شورش کردن


معنی انگلیسی:
mutiny, rebel, revolt, rise, to revolt

لغت نامه دهخدا

شورش کردن. [ رِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) عصیان و تمرد کردن. شور و غوغا کردن. انقلاب و آشفتگی برپا کردن. نافرمانی کردن. اظهار کراهت کردن :
ز شورش کردن آن تلخ گفتار
ترشروئی نکردم هیچ در کار.
نظامی.

فرهنگ فارسی

نا فرمانی کردن اظهار کراهت داشتن

مترادف ها

riot (فعل)
عیاشی کردن، خوش گذرانی کردن، شورش کردن

فارسی به عربی

اضطرابات

پیشنهاد کاربران

شمشیر کشیدن بر روی یا بروی کسی یا کسانی ؛ شوریدن. قیام کردن و برای جنگ با او یا آنان آماده شدن : گرگانیان به روی خداوند خویش شمشیر کشیدند و عاصی شدند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 468 ) .

بپرس