پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٦٦)
خاصه کردن. [خاص ْ ص َ / ص ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) مخصوص کردن. اختصاص دادن. امری را مختص به امر دیگری کردن. خاص کردن.
خاصه تر. [ خاص ْ ص َ ت َ ] ( ص تفضیلی ) مخصوص تر. خیلی خصوصی. اخص : و در شغلهای خاصه تر این پادشاه شروع کرد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 150 ) . خاصه تر ...
خاصه خرجی کردن. [ خاص ْ ص َ / ص ِ خ َ ک َ دَ] ( مص مرکب ) استثناء گذاردن. تبعیض قائل شدن. بعضی از افراد یک نوع را بر افراد همان نوع ترجیح دادن.
خاصه خرجی کردن. [ خاص ْ ص َ / ص ِ خ َ ک َ دَ] ( مص مرکب ) استثناء گذاردن. تبعیض قائل شدن. بعضی از افراد یک نوع را بر افراد همان نوع ترجیح دادن.
همه شب
همه شب
پشت پا زدن. [ پ ُ زَ دَ ] ( مص مرکب ) ( یا. . . بر چیزی ) با تحقیر و استخفاف رد کردن. بدور افکندن. رها کردن. چشم پوشیدن. ترک گفتن. ترک دادن. ( برهان ...
پشت پا زدن. [ پ ُ زَ دَ ] ( مص مرکب ) ( یا. . . بر چیزی ) با تحقیر و استخفاف رد کردن. بدور افکندن. رها کردن. چشم پوشیدن. ترک گفتن. ترک دادن. ( برهان ...
big brother ( n. ) ( US gay ) the penis
big brother ( n. ) ( US gay ) the penis
tree suit ( n. ) ( US ) a coffin
tree suit ( n. ) ( US ) a coffin
nature’s treasury ( n. ) ( also nature’s workshop, treasury of love ) the vagina
nature’s treasury ( n. ) ( also nature’s workshop, treasury of love ) the vagina
nature’s treasury ( n. ) ( also nature’s workshop, treasury of love ) the vagina
nature’s treasury ( n. ) ( also nature’s workshop, treasury of love ) the vagina
nature’s scythe ( n. ) the penis
nature’s scythe ( n. ) the penis
nature’s scythe ( n. ) the penis
nature’s scythe ( n. ) the penis
nature’s scythe ( n. ) the penis
nature’s privy seal ( n. ) ( also Dame Nature’s privy seal ) the hymen
nature’s scythe ( n. ) the penis
nature’s privy seal ( n. ) ( also Dame Nature’s privy seal ) the hymen
nature’s privy seal ( n. ) ( also Dame Nature’s privy seal ) the hymen
nature’s privy seal ( n. ) ( also Dame Nature’s privy seal ) the hymen
nature’s founts ( n. ) [literary euph. ] the female breasts
nature’s founts ( n. ) [literary euph. ] the female breasts
nature’s founts ( n. ) [literary euph. ] the female breasts
nature’s founts ( n. ) [literary euph. ] the female breasts
nature’s founts ( n. ) [literary euph. ] the female breasts
nature’s founts ( n. ) [literary euph. ] the female breasts
nature’s founts ( n. ) [literary euph. ] the female breasts
nature’s founts ( n. ) [literary euph. ] the female breasts
nature’s founts ( n. ) [literary euph. ] the female breasts
nature’s founts ( n. ) [literary euph. ] the female breasts
golden doughnut ( n. ) the vagina
golden doughnut ( n. ) the vagina
golden doughnut ( n. ) the vagina
روضات. [ رَ ] ( ع اِ ) ج ِ رَوضَة. ( المنجد ) ( دهار ) ( ناظم الاطباء ) . ج ِ روضه ، به معنی باغها و مرغزارها. ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ) : گر ...
گنه فرسا. [ گ ُ ن َه ْ ف َ ] ( نف مرکب ) که گناهان را بخشد. گناه بخش : خسروا پیرانه سرحافظ جوانی میکندبر امید عفو جان بخش گنه فرسای تو. حافظ.
کهن عمر. [ ک ُ هََ / هَُع ُ ] ( ص مرکب ) کهن سال . سالخورده و پیر : به موسی کهن عمر کوته امیدسرش کرد چون دست موسی سپید. سعدی ( کلیات چ مصفا ص 272 ) .
گنه فرسا. [ گ ُ ن َه ْ ف َ ] ( نف مرکب ) که گناهان را بخشد. گناه بخش : خسروا پیرانه سرحافظ جوانی میکندبر امید عفو جان بخش گنه فرسای تو. حافظ.
گنه فرسا. [ گ ُ ن َه ْ ف َ ] ( نف مرکب ) که گناهان را بخشد. گناه بخش : خسروا پیرانه سرحافظ جوانی میکندبر امید عفو جان بخش گنه فرسای تو. حافظ.
گنه فرسا. [ گ ُ ن َه ْ ف َ ] ( نف مرکب ) که گناهان را بخشد. گناه بخش : خسروا پیرانه سرحافظ جوانی میکندبر امید عفو جان بخش گنه فرسای تو. حافظ.
گنه فرسا. [ گ ُ ن َه ْ ف َ ] ( نف مرکب ) که گناهان را بخشد. گناه بخش : خسروا پیرانه سرحافظ جوانی میکندبر امید عفو جان بخش گنه فرسای تو. حافظ.
پاکداد. ( ص مرکب ) عادل : چنین گفت کز داور پاکداددل ما پر از ترس و امید باد. فردوسی . که برگردد از رزم امروز شادکه داند چنین جز تو ای پاکداد. فردوسی .
پاکداد. ( ص مرکب ) عادل : چنین گفت کز داور پاکداددل ما پر از ترس و امید باد. فردوسی . که برگردد از رزم امروز شادکه داند چنین جز تو ای پاکداد. فردوسی .
گنه فرسا. [ گ ُ ن َه ْ ف َ ] ( نف مرکب ) که گناهان را بخشد. گناه بخش : خسروا پیرانه سرحافظ جوانی میکندبر امید عفو جان بخش گنه فرسای تو. حافظ.
مول مول کردن . [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) درنگ کردن . به تأخیر انداختن . این دست آن دست کردن : بیهده چه مول مولی می کنی در چنین چه کو امید روشنی . مولوی