پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٦٦)
مول مول کردن . [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) درنگ کردن . به تأخیر انداختن . این دست آن دست کردن : بیهده چه مول مولی می کنی در چنین چه کو امید روشنی . مولوی
مول مول کردن . [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) درنگ کردن . به تأخیر انداختن . این دست آن دست کردن : بیهده چه مول مولی می کنی در چنین چه کو امید روشنی . مولوی
مول مول کردن . [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) درنگ کردن . به تأخیر انداختن . این دست آن دست کردن : بیهده چه مول مولی می کنی در چنین چه کو امید روشنی . مولوی
مول مول کردن . [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) درنگ کردن . به تأخیر انداختن . این دست آن دست کردن : بیهده چه مول مولی می کنی در چنین چه کو امید روشنی . مولوی
مول مول کردن . [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) درنگ کردن . به تأخیر انداختن . این دست آن دست کردن : بیهده چه مول مولی می کنی در چنین چه کو امید روشنی . مولوی
مول مول کردن . [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) درنگ کردن . به تأخیر انداختن . این دست آن دست کردن : بیهده چه مول مولی می کنی در چنین چه کو امید روشنی . مولوی
روز گذرانیدن . [ گ ُ ذَ دَ ] ( مص مرکب ) دفعالوقت کردن . ( از آنندراج ) . وقت گذراندن : امید هیچکس به قیامت نمانده است از بس که روزمیگذراند بهانه اش ...
مول مول کردن . [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) درنگ کردن . به تأخیر انداختن . این دست آن دست کردن : بیهده چه مول مولی می کنی در چنین چه کو امید روشنی . مولوی
مول مول کردن . [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) درنگ کردن . به تأخیر انداختن . این دست آن دست کردن : بیهده چه مول مولی می کنی در چنین چه کو امید روشنی . مولوی
روز گذرانیدن . [ گ ُ ذَ دَ ] ( مص مرکب ) دفعالوقت کردن . ( از آنندراج ) . وقت گذراندن : امید هیچکس به قیامت نمانده است از بس که روزمیگذراند بهانه اش ...
play dirt ( v. ) ( US ) to deceive
naughty dickey - bird ( n. ) [ext. bird n. 1 ( 1a ) ] a prostitute
naughty bits ( n. ) [this quite deliberate euph. was coined c. 1969 by the Monty Python’s Flying Circus comedy team] the genitals, of either sex
naughty bits ( n. ) [this quite deliberate euph. was coined c. 1969 by the Monty Python’s Flying Circus comedy team] the genitals, of either sex
naughty bits ( n. ) [this quite deliberate euph. was coined c. 1969 by the Monty Python’s Flying Circus comedy team] the genitals, of either sex
naughty house ( n. ) [SE house/house n. 1 ( 1 ) ] a brothel.
devil’s doorbell ( n. ) ( US ) the clitoris
devil’s doorbell ( n. ) ( US ) the clitoris
devil’s doorbell ( n. ) ( US ) the clitoris
devil’s box ( n. ) [the supposed sinfulness of music] ( US ) a violin
devil’s box ( n. ) [the supposed sinfulness of music] ( US ) a violin
devil’s box ( n. ) [the supposed sinfulness of music] ( US ) a violin
soul sounds ( n. ) ( US black ) music
soul sounds ( n. ) ( US black ) music
soul folks ( n. ) ( US black ) black people
soul kiss ( n. ) a deep kiss, involving putting one’s tongue into one’s partner’s mouth; thus as v. , to kiss in this way; thus soul - kissing n
soul kiss ( n. ) a deep kiss, involving putting one’s tongue into one’s partner’s mouth; thus as v. , to kiss in this way; thus soul - kissing n
خصی کردن. [ خ ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) برآوردن خایه های حیوانی یا انسانی و جز آن تا حالت نر بودن بشود. خواجه کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : بازرگانان ، ...
خصی کردن. [ خ ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) برآوردن خایه های حیوانی یا انسانی و جز آن تا حالت نر بودن بشود. خواجه کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : بازرگانان ، ...
خصی کردن. [ خ ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) برآوردن خایه های حیوانی یا انسانی و جز آن تا حالت نر بودن بشود. خواجه کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : بازرگانان ، ...
خصی کردن. [ خ ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) برآوردن خایه های حیوانی یا انسانی و جز آن تا حالت نر بودن بشود. خواجه کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : بازرگانان ، ...
خصی شدن . [ خ َ ش ُدَ ] ( مص مرکب ) بی خایه شدن . خواجه شدن : هست از پی نشست خاصت امید خصی شدن سران را. خاقانی .
غایت منی . [ ی َ ت ِ م ُ نا ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نهایت آرزو. منتهای امید.
نیک سرانجامی . [س َ اَ ] ( حامص مرکب ) عاقبت به خیری . نیک سرانجام بودن : امید نیک سرانجامی داشتن . ( مجالس سعدی ) .
نیک سرانجامی . [س َ اَ ] ( حامص مرکب ) عاقبت به خیری . نیک سرانجام بودن : امید نیک سرانجامی داشتن . ( مجالس سعدی ) .
صابون به پای ( زیر پای ) کسی مالیدن ؛ او را فریفتن.
صابون به پای ( زیر پای ) کسی مالیدن ؛ او را فریفتن.
صابون به پای ( زیر پای ) کسی مالیدن ؛ او را فریفتن.
صابون الهم. [ نُل ْ هََم م ] ( ع اِ مرکب ) لقب شراب است : و بزرگان شراب را صابون الهم خوانده اند. . . ( نوروزنامه ص 60 ) .
مأمل . [ م َءْ م َ ] ( ع اِ ) جای امید. ( آنندراج ) . محل امید و امیدگاه . ( ناظم الاطباء ) . || امید یا آنچه بتوان بدان امید بست . ( از محیط المحیط ...
روز امید و بیم . [ زِ اُ / اُم ْ می دُ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روز محشر. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) . کنایه از روز قیامت است . ( برهان قاطع ) ( ...
روز امید و بیم . [ زِ اُ / اُم ْ می دُ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روز محشر. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) . کنایه از روز قیامت است . ( برهان قاطع ) ( ...
روز امید و بیم . [ زِ اُ / اُم ْ می دُ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روز محشر. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) . کنایه از روز قیامت است . ( برهان قاطع ) ( ...
روز امید و بیم . [ زِ اُ / اُم ْ می دُ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روز محشر. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) . کنایه از روز قیامت است . ( برهان قاطع ) ( ...
امید گسستن . [ اُ گ ُ س َس ْ ت َ ] ( مص مرکب ) نومید شدن . ( آنندراج ) . مأیوس شدن . ( مجموعه ٔ مترادفات ) . ناامید شدن و مأیوس گشتن . ( ناظم الاطب ...
امید گسستن . [ اُ گ ُ س َس ْ ت َ ] ( مص مرکب ) نومید شدن . ( آنندراج ) . مأیوس شدن . ( مجموعه ٔ مترادفات ) . ناامید شدن و مأیوس گشتن . ( ناظم الاطب ...
امید و باک ؛ وعده و وعید : از آن پس جز از پیش یزدان پاک نباشم کزویست امّید و باک. فردوسی.
امید و باک ؛ وعده و وعید : از آن پس جز از پیش یزدان پاک نباشم کزویست امّید و باک. فردوسی.
بی حمیت. [ ح َ می ی َ ] ( ص مرکب ) بر قیاس معنی حریت. ( آنندراج ) . بی ننگ و عار. بی نام و ننگ. بی غیرت. ( یادداشت بخط مؤلف ) : توبه کند شیرز شیری ه ...
daughter of frailty ( n. ) a prostitute daughter of joy ( n. ) [synon. Fr. fille de joie] ( US ) a prostitute