پیشنهاد‌های جلیل جعفری (١,٨٣١)

بازدید
٣,٢٩٢
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دست به دامن شدن، دخیل بستن، کسی را واسطه کردن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

معاف از رزم، کسی که در دعوا یا جنگ اهل کتک کاری یا زدوخورد نباشد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

A person whose job is to look after theatrical costumes and help actors to dress. جامه دار یا مسئول لباس تئاتر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( of a task or circumstance ) imposed on oneself, not by an external force. به رای خود، به اجتهاد خود، به انتخاب خود، خودکرده. مثال: He went into s ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

To stay and sleep in an outside area for one or more days and nights, usually in a tent. اردو زدن، اتراق کردن، پاتوق کردن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

To talk angrily or seriously to someone in order to criticize their behaviour. خطاب و عتاب کردن، با عصبانیت و لحنی جدی سرزنش کردن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

A department or division of a police force that enforces laws against prostitution, drug abuse, illegal gambling, etc. The vice squad is the section ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

If you stand your ground or hold your ground, you continue to support a particular argument or to have a particular opinion when other people are opp ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

بی مقدمه، عجولانه، یک دفعه، یکهویی، جلدی، غافلگیرانه.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Used when someone will have to do something in the future. کاری یا تصمیمی که حتما باید در آینده انجام شود. مثال: Tomorrow, I'm going to have to wat ...

پیشنهاد
٠

Elaborate clothing or material is made with a lot of detailed artistic designs. لباس یا پوشاک آیینی، لباس تشریفات، لباس پرزرق و برق، لباس مراسم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

civilian clothes, as opposed to uniform. لباس شخصی به معنای نقطه مقابل یونیفورم و لباس رسمی و اداری، لباس معمولی. a civilian, as distinct from a me ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

of, noting, or engaged in the checking of hats, coats, umbrellas, etc. , into temporary safekeeping. a hatcheck girl. جامه دار، متصدی لباس، تحویلدار ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اتاق اختصاصی باشگاه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پرتوی ماه، مهشید، ماهتاب.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

a. : filled with or expressing great joy or excitement. high spirits. سرحال، با انگیزه، هیجان زده، پرشور. b. : intoxicated by or as if by a drug or ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

محتوم، خلل ناپذیر، برگشت ناپذیر، چشم ناپوشیدنی، غیرقابل اغماض.

پیشنهاد
٠

To cause or force ( someone or something ) to experience ( something harmful, unpleasant, etc. ) کسی/چیزی را وادار به انجام یا تجربه کاری/چیزی ناخوش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

To suggest that you are not giving the whole explanation or answer, and that there are other points that you could add to it. وقتی همین جوری خوش ندا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گازش را گرفتن، با ماشین به سرعت دور شدن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( of a drug ) have a calming or sedative effect on. آرام بخش تزریق کردن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

A person who manages or superintends an organization or activity. مافوق.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بندی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Firm, dependable محکم و قابل اعتماد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آئودی ( به آلمانی: Audi ) شرکت خودروسازی آلمانی و از تولیدکنندگان مشهور خودروهای لوکس است، که دفتر مرکزی آن در شهر اینگولشتات، ایالت بایرن قرار دارد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

The bottom of the sea or a lake or river. بستر رودخانه یا دریاچه. Fix firmly; embed. محکم نشاندن، محکم کردن، مستحکم کردن. Have sex with. سکس داش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هر دم، دم به دم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درشت گویی، کلفت بار کردن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

حرف شنوی، سربه راهی، پندپذیری، نصیحت پذیری، پندنیوشی، تبعیت،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

To tell someone what to do in an annoying way. مثل برده زرخرید رفتار کردن با کسی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

An official formal occasion with traditional ceremonies connected to it, at which important members of the government, royal family, etc. are present ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Indifference is the trait of lacking interest or enthusiasm in things. بی اعتنایی، بی تفاوتی، به توجهی، بی خیالی، بی علاقه گی، بی اشتیاقی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

باغ: باصفا، خرم، سرسبز، بانشاط، خرم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Main building ( plural main buildings ) The most important building of a group of buildings ( e. g. in a school/university ) . دانشگاه: ساختمان مرکز ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

To tell someone about some information, often because you believe they do not know it or have forgotten it. گوشزد کردن، متذکر شدن، تلنگر زدن به حافظ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سرپا کردن دوباره

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

"To win confidence" is correct and usable in written English. You can use it when you want to express the idea of gaining someone's trust or approval ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

دودلی، دو به شک.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. مخفف So is به معنی همچنین، نیز، همینطور. 2. مخفف So as آن طور، به آن شکل، طوری که. 3. مخفف So has در جمله با زمان ماضی نقلی یا حال کامل.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

A good or fortunate thing. Good even if not expected or intended. از قضا/ اتفاقی/ شانسکی/ /الکی الکی خوب درآمدن ( برخلاف تصور و انتظار ) . مثال: Ov ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خیلی بزرگ، گل و گشاد، پت و پهن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

This humorous phrase usually suggests that one is crazy. عبارتی طنزآمیز برای بیان دیوانگی کسی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

to twist into or as if into a strained shape or expression. چهره درهم پیچیده یا به حالت و شکل فشرده درآمده، چهره از ریخت افتاده.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

قاب در، درگاهی، چارچوب در.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

The outdoors, particularly in reference to a large park or wilderness area, especially when expressed as healthy or favorable. رفتن به طبیعت بکر و ف ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

A feeling of sadness about something sad or wrong or about a mistake that you have made, and a wish that it could have been different حسرت بزرگ ناشی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زندگی پس از مرگ، جهان آخرت، آن دنیا، وادی خاموشان.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جنگ جهانی اول

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گتسبی بزرگ ( انگلیسی: The Great Gatsby ) رمانی نوشته نویسنده آمریکایی، اف. اسکات فیتزجرالد است که در سال ۱۹۲۵ منتشر شد. این رمان که داستان آن در عصر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Some people use expressions such as for God's sake, for heaven's sake, for goodness sake, or for Pete's sake in order to express annoyance or impatie ...