پیشنهادهای ژاسپ (٣,٧٧٢)
دیستار = شکل ، دیس
فریز کردن. [ ف َ / ف ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ستردن موی بدن و سر . بیرین کردن و چیدن کرک و پشم.
کاستار = کاهش
فَزایِستار = افزایش
فُسونایی = افسونگری ، دلبری
لغت نامه دهخدا فسیبانیدن. [ ف َ دَ ] ( مص ) یدک کشیدن اسب. ( ناظم الاطباء ) .
فنک. [ ف َ ن َ ] ( اِ ) گونه ای روباه .
فِراق = فُنور
ابتکار = فیال
شغل = فیار
فیسا. ( اِ ) طاوس باشد، و آن پرنده ای است در هندوستان. ( برهان ) .
کاس. ( اِ ) خوک. ( لغت فرس اسدی ) . بمعنی خوک نر که جفت خوک باشد . ( برهان ) .
کاستین = دروغین
کافلو. ( اِ ) پیراهن.
بلاهت = کانایی
کاوایی= کاوَندگی
کاوا = کاونده
کباره. [ ک َ رَ / رِ ] ( اِ ) کبار. کوار. سبدی را گویند که میوه و امثال آن در آن کنند و بر چاروا بار نمایند و از جایی به جایی برند. ( برهان )
کبودزنی. [ ک َ زَ ] ( حامص مرکب ) خال کوبی.
کبیتا / کبیته. [ ک ُ ب َ ت َ ] ( اِ ) حلوای مغزی. ( از برهان ) . حلوائی است که از مغز بادام و پسته و گردکان و کنجد و امثال آن پزند. ( آنندراج ) .
کبیچه. [ ک َ چ َ / چ ِ ] ( اِ ) قشو و پشت خار و ابزاری باندام پنجه دست که بدان پشت ستور خارند. ( ناظم الاطباء ) . و رجوع به کبیجه شود.
کُپ = ظرف می یا سرکه. کاله = ظرف خاکستر.
کتا. [ ک َ ] ( هزوارش ، اِ ) به زبان زند و پازند کتابت و فرمان و نامه را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ) .
کتام. [ ک َ ] ( اِ ) تالار باشد و آن عمارتی است که از چوب و تخته سازند. ( برهان ) . تالاری که از چوب و تخته سازند و آن را در تبرستان ناپار گویند. ( آ ...
کتخ. [ ک َ ت ِ ] ( اِ ) ( برهان ) . چاشنی باشد ممزوج از ترشی و شیرینی که در آشها بریزند و آن را به ترکی قاتق گویند. ( فرهنگ جهانگیری ) .
کُتُرُم = مقیم ، ساکن کترم کردن. [ ک ُ ت ُ رُ ک َ دَ ] ساکن کردن. در جایی وادار به ماندن کردن.
کتروندن /کترونتن. [ ک َ ن ِ ت َ ] ( هزاروش ، مص ) به لغت ژند و پاژند بمعنی ماندن و به جایی نرفتن باشد. ( برهان ) . ماندن. اقامت کردن. آسودن. ( ناظم ا ...
کتس. [ ک َ ت َ ] ( ص ) به لغت ژند و پاژند بمعنی کوچک و خرد باشد و عربان صغیر گویند. ( برهان ) ( آنندراج ) .
کجی. [ ک ُ ] ( اِ ) مهره ای است به رنگ کبود که بر کلاه شیرخوارگان آویزند دفع مضرت چشم زخم را. نوعی مهره کبود که از سرپوش و کلاه کودکان آویزند دفع چشم ...
حلقه ( انگشتری ) = کَچه
کده. [ ک ُ دَ / دِ ] ( اِ ) ملازه را گویند و آن تکمه مانندی باشد در انتهای کام. ( برهان ) . ملاز. لهات. ( صحاح الفرس ) . کام. زبان کوچکه.
غرفه = کُربه
کردگر. [ ک َ گ َ ] عامل. ( ناظم الاطباء ) ( فهرست شاهنامه ولف ) ( ناظم الاطباء ) .
کرکام. [ ک َ ] ( اِ ) مراد و مقصد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) .
کرکر. [ ک َ ک َ / ک ِ ک ِ ] ( اِ ) درخت کاج را نیز گویند و به عربی صنوبر خوانند.
کرینوندن. [ ک َ ن ِ د َ ] ( هزوارش ، مص ) کرینونتن، به لغت زند و پازند به معنی خواندن باشد.
لیاقت = کزایش
کزن. [ ک َ زَ ] ( اِ ) مجمعی را گویند که در ایام عاشورا مردم بسیار در آن جمع شوند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) .
کژ. [ ک ُ ] ( اِ ) بیخ درخت باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) .
صندوق = تَپَنگو ، کِسبَت
صندق = تَپَنگو ، کِسبَت
کسپرج. [ ک َ پ َ رَ ] ( اِ ) مروارید ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء )
"جناب سابقی " درباره ی پیشوند "اتار به معنی Hetero" نویسنده آن کتاب به نظر می رسد، ایرنگ ( اشتباه ) نکرده باشند. گویا همان یوتر / یوت / جود در واژه ه ...
صاحب = خَدیو
رمز = کَک
امور = کفین ها
محله = کَلا
سینی = طبق ، کلاجود
فتنه گر = کلاکار
کلبا. [ ک َ ] ( هزوارش اِ ) به لغت زند و پازند بمعنی سگ باشد و به تازی کلب خوانند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) .