پیشنهادهای محمود اقبالی (٣,٢٢٩)
در جواب جدیری یا سعید سرور یک دوستان می توانند برود و استاد هزار چهره پدر ساخته ساز توهین همه چی ببینید در بخش پارس جدیری از حساب قدیمی سعید سرور که ...
در جواب جدیری یا سعید سرور یک دوستان می توانند برود و استاد هزار چهره پدر ساخته ساز توهین همه چی ببینید در بخش پارس جدیری از حساب قدیمی سعید سرور که ...
در جواب جدیری یا سعید سرور یک دوستان می توانند برود و استاد هزار چهره پدر ساخته ساز توهین همه چی ببینید در بخش پارس جدیری از حساب قدیمی سعید سرور که ...
در جواب جدیری یا سعید سرور یک دوستان می توانند برود و استاد هزار چهره پدر ساخته ساز توهین همه چی ببینید در بخش پارس جدیری از حساب قدیمی سعید سرور که ...
در جواب جدیری یا سعید سرور یک دوستان می توانند برود و استاد هزار چهره پدر ساخته ساز توهین همه چی ببینید در بخش پارس جدیری از حساب قدیمی سعید سرور که ...
در جواب جدیری یا سعید سرور یک دوستان می توانند برود و استاد هزار چهره پدر ساخته ساز توهین همه چی ببینید در بخش پارسی جدیری از حساب قدیمی سعید سرور که ...
در جواب جدیری یا سعید سرور یک دوستان می توانند برود و استاد هزار چهره پدر ساخته ساز توهین همه چی ببینید در پارس جدیری از حساب قدیمی سعید سرور که حساب ...
ولی جواب جدیری یا سعید سرور یک دوستان می توانند برود و استاد هزار چهره پدر ساخته ساز توهین همه چی ببینید در پارس جدیری از حساب قدیمی سعید سرور که حسا ...
پاسخ به ادعا که زبان فارسی �در دربار ساخته شده� و �ربطی به غیر تُرک ندارد�، نیازمند بررسی تاریخی، زبان شناسی و متنی دقیق است. در ادامه پاسخ علمی و مس ...
انفان. [ اَ ] ( ع ص ) بلندبینی. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) . منبع. لغت نامه دهخدا
انفاش. [ اِ ] ( ع مص ) شب به چرا ماندن ستور را. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) . شب بچرا گذاشتن گوسفند و شتر را. ( از اقرب الموارد ) ...
انفاه. [ اِ ] ( ع مص ) مانده گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) . مانده گردانیدن اشتر. ( تاج المصادر بیهقی ) . || کم دادن کسی را ...
انفاض. [ اِ ] ( ع مص ) بچه دادن شتر. || درویش گردیدن قوم و مردن ستور آنها و سپری شدن توشه یا سپری گردانیدن آن را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( ...
انفاج. [ اِ ] ( ع مص ) جدا کردن آوند از پستان وقت دوشیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) . جدا کردن ظرف از پستان هنگام دوشیدن. ( از اقر ...
انفاط. [ اِ ] ( ع مص ) آبله انداختن کار در دست یا شوخگین کردن آن را. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) . آبله دار کردن کار دست را. ( از ...
انفاز. [ اِ ] ( ع مص ) تیر بر ناخن گردانیدن تاکجی از راستی معلوم گردد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) . تیر بر ن ...
انفاص. [ اِ ] ( ع مص ) بشتاب سخن گفتن. || بسیار خندیدن. || دفعه دفعه کمیز انداختن گوسفند. || بلب اشاره کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اق ...
انفاع. [ اِ ] ( ع مص ) تجارت به عصا کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) . تجارت کردن در نفعات ( عصاها ) ( از اقرب الموارد ) . منبع. ...
انفاد. [ اِ ] ( ع مص ) نابود گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . نیست کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ) ( آنند ...
انفار. [ اِ ] ( ع مص ) رمانیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ) . || یاری دادن. ( منتهی الارب ...
( آنفاً ) آنفاً. [ ن ِ فَن ْ ] ( ع ق ) الاَّن. اکنون. ( مهذب الاسماء ) . هم اکنون. دیگربار. پیش ترک از. اخیراً. سالفاً. اندکی پیش. ( انفاً ) انفاً. ...
انفاس. [ اِ ] ( ع مص ) در شگفت آوردن کسی را. || ترغیب نمودن کسی را در کاری. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) . ...
انفاذ. [ اِ ] ( ع مص ) تیر و جز آن بر چیزی گذرانیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . بفرستادن تیر و جز آن. ( تاج المصادر بیهقی ...
انفال. [ اِ ] ( ع مص ) غنیمت دادن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) . نَفَل ( غنیمت ) دادن. ( از اقرب الموارد ) . || تبر گرفتن جهت بریدن ...
انفاق. [ اِ ] ( ع مص ) درویش گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . درویش شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( آنندراج ) ( مؤید الفضلاء ) . بی چیز شدن و ...
معاش. [ م َ ] ( ع مص ) زیستن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از منتهی الارب ) . زندگانی کردن. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . ...
( نفقة ) نفقة. [ ن َ ف َ ق َ ] ( ع اِ ) هزینه. ( مهذب الاسماء ) ( ترجمان علامه جرجانی ص 100 ) ( دهار ) ( ناظم الاطباء ) . آنچه از درم و امثال آن صرف ...
اصطلام. [ اِ طِ ] ( ع مص ) از بیخ برکندن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) . از بن برکندن. ( تاج المصادر بیهقی ) . استیصال. ( اقر ...
مؤلف. [ م ُءْ ل ِ ] ( ع ص ) آنکه مصاحبت میکند و سبب می شود آمیزش و دوستی و رفاقت را. || آنکه انس و الفت می گیرد. || آنکه هزار را کامل می گرداند. ( ن ...
تبلیغ. [ ت َ ] ( ع مص ) رسانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ) ( ترجمان علامه جرجانی ) ( غیاث اللغات ) ( منتهی الارب ) ( آنند ...
جوارح. [ ج َ رِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ جارحة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) . اندامها. اندام مردم که بدان کار کنند. دست و پا و دیگر اعضای آدمی. ( غیاث ...
اعضاد. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ عَضد، بمعنی ناحیه و کرانه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . ج ِ عَضد، ناحیه. || یاران. یاوران. کمک کنندگان : اولاد و اعض ...
اعضاء. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ عُضو، اندام و هر گوشت فراهم آمده در استخوان. ( منتهی الارب ) . ج ِ عُضوو عِضو، اندام و هر گوشت فراهم آمده در استخوان. ( آن ...
نخاع. [ ن َ / ن ِ / ن ُ ] ( ع اِ ) مغز مهره پشت. حرام مغز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . مغز میان مهره پشت. مغز حرام. ( فرهنگ نظام ) . و آن رشته مانن ...
کنتور. [ ک ُ تُرْ ] ( فرانسوی ، اِ ) آلتی که مقدار مصرف برق ، آب ، گاز و غیره را در یک خانه یا یک مؤسسه تعیین کند: کنتور پنج آمپر. کنتور ده آمپر. ( ...
منعقد. [ م ُ ع َ ق ِ] ( ع ص ) بسته شونده. ( غیاث ) ( آنندراج ) . بسته شده و بسته و بند کرده و گره زده و بسته شده. ( ناظم الاطباء ) . - منعقداللسان ...
بالق. [ ] ( اِخ ) پادشاه عمالقه در شهر بلقا. معاصر یوشعبن نون. صاحب حبیب السیر می نویسد: دارالملک عمالقه در آن زمان ( زمان یوشع ) بلقا بود و پادشاه ا ...
( موثقة ) موثقة. [ م َ ث َ ق َ ] ( ع مص ) اعتماد کردن. ( آنندراج ) . ثقة. موثق. رجوع به موثق شود. موثقة. [ م ُ وَث ْ ث َ ق َ ] ( ع ص ) ماده شتر استو ...
موثان. [ م َ وَ ] ( ع مص ) درآمیختن چیزی را. || در آب سودن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . و رجوع به موث شود. || اندر آب آغشتن. ( تاج المصادر ...
موثخ. [ م ُ وَث ْ ث َ ] ( ع ص ) مرد سست اندام. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) . موثوخ الخلق. ( منتهی الارب ) . منبع . لغت نامه دهخدا
موث. [ م َ وَ ] ( ع مص ) مَوَثان. ( منتهی الارب ) . آمیخته شدن چیزی در آب. ( ناظم الاطباء ) . مرث. ( از المصادر زوزنی ) . و رجوع به مرث شود. || در آب ...
استغفار. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) آمرزش خواستن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) . غفران طلبیدن. مغفرت طلبیدن. طلب مغفرت. ( غیاث ) . توبه کردن : استغفر من ...
( استعارة ) استعارة. [ اِ ت ِ رَ ] ( ع مص ) استعارت. بعاریت خواستن چیزی را. ( منتهی الارب ) . عاریت خواستن. ( تاج المصادر بیهقی ) . || تنها شدن. انفر ...
قرب. [ ق ُ ] ( ع مص ) نزدیک شدن. نزدیک گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . گویند: قَرُب َ منه قرباً و قُرباناً. ( منتهی الارب ) . قرب. [ ق ُ ] ( ع ...
عقد. [ ع َ ] ( ع مص ) پناه بردن به کسی. ( از منتهی الارب ) : عقد عنقه اًلیه ؛ به وی پناه برد. ( از اقرب الموارد ) . || بستن ریسمان و بیع. ( از منتهی ...
مفارقت. [ م ُ رَ / رِ ق َ ] ( از ع ، اِمص ) از یکدیگر جدا شدن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . مفارقة. و رجوع به مفارقة شود. || ( اِمص ) مأخوذ از تا ...
فرقد. [ ف َ ق َ ] ( ع اِ ) گاوساله. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) . || گاوساله دشتی. ( منتهی الارب ) . گوساله وحشی. ( اقرب الموارد ) . || ( اِخ ) ...
فرقدان. [ ف َ ق َ ] ( اِخ ) فرقدین. دو ستاره درخشان در صورت دب اصغر و به فارسی دو برادران گویند. ( یادداشت به خط مؤلف ) . و بدان دو در مساوات و عدم ...
فرقت. [ف ُ ق َ ] ( ع اِمص ) فرقة. جدایی و مفارقت. ( ناظم الاطباء ) . مقابل وصل. ( یادداشت به خط مؤلف ) : کیست کز وصل تو ندارد سود کیست کش فرقت تو نگ ...
فرقان. [ ف ُ ] ( ع اِ ) ج ِ فَرْق ، به معنی رطل و پیمانه معروف مدینه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) . رجوع به فَرْق شود. فرقان. [ ف ُ ] ( ع اِ ) ...