استحکام

/~estehkAm/

مترادف استحکام: استقامت، استواری، تحکیم، تقویت، ثبات، حصانت، محکمی

برابر پارسی: استواری، پا بر جایی

معنی انگلیسی:
consistency, integrity, solidity, soundness, stability, steel, strength, sturdiness, support, tenacity, fortification, firmness

لغت نامه دهخدا

استحکام. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) استوار شدن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). استواری. استوار گردیدن. ( منتهی الارب ). حصانت. محکمی.اِحکام : الحمد الذی انتخب امیرالمؤمنین من اهل تلک الملة التی علت غراسها و رست اساسها و استحکمت ارومتها. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 299 ). عقده آن مناکحت به استحکام رسانیدند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 395 ).

فرهنگ فارسی

محکم شدن، استوارشدن، استوارکردن، استواری خواستن ، استواری
۱ - ( مصدر ) محکم شدن استوار شدن محکم بودن . ۲ - ( مصدر )استواری خواستن . ۳ - ( اسم ) استواری : استحکام ساختمان . جمع : استحکامات .

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . )محکم شدن ، استوار شدن . ۲ - (اِمص . ) استواری . ج . استحکامات .

فرهنگ عمید

۱. استوار شدن، استواری.
۲. استوار کردن امور.

واژه نامه بختیاریکا

پَرت؛ پتار

دانشنامه عمومی

استحکام (شهداد). استحکام، روستایی است از توابع بخش شهداد شهرستان کرمان در استان کرمان ایران.
این روستا در دهستان تکاب قرار داشته و براساس آخرین سرشماری مرکز آمار ایران که در سال ۱۳۸۵ صورت گرفته، جمعیت آن ۳۳۸نفر ( ۷۹خانوار ) بوده است. [ ۱]
عکس استحکام (شهداد)

استحکام (فرگشت). در زیست شناسی فرگشتی، استحکام یا پایداری یک دستگاه زیستی ( که استحکام بیولوژیکی یا ژنتیکی[ ۱] نیز نامیده می شود ) ، تداوم یک ویژگی یا صفت خاص در یک سیستم تحت اختلالات یا شرایط نبود قطعیت است. [ ۲] [ ۳] استحکام در توسعه به عنوان کانالیزه شدن شناخته می شود. [ ۴] [ ۵] با توجه به نوع آشفتگی، استحکام را می توان به عنوان استحکام جهشی، محیطی، نوترکیبی یا رفتاری و غیره طبقه بندی کرد. [ ۶] [ ۷] [ ۸] استحکام از طریق ترکیب بسیاری ازسازوکارهای ژنتیکی و مولکولی به دست می آید و می تواند با انتخاب مستقیم یا غیرمستقیم تکامل یابد. چندین سیستم مدل برای مطالعه تجربی استحکام و پیامدهای تکاملی آن توسعه یافته اند.
عکس استحکام (فرگشت)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

resistance (اسم)
ایستادگی، سختی، مخالفت، استحکام، پایداری، مقاومت، معارضه، عایق مقاومت

strength (اسم)
دوام، توانایی، قوت، پا، استحکام، نیرو، زور، قوه

substance (اسم)
دوام، خلاصه، ماده، جوهر، استحکام، جسم، جنس، مفهوم، مفاد، ذات، شیی، ماده اصلی

backbone (اسم)
پشت، استقامت، ستون فقرات، استحکام، استواری، تیرهء پشت

rigidity (اسم)
سختی، سخت گیری، استحکام، سفتی، عدم تراضی

stability (اسم)
استحکام، استواری، ثبات، پایداری، پایایی، محکمی، پا بر جایی

fortification (اسم)
تقویت، استحکام، بارو، سنگر بندی

solidity (اسم)
دوام، سختی، استحکام، استواری، ضخامت، سفتی، محکمی، جمود

stableness (اسم)
استحکام، استواری، ثبات، پایداری

consistency (اسم)
توافق، استحکام، ثبات، درجه غلظت، پیگیری

solidification (اسم)
استحکام، استقرار، سفت سازی

consistence (اسم)
توافق، استحکام، ثبات، درجه غلظت

formidability (اسم)
بزرگی، استحکام، استواری، قوام

grit (اسم)
استحکام، ثبات، سنگ ریزه، شن، ریگ، ماسه سنگ

granite (اسم)
استحکام، گرانیت، سنگ خارا، خارا

staying power (اسم)
قدرت، استحکام، طاقت، بنیه، نیروی پایداری

فارسی به عربی

حصباء , صوان , عمود فقری , قوة , مادة , مقاومة ، اِحْتِکامٌ
( استحکام (استحکامات ) ) تحصین

پیشنهاد کاربران

Strength
🇮🇷 همتای پارسی: پایداری 🇮🇷
استحکام مقداری نیرویی که لازم است تا یک ماده در اثر کشیدن گسسته یا بریده می شود
اصلا خوب نبود چون من زده بودم جمله سازی با استحکام من هرچی میزدم استحکام
می آورد
یک سخن بگویبد؛پایداری
مناعت
موانعى براى دفع دشمن
موانعی در جنگ ها برای رفع دشمن

بپرس