستوده
دختر
فارسی یحیی محمد
ترکیب دو اسم یحیی و محمد ( تعمید دهنده، ستوده )، از نام های مرکب، یحیی و محمّد
پسر
عربی، عبری یرحا
نام مادر حضرت موسی ( ع )، نام مادر موسی ( ع )
دختر
عبری
مذهبی و قرآنی یزداد
خداداد، ( اَعلام ) پسر خسرو انوشیروان و پدرِ مهان دخت که مادر فیروز ساسانی بوده است، نام پسر انوشیر ...
پسر
فارسی یزدان آفرید
آفریده خداوند
پسر
فارسی یزدان بخت
نام رئیس مانویه در زمان مأمون خلیفه عباسی
پسر
فارسی یزدان داد
خداداد، عدل الهی، ( اَعلام ) نام پسر شاپور سیستانی، یکی از دستیارانِ ابومنصور المعمری در جمع آوری ش ...
پسر، دختر
فارسی یزدان دخت
دختر الهی، ( یزدان، دخت = دختر ) ( به مجاز ) دختری که خدا عطا فرموده است
دختر
فارسی یزدانیار
خدا یار اوست، کسی که خداوند یار و یاور اوست، ( اَعلام ) نام یکی از مشاهیر صوفیه در قرن هجری، [ابوبک ...
پسر
فارسی یزدجرد
افریده خداوند، ( معربِ یزدگرد )، یزدگرد
پسر
عربی، فارسی یزدگرد
افریده خداوند، به معنی آفریده ی یزدان، یا ایزد آفریده است، ( اَعلام ) یزدگرد: نام سه تن از شاهان سا ...
پسر
فارسی یزدیار
نام پدر دستور بهمنیار از موبدان کرمان در زمان یزدگرد پادشاه ساسانی
پسر
فارسی یسری
مایه گشایش و آسانی، دختر خوش قدم
دختر
عربی یسنی
نگارش اشتباه کلمه یسنا، و یسنا به معنی حمد و ستایش خداوند و نام یکی از بخش های اوستا است
دختر
فارسی یشتار
پرستنده، نمازگزار
پسر
فارسی یشما
نوعی سنگ قیمتی به رنگ های مختلف، ( به مجاز ) زیبا، ارزشمند و قیمتی، ( معرب ـ فارسی ) ( یشم = نوعی س ...
دختر
فارسی، عربی نیرو
توانایی، قدرت، زور، عاملی که می توان به وسیله ی آن کاری را انجام داد یا در کسی یا در چیزی اثر گذاشت ...
پسر
فارسی کاران
اهل کار
پسر
فارسی کارانوس
از سرداران سپاه اسکندر مقدونی
پسر
یونانی
تاریخی و کهن کارآک
مردمک چشم
پسر
ترکی کاربین
کاربیننده، کارشناس
پسر
فارسی کارتال
عقاب
پسر
ترکی
پرنده کاردار
وزیر پادشاه، حاکم، والی، نام پسر بهرام گور پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کاردان
دانا و با تجربه، کار آزموده
پسر
فارسی کاردلن
نام یک گل
دختر
ترکی
گل کاردو
نیرومند و پهلوان
پسر
فارسی کاردوس
اهل کار، کاردوست
پسر
کردی کارزان
کاردان و دانا
پسر
کردی کارلوس
نیرومند و جنگجوی جوانمرد
پسر
لاتین کارمانیا
نام قدیم کرمان
دختر
فارسی کارمن
قرمز
دختر
لاتین، انگلیسی کارمیلا
شکوفه زار
دختر
لاتین کارنگ
کسی که آوای خوبی دارد، خوش نوا، زبان آور، صاحب طَرب، چرب زبان
پسر
فارسی کارو
راهنما
پسر
ارمنی کاروس
گیاهی خوشبو
پسر
کردی کارولین
نام ناحیه ای در آمریکای شمالی
دختر
فرانسوی کارولینا
شخص سلطنتی
دختر
لاتین کاروند
از نامهای ایرانی
پسر
فارسی کاریا
مرد جنگجو و سلحشور
پسر
فارسی کاژاو
آب زلال که از دل کوه بیرون می آید
پسر
کردی کاژه
محل امن و پناهگاه
دختر
کردی کاژین
سرچشمه زندگی
دختر
کردی کاس
دختر چشم آبی
دختر
گیلکی کاساندان
نام همسر کورش کبیر و مادر کمبوجیه و بردیا
دختر
فارسی
تاریخی و کهن کاسپین
آبی سپید زار، کرانه
پسر
فارسی کاشانه
آشیانه ی جانوران، لانه، خانه، خانه ی کوچک و محقر، رواق
دختر
فارسی کاشین
نام مکانی در شمال ایلام
دختر
فارسی کافور
معرب از سنسکریت، از شخصیتهای شاهنامه، نام فرمانروای تورانی شهر بیداد
پسر
سانسکریت کافی الدین
لایق و کارآمد در دین
پسر
عربی کال
نام همسرشرمیون
پسر
پارتی کالو
از شخصیتهای شاهنامه، نام سرداری تورانی در سپاه افراسیاب تورانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کالی
نگهبان، محافظت کننده
پسر
هندی کالین
دختری جوان با مو و روی روشن
دختر
کردی کام بین
نیک بخت، سعادتمند، توانگر، کامیاب، خوشدل و بهره مند
پسر
فارسی کنارنگ
فرماندار، حاکم، لقب مرزبان ابرشهر در زمان ساسانیان
پسر
فارسی کندر
صمغی خوشبو، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان تورانی سپاه ارجاسپ وزیر لهراسپ پادشاه کیانی
پسر
فارسی کندرو
از شخصیتهای شاهنامه، نام پیشکار ضحاک
پسر
فارسی کهار
از شخصیتهای شاهنامه، نام سرداری تورانی و جزو سپاه افراسیاب تورانی، ( اَعلام ) ( = گهار )، گهارگهانی ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کهبد
آن مرد باشد که زر و سیم پادشاه به وی سپارد چون خازن و قابض، ( مرکب از «کَه» به معنی بوته ی زرگری و ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کهرام
قهرمان
پسر
فارسی کهربا
نام صمغی سخت شده و زرد رنگ که خاصیت جذب کنندگی دارد، ( = کاه ربا )، ( در علوم زمین ) صمغی سخت شده، ...
دختر
فارسی
طبیعت کهرم
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی در سپاه افراسیاب تورانی، معنی این کلمه ( کهرَم ) «هرمزدیل» می ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کهزاد
زاده کوهستان، کوهزاد
پسر
فارسی کهسار
کوهسار، جایی که دارای کوههای متعدد است
دختر
فارسی کهکشان
مجموعه ای شامل میلیون ها ستاره که به دور یک محور می چرخند
دختر
فارسی
کهکشانی کهیار
کوهیار، کوه نشین، نام برادر مازیار فرمانروای طبرستان
پسر
فارسی کهیلا
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی در سپاه افراسیاب تورانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کواژین
باهم زندگی کردن
پسر
کردی کوپال
گرز آهنین
پسر
فارسی کوت
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر هزاره سرداران رومی و از یاران خسروپرویز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی کوچک
دارای حجم اندک، ریز، نام یکی از گوشه های موسیقی ایرانی، لقب اردشیر پسر شیرویه پادشاه ساسانی
پسر
فارسی کوچیار
یار کوتاه قد، یارکوتاه قد ( نگارش کردی
دختر
کردی کورداک
پرش کننده
پسر
کردی کورش
کوروش، نام سه تن از پادشاهان هخامنشی، کورش کبیر از مقتدر ترین پادشاهان ایران که تخت جمشید را بنا نه ...
پسر
فارسی کورنگ
نام پسر گرشاسپ از پادشاهان پیشدادی
پسر
فارسی کوروس
کوروش، نام سه تن از پادشاهان هخامنشی، کور، ( = کوروش )، کورش کبیر از مقتدر ترین پادشاهان ایران که ت ...
پسر
فارسی کوژیر
دانا و عاقل
پسر
کردی کوژین
همه زندگی
پسر
کردی کوش
کوشش و سعی
پسر
فارسی کوشاد
ریشه گیاهی خوشرنگ
پسر
فارسی
طبیعت ورهران
بهرام در زبان متون پارسی میانه
پسر
فارسی ورونیکا
نام تیره ای از گیاهان که پوپک از آن دسته است
پسر
فارسی وریا
حقیقت، قوی و درشت هیکل، چکش آهنی بزرگ
پسر
لاتین، فارسی وریشه
درخشش، برق، برق ( نگارش کردی
دختر
کردی کردعلی
کرد ( فارسی ) + علی ( عربی ) مرکب از کرد ( نام طایفه ای ) + علی ( بلندمرتبه )
پسر
فارسی، عربی کردوشا
پناه
پسر
فارسی کردوی
نام دلاوری تورانی، ( اَعلام ) نام دلاوری تورانی ( گرگوی ) که در نبرد هماون پیران را یاری می داد و ا ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کردیار
یار کرد
پسر
فارسی کرشمه
ناز، عشوه، غمزه
دختر
فارسی
هنری کرم
بزرگواری، بخشندگی جوانمردی، لطف، احسان
پسر
عربی کرم الله
بخشش و لطف خداوند
پسر
عربی کروخان
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی فرزند ویسه در سپاه افراسیاب تورانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کریشنا
جاذب، رباینده، از خدایان هندو، هشتمین تجسم ویشنو
پسر
سانسکریت کریم محمد
ترکیب دو اسم کریم و محمد ( بخشنده و ستوده )، از نام های مرکب، ( کریم و محمّد
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی کژین
جامه ابریشمی یا ابریشم
دختر
کردی