پیشنهادهای صمد توحیدی(شهرام) (٢,٣٧٠)
کتاب نویس: نویسنده.
" دست چپ ": سپرز. طحال. به لری طحال و سپرز را" دست چپ" می گویند.
" کی از کی کمتر است = کی از کی بیشتر است. "
بد منش. بد کنش. بدسگال. بدنهاد . بدآیین. بد بین. بدورز. بدهرز. هرزه. آنگاه که بر پایهء دادگری تا آنجا که نزد همگان فرهنگ شود که با اینهمه کافر و ناس ...
لُن، لاین، لو:نژاد و بَک:پاک؛نژاد پاک ، پاک نژاد، پاک نهاد ، پاک نهاده.
قید :بند ، در دستور زبان فارسی هر چند که قید خود فارسی است "لری ( فرس کهن ) میگوییم" اُما دِ قید:آمد روی تَنَت" قِم. قِت. قِش. قِمُو. قِتُو. قِشُو.
" گذشتهء گویا ":ماضی نقلی. " گذشتهء پویا ":ماضی استمرار. " گذشتهءگفتا " :وبر دو بخش است گذشتهء رفتشی و گذشتهء گفتشی. گذشتهء دور:ماضی دور. گذشتهء ...
یک از یکان. یک از هزاران:احد من الآحاد.
سری پیشین. سری پسین.
" ماهواره ":شهریه.
بینت. بینتی. شماری. شماره ای.
مردم پدیده ای" ایستا و گویا " به شمار می رود. مردم پدیده ای" گویا وایستا "ست. " ایستا و گویا:سرِ پا و سخنگو" پدیده ای راست ایستا است. پدیده ای فرا ...
مردم پدیده ای اندیشمند و ایستا به شمار می رود. پدیده ای سازنده است. پدیده ای تاریخ ساز است. پدیده ای تاریخی است. پدیده ای دهری است. پدیده ای هنر ...
۱_ چشم بد ۲_چشم خوب. :نظر؛الف؛نظر کردهء خداست. ب:نظر کردهء" چشم گند "است
" آشکارِش . " آشکارگی. ":مستوضح.
نگرنده:۱_ آنچه هست یا خود نگرنده است و دیگر نگرنده ویا خود ودیگر نگرنده است. ۲_آنچه نیست نه خود نگرنده است ونه دیگر نگرنده ویا خود ودیگر نگرنده نیست ...
قبض خوانش دیگری ازقِض لری، قض به لری : زود و سفت و سخت. قض اُما:زود آمد . قِض زه: سفت وسخت زد.
سوگ. مویه. #سرود.
زورآزمایی. مِرّان. برخورد. قِی. زیپان. درگیری. همگیری. بیرفتن. ایرشت. یورش. هماوردی. نبرد؛همدیگر را درنوردیدن.
جَنِّ بَرد گذشت جَنِّ حَر فَه به لری:جنگ سنگ گذشت جنگ سخن است به فارسی.
" دیروز ":دنیا به زبان لکی. و گذشته را نیز گویند. و گوسفند وبز را نیز گویند .
" اُفت ":ایقاع، در ساز. " منظور از افت ضرب است وجای زدن وضرب".
ویرایش:تصحیح. ویراسته:مُصَحَح. ویراستار:مُصَحِح. ویراست:مُصحِحی.
" پیرایش ":تنقیح " پیراسته " :مُنَقَح " پیراستار ": مُنَقِح. " پیراست " :تَنقِیحی.
" آمَدا ". locing forwared. هان آمد. هُ اُ ما.
جَست وَر:move forevard جَسُور کِرد وه . . . . به لری .
پیش تاز.
foreward:" تازش "واتاخت. بازتاخت. بازتاز. . بازتازش. واتازش. واتاز. واتاخت وتاز. واتاز وتاخت. تاختش. تاخت وتازش.
" بند هشن. ":پند گُشَند . پند:آموزش، " هشند ":گشند، گشادن ، نمودن و ساختن. " بند هشن ":آموزش جهان آفرینی. آفرینش شناسی.
برف: راه رفتن بر روی برف وصدای آن " نام کار " ویا " اسم فعل " آن را به دست داده است. به لکی: " وِیَر".
*اگر اشک من سرخ بیرون زند سواریست بر باد پا خَنگ تو شهرام*
" اِیسِه ":این سان. " اَسَه " :آن سان هر دو به زبان لکی.
" گرایش ":ارادت
*نوشتهء؛ " ساز بزرگ " از؛ فرزانه بابایار فارابی، گردانیده وبررسی به فارسی از؛ دکتر مهدی برکشلی. * *ویا " کتاب الموسیقی الکبیر " اثر؛ ابونصر فا ...
" نگاشا ":گرافیک.
:آماتور ، کسی که خام وارانه به کار وباری روی آورد و چشم داشت ندارد. خام انگاری. خام پردازی. خام درآیی. خام شناسی. خامکی. خام وارانه. خام داوری. خام ...
چامه:چم وخم دار و دارای چم وخم که؛ " سبک نو نیمایی" را گوییم. خطی دارای یک واژه و خطی دیگر دارای چندین واژه می باشد. چامک:جا افتاده ودارای شیوه و سب ...
" نوشتک ":گرافیک.
گیرایی و رهایی:" جاذبه و دافعه ".
جاذبه و دافعه:" گیرایی و رهایی. "
" خانهء آموزگاران دیباچه ای ":دارالمعلمین مقدماتی.
" دانشسرای دیباچه ای":دانشسرای مقدماتی.
*از من بر دوستان رسانید سلام وآنگاه بگویید زمن این پیغام طعنه نزنید به اجتماع و فردش زیرا به زبان دین هم گشت حرام شهرام*
*ای مز بنما که داوری ناب نهیم* یامز بنما که داوری تاب نهیم* یا مز ننما که داوری خواب نهیم* ای مز ننما که داوری قاب نهیم* شهرام*
جبران#خسران.
در شعر مپیچ و در فن او* چون اکذب اوست احسن او نظامی گنجوی. در اینجا باید دانست که شعر دروغ است باآنکه شاعر و سراینده درست می باشند . ( واز سرود است ...
" ناشناختگی ":مجهول الهویه.
" دُورهم ": اشتقاق. " دَرهم " :ترکیب.
روزی که بر پایهء پیشرفت تمدن ها در هفت آسمان به هم برسند و آشنا گردند.
برخی با نظم شعر سپید نیمایی می سرایند . چه توان سرودن شعر نیمایی را داشته باشند ، چه توان آن را نداشته باشند. و برخی با نظم رودکیایی و کهن می سرایند ...