پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٣٢)

بازدید
١١,٠٥٣
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

کشیده خاطر. [ ک َ / ک ِ دَ / دِ طِ ] ( ص مرکب ) آزرده دل. شکسته دل. ( آنندراج ) . رنجیده. آزرده. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

کشیده قامت ؛ بلندبالا : کشیده قامتی چون نخل سیمین دو زنگی بر سر نخلش رطب چین. نظامی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

کشیده قامت ؛ بلندبالا : کشیده قامتی چون نخل سیمین دو زنگی بر سر نخلش رطب چین. نظامی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

چشم کشیده ؛ بادامی شکل : لفظی فصیح و شیرین قدی بلند و چابک رویی لطیف و زیبا چشمی خوش و کشیده. حافظ.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

شمشیر کشیدن بر روی یا بروی کسی یا کسانی ؛ شوریدن. قیام کردن و برای جنگ با او یا آنان آماده شدن : گرگانیان به روی خداوند خویش شمشیر کشیدند و عاصی شدند ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

شمشیر کشیدن بر روی یا بروی کسی یا کسانی ؛ شوریدن. قیام کردن و برای جنگ با او یا آنان آماده شدن : گرگانیان به روی خداوند خویش شمشیر کشیدند و عاصی شدند ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

شمشیر کشیدن بر روی یا بروی کسی یا کسانی ؛ شوریدن. قیام کردن و برای جنگ با او یا آنان آماده شدن : گرگانیان به روی خداوند خویش شمشیر کشیدند و عاصی شدند ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

شمشیر کشیدن خورشید ؛ کنایه از سر زدن خورشید. طلوع آن : چو خورشید شمشیر رخشان کشید شب تیره را گشت سر ناپدید. فردوسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

شمشیر کشیدن خورشید ؛ کنایه از سر زدن خورشید. طلوع آن : چو خورشید شمشیر رخشان کشید شب تیره را گشت سر ناپدید. فردوسی.

پیشنهاد
٠

شمشیر کشیدن خورشید ؛ کنایه از سر زدن خورشید. طلوع آن : چو خورشید شمشیر رخشان کشید شب تیره را گشت سر ناپدید. فردوسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

شمشیر کشیدن خورشید ؛ کنایه از سر زدن خورشید. طلوع آن : چو خورشید شمشیر رخشان کشید شب تیره را گشت سر ناپدید. فردوسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

شمشیر کشیدن خورشید ؛ کنایه از سر زدن خورشید. طلوع آن : چو خورشید شمشیر رخشان کشید شب تیره را گشت سر ناپدید. فردوسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

شمشیر کشیدن خورشید ؛ کنایه از سر زدن خورشید. طلوع آن : چو خورشید شمشیر رخشان کشید شب تیره را گشت سر ناپدید. فردوسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

شمشیر کشیدن خورشید ؛ کنایه از سر زدن خورشید. طلوع آن : چو خورشید شمشیر رخشان کشید شب تیره را گشت سر ناپدید. فردوسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

سنگ قلاب. [ س َ ق ُل ْ لا ] ( اِ مرکب ) فلاخن . کلاسنگ. قلاب سنگ. قلماسنگ. ( یادداشت بخط مؤلف ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

اهل / اهالی قافله

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

از لا به لای . . . . . . . . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

از لا به لای . . . . . . . . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

از لا به لای . . . . . . . . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

شبگون. [ ش َ ] ( ص مرکب ) شبرنگ ، چه گون به معنی رنگ آمده است. ( برهان ) . شبرنگ. ( آنندراج ) . سیاه و تار. ( ناظم الاطباء ) : هوا زین جهان بود شبگون ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

شبگون. [ ش َ ] ( ص مرکب ) شبرنگ ، چه گون به معنی رنگ آمده است. ( برهان ) . شبرنگ. ( آنندراج ) . سیاه و تار. ( ناظم الاطباء ) : هوا زین جهان بود شبگون ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

شبگون. [ ش َ ] ( ص مرکب ) شبرنگ ، چه گون به معنی رنگ آمده است. ( برهان ) . شبرنگ. ( آنندراج ) . سیاه و تار. ( ناظم الاطباء ) : هوا زین جهان بود شبگون ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

شب شبگون ؛ شب بسیار تاریک. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

اسب شبگون ؛ اسب شبرنگ و سیاه.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

اسب شبگون ؛ اسب شبرنگ و سیاه.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

شب شبگون ؛ شب بسیار تاریک. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

شب شبگون ؛ شب بسیار تاریک. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

شبگون عیار. [ ش َ ن ِ عَی یا ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بازماندن تا ز تو بازمانده ام جاوید فکرتم را ندامت است ندیم. ناصرخسرو. بی بود تو بی مجاز ماندم افسوس که از تو بازماندم. نظامی. گر از من می بری چو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بازماندن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

بازماندن از کاری ؛ منصرف شدن از آن. دست کشیدن از آن : نشاید بماندن از اینکار باز که پیش است بسیار رنج دراز. فردوسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

بازماندن از کاری ؛ منصرف شدن از آن. دست کشیدن از آن : نشاید بماندن از اینکار باز که پیش است بسیار رنج دراز. فردوسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

نگاه کسی به سوی کسی/چیزی رفتن

پیشنهاد
٠

نگاه کسی به سوی کسی/چیزی رفتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

نگاه کسی به سوی کسی/چیزی رفتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

نفائس

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

نفائس

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

روی پوشیده. [ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) زن مستور. مخدره. ( فرهنگ فارسی معین ) . پوشیده روی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

غارتیدن. [ رَ دَ ] ( مص جعلی ) ( مصدرمنحوت از غارت عربی ) غارت کردن. اغارة : چون دید ماهیان زمستان که در سفر نوروزمه بماند قریب مهی چهار اندر دوید و ...

پیشنهاد
٠

دست بر سر نهادن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

فریاد کردن. [ ف َرْ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) فریاد کشیدن. فریاد برآوردن : ز تیغ تیز تو فریاد کرد دشمن تو ولیک آنجا سودی نداشت آن فریاد. مسعودسعد. جهان ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

عنان گرداندن. [ ع ِ گ َ دَ ] ( مص مرکب ) روی برتافتن. بازگشتن. بجانب دیگر روی آوردن : این گفت و عنان از او بگرداند یک اسبه شد و دواسبه میراند. نظامی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

عنان گردانیدن. [ ع ِ گ َ دَ ] ( مص مرکب ) بازگردانیدن زمام مرکب ، برای بازگردانیدن وی. ( فرهنگ فارسی معین ) . عنان گرداندن. تغییر دادن مسیر اسب به اش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

عنان گرداندن. [ ع ِ گ َ دَ ] ( مص مرکب ) روی برتافتن. بازگشتن. بجانب دیگر روی آوردن : این گفت و عنان از او بگرداند یک اسبه شد و دواسبه میراند. نظامی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

عنان گردانیدن. [ ع ِ گ َ دَ ] ( مص مرکب ) بازگردانیدن زمام مرکب ، برای بازگردانیدن وی. ( فرهنگ فارسی معین ) . عنان گرداندن. تغییر دادن مسیر اسب به اش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

زرافشان کوس. [ زَ اَ ] ( اِ مرکب ) کنایه از آفتاب. ( آنندراج ) . رجوع به زرافشان شود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

زرافشان کوس. [ زَ اَ ] ( اِ مرکب ) کنایه از آفتاب. ( آنندراج ) . رجوع به زرافشان شود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

بر خاک افتادن. [ ب َ اُ دَ ] ( مص مرکب ) بر خاک نشستن. کنایه از خوار و بی اعتبار شدن. ( آنندراج ) : چون خاک رهت شدم مزن بانگ درشت حیف است که آواز تو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

پیش آمدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

مرد شمشیر ؛ جنگاور و شمشیرزن. سرباز جنگی : هزار و چهل مرد شمشیر داشت که دیبا ز بالا زره زیر داشت. فردوسی.