پیشنهاد‌های جلیل جعفری (١,٤٧٠)

بازدید
١,١٥١
تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

In a way that bends or hangs down heavily. Related word. drooping. خمیده، تا شده، سربه زیر شل و واررفته. مثال: The thirsty plants bowed their heads ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

یکهو، بی مقدمه.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Of a robust traditional or rural character. دارای ویژگی سنتی یا روستایی تمام عیار.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به شرطی که، منوط به اینکه. مثال: Alex wouldn't lie, but if he was given enough time to think about it, he could certainly evade the issue. ترجمه پی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

To hurry somewhere or through a place in a rude and forceful way. خراب شدن روی سر کسی، خود را زورتپان کردن، سرخر شدن،

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

The word status implies social stratification on a vertical scale. People may be said to occupy high positions when they are able to control, by orde ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کله گنده، خان، شیخ، با اصل و نسب.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

A particular area. منطقه/ناحیه یا جایی دور از ذهن مثال: Fancy seeing her in this neck of the woods! ترجمه پیشنهادی: تو کجا اینجا کجا!/از این طرفها!/ ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

to cause someone to talk more freely : to cause someone to say things that would not usually be said. از زیر زبان کسی کشیدن، حرف کشیدن از کسی، کسی ر ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

boisterously carefree, joyful, or high - spirited. بی دغدغه، دلشاد، سرزنده، خوشحال، سرحال، شنگول، دارای روحیه بالا.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

In a noisy, energetic and rough way. با داد و هوار، با قشقرق ، با داد و بیداد، مثال: The little boys were playing boisterously in the garden. ترج ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Straw or reeds used to make roofs. نی و پوشال که برای ساختن سقف به کار می رود.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

An embankment for controlling or holding back the waters of the sea or a river. خاکریزی برای کنترل یا مهار آب دریا یا رودخانه، سیل بند

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

A rower, especially as a member of a racing team. عضو تیم قایقرانی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

An oarsman who has attained a particular level of knowledge or skill. پاروکش/پاروزن متبحر و مجرب.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Enjoy oneself in a lively and noisy way, especially with drinking and dancing. خوشگذرانی کردن به شکلی سرزنده و پر سروصدا به ویژه به همراه نوشیدن و ر ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Those individuals whose importance in the world is too less or minor. آدمهای ناچیز/کم اهمیت/حقیر

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Near where you are now or where you live. اینجاها، همینجاها. مثال: There are no decent schools round here. اینجاها مدارس مناسبی پیدا نمیشه.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به دوروبر کسی/چیزی نگاه کردن.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حسی که به آدم دست می دهد. مثال: I get the impression it wasn’t anything to do with the war. ترجمه پیشنهادی: حسی بهم میگه موضوع ربطی/دخلی به جنگ ندا ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اولین و آخرین، تمام ( به هنگام نوشتن چک در انتهای مبغ چک به حروف نوشته می شود ) . مثال: On a cheque, 25000 is written as "Twenty Five Thousand Only. ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

همان، معروف مثال: His singing wasn’t exactly bel canto either. ترجمه پیشنهادی یک: آوازی که می خواند همان بل کانتو هم نبود. ترجمه پیشنهادی دو: آوازی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

For that matter; moreover. به همین علت/دلیل/خاطر، به علاوه مثال: I was too tired to go. And I couldn't have paid, either. ترجمه پیشنهادی: از خستگی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

The skin on human fingers and toes is known as glabrous, meaning it is smooth and hairless. When it has been in contact with water for a long time, t ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

A stretch of road, water, or land is a length or area of it. حوضه آبریز ، حوضه آبخیز، آبخیزداری.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

to do one's particular kind of work. انجام نوع خاصی از کار، کاسبی کردن، امرار معاش.

پیشنهاد
٠

You can use this phrase when you want to tell someone to avoid a potentially embarrassing situation. دست از خجالت برداشتن، خجالت را کنار گذاشتن مثال ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

The dispersion of the Jewish people beyond Israel. یهودیانی که در جایی غیر از فلسطین ساکن هستند. دوستان بد نیست تلفظ صحیح کلماتی را که پیدا یا ثبت ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همه چیز تمام

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

You can use it when referring to the rate or speed of something. نسبتاً آهسته، آهسته آهسته، آنقدر آهسته، به قدری آهسته. مثال: He walked slowly enou ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Definition of dowdily. as in sloppily. in a careless or unfashionable manner dressed hurriedly and dowdily to go do her workout. لباس ناموزون/سرسری، ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

further; additional, the remaining ones; the rest, that which is distinct from, different from, or opposite to something or oneself. دیگر اینکه، به ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Existing separately and not combined with other things. فاصله، شکاف، جدایی, افتراق، پراکندگی.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زخمه بر گیتار

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

It normally means 'almost not at all' or 'only just'. We can use it in mid position, or before an adjective or a noun. به زور، به زحمت، بگی نگی، بفه ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Used to describe a business financed by venture capital. کسب و کار مبتنی بر سرمایه گذاری خطرپذیر

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Make Russian in character or style. به سبک و سیاق روسی.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

To treat ( someone ) in a cruel, insulting, threatening, or aggressive fashion . زورگویی، فحاشی، تهدید یا اعمال خشونت به کسی. To act like a bully t ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

To do something instead of someone else. کاری را به جای دیگری انجام دادن. To get control of something. ابتکار عمل را به دست گرفتن.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Slow and hesitant, especially through lack of confidence; faltering. حالتی بین ماندن و رفتن/خواستن و نخواستن، بلاتکلیف.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

To do something, even though it involves risks. اقدام به کاری مخاطره آمیزه.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد

Quick to detect or respond to slight changes, signals, or influences. دارای شامه تیز/ شاخک های حساس

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Someone you are on a journey with. همسفر، همراه، پایه سفر.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

A dull explosive sound made by or as if by a laboring engine. صدای یکنواخت و کلافه کننده موتور وسیله نقلیه.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد

تمجمج کنان [ ت َ م َ م ُ ]. سخن در دهن گردانیدن، بی هویدا گفتن، سخن ناپیدا گفتن، کلمات را نامفهوم و جویده جویده ادا کردن.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واکه یا مُصَوَّت یا حرف صدادار صدایی در زبان گفتاری است که ویژگی آن به وسیلهٔ وضعیت باز مجرای صوتی شناخته می شود که در آن هیچ فشار هوایی در بالای حنج ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Something that is very difficult or unpleasant to deal with. چیزی/کاری. مقوله ای بسیار سخت و ناخوشایند که از تحمل خارج باشد. نادلپسند، نچسب، طاقت ف ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

کارت دراومده.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Urgently important : critical. اهمیت فوری، حیاتی, مهمتر.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

If you evade a question or a topic, you avoid talking about it or dealing with it. موضوع بحث را عوض کردن، حرف توی حرف آوردن.