پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٣١)
شمشیر صبح ؛ کنایه از خورشید است. ( یادداشت مؤلف ) : محتاج نیست طلعت زیبای تو به تاج شمشیر صبح را نبود حاجت فسان. ظهیر فاریابی.
پشتی کردن. [ پ ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پشتیبانی کردن. یاری کردن. مدد کردن. مظاهرت. حمایت. معاضدت. امداد : اگر پشتی کند گردون چه باید پشتی لشکر چه باید ...
پشتی کردن. [ پ ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پشتیبانی کردن. یاری کردن. مدد کردن. مظاهرت. حمایت. معاضدت. امداد : اگر پشتی کند گردون چه باید پشتی لشکر چه باید ...
پشتی کردن. [ پ ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پشتیبانی کردن. یاری کردن. مدد کردن. مظاهرت. حمایت. معاضدت. امداد : اگر پشتی کند گردون چه باید پشتی لشکر چه باید ...
پشتی کردن. [ پ ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پشتیبانی کردن. یاری کردن. مدد کردن. مظاهرت. حمایت. معاضدت. امداد : اگر پشتی کند گردون چه باید پشتی لشکر چه باید ...
پشتی کردن. [ پ ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پشتیبانی کردن. یاری کردن. مدد کردن. مظاهرت. حمایت. معاضدت. امداد : اگر پشتی کند گردون چه باید پشتی لشکر چه باید ...
to put your thoughts upon paper
. . . . . . . . become the neighbour ( s ) of
in communication with
. . . . . . . . in the way of
. . . . . . . in the way of
care for
to obtain literary reputation
To enrol yourself on the page of fame
To enrol yourself on the page of fame
To enrol yourself on the page of fame
parentage
from the first
from the first
stood in place of
stand in place of someone
become busy
down the line
down the line
down the line
onetime
master race
تازه مرده لهجه و گویش تهرانی تازه درگذشته
تازه جوان . [ زَ / زِ ج َ ] ( ص مرکب ) از اسمای محبوب است . ( آنندراج ) . بتازگی بسن جوانی رسیده . ( ناظم الاطباء ) . حدیث السن . نوجوان : عیبیش جز ا ...
تازه برگ . [ زَ / زِب َ ] ( ص مرکب ) تر. خرم . پرطراوت . جوان : بسان درختی بود تازه برگ دل از کین شاهان نترسد ز مرگ . فردوسی .
قرارگاه سازمانی
ستم رسیده. [ س ِ ت َ رَ/ رِ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) ستم دیده. ( آنندراج ) . مظلوم. ( ناظم الاطباء ) . کسی که بحق او تجاوز شده است :. . . عالمان را پر ...
ستم رسیده. [ س ِ ت َ رَ/ رِ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) ستم دیده. ( آنندراج ) . مظلوم. ( ناظم الاطباء ) . کسی که بحق او تجاوز شده است :. . . عالمان را پر ...
مقر داشتن ؛ جای داشتن. قرارگاه داشتن : خنک روز محشر تن دادگر که در سایه عرش دارد مقر. سعدی ( بوستان ) .
make a splash=to do something that gets a lot of public attention
tread water
tread water
throw/give a party
throw/give a party
just about
out of one's depth
to a limited extent
sticky wicket
sticky wicket
play ball
heavyweight
heavyweight
heavyweight
heavyweight
heavyweight