پیشنهادهای صمد توحیدی(شهرام) (٢,٣٧٠)
نام" دو نوشتهء اندیش " از ارسطو ۱_بررسیگری نخستین. ۲_بررسیگری دومین.
" تاس " را در لری گَد می گویند. گَد بر وزن صَد.
هر چیزی زمانی دارد وبا گذشت زمانش زمینه ء آن هم به پایان می رسد ، اگر به کسانی بگویند که با این اسب های بهین با لگام سیمین و کالسکهء زرین زندگی کنید ...
چند سال. چندسالی. چندی سال. سالها. سالیان. برای رویدادها در روز و فصل ها و سالها.
" زندگی و مرگ ":حیات و ممات.
" آن وَر تَر ":اجنبی. پایهء اجنبی جَنب است که فارسی است وبسیاری از بُندار ها وزن و لفظشان هردو فارسی است. اولاتری. آن ورتری.
به " پوشش چاپ " در آمده است: به" کسوت چاپ " در آمده است.
" دَهُم. دَهُمها ":اَعشار. ۳/۵۸/۴/۷
من از آبادیسان بس شکر دارم که شعرم را به ایشان می سپارم برادر خواهران من شمایید از این رو من بسی امید وارم اگر شاید، سرودی می فرستم وگر نه واژه گردد ...
بنگرید آنچه را نگرند به هیچ یا فروشند و یاخرند به هیچ لایوتزو ، افلاطون و بیرونی پیش پنداری پایبند به هیچ سیبویه دهخدا و پنج استاد پیش جان بردهء ز گز ...
پایه ای پشتوانه ای یابشی.
" پایه ای ایران . پشتوانه ای ایران ":مستند ایران.
پایه ای ویا پشتوانه ای داستانی: مستند داستانی.
" پایه ای سیمایی. پشتوانه ای سیمایی ":مستند تلویزیونی
" پایه ای کردن. پایه ای ساختن. پایه ای نمودن ":مستند کردن. پشتوانه ای نمودن، کردن، نمودن ساختن.
" پشتوانهء زندگی ":مستند زندگی. " پایهء زندگی ":مستند زندگی
"گمارِش":استخدام. آگهی گمارِش:آگهی استخدام. گماشت. گماشتش:استخدام. آگهی گماشت. آگهی گماشتش. گمارد. گماردش:استخدام.
" کارِه ":استخدام.
" نابوده "=نادیده. " نادیده " با " نابود "فرق دارد.
زی. زینامه. زینگاری. زینگاشت. زیخود نگاری. خودزینگاری. خودنگار. خودنمایی. بنده نامه.
رویک. روک. رخک. رخا. رخاک:عکس. رویکرد. روکا. رخکا. رخاک. رخاکا. عکاس. " روک ":عکس. " روکا ":عکاس. " رخا ":عکس. " رخاک ":عکاس.
شکار لحظه ها در کار عکاس بود مانند لیزرها و الماس بهاران وبه تابستان و پاییز زمستان وزرنگی های عکاس کنون گلها به تاریخ بشر بین و یادر راه ها بی آس و ...
باغ:آنچه باد آن را غِلُو میدهد. می آغالاند. غلو:به لری به خم وچم آوردن سبکی که باد با وزش بر درختان می نماید و آغالیدن.
درخت: درآخته، برون آخته مانند شمشیر آخته می باشد.
جایگاه. آیگاه. پایگاه . آی گاه:آیگاه.
" سرودشناسی ":دانست سرود. " ساز شناسی ":دانست ساز.
*تا سبزی این درخت برِ زندگی است تا سایهء آن برِ برازندگی است تا آب به پای آن روان می باشد گویی که خدایمان به سازندگی است شهرام*
شیطان: ای مردم شیطان گول می زند تا نفرینش ( لعنش ) نمایند و با آنکه دستوراتش را بجا آورند و روند خداپسندانه نداشته باشند .
" ستیز ": واسه تاز واسهء تازیدن.
" دوریخته ":دفرمه
" کیمیای رستگاری":کیمیای سعادت.
غزل، عشق است. قصیده، خواست است قصیده تازیدهء خواسته است.
" ستیز. جنگ. پیکار. رزم. زدو خورد. مرّآن. قِی. درگیری. هماوردی. نبرد. کینه خواهی. کینه جویی. تقاس ( زِیپُ، زیپو ) " :مبارزه.
یک کشور بیاورید که پَرتُوِهء مَرج ها نباشد. مرج، مرجها:شرط، شرایط. مَرج:شَرط. پرتوه:تحت الشعاع.
سود:آسود. آسودن. مانند غناغنودن غنی.
کیست، چیست. ندهند به او ایست، بدهند به او بیست.
سنجش. سبک سنگین. ارزش و بی ارزش. سره وناسره. ترب وتراب. ارزان وگران.
*دانستمند دانشگاهی ( سکولار ) به از نادانستمند حوزوی ( اسکولار ) . *سکولار از کلاس می گیرد وبه آزمایشگاه می برد. اسکولار از مدرس می گیرد وبه محراب ...
غزلی را که فرستادم را نماده ( پروفایل ) کنید. پیشاپیش یه مرسیه
دیوان را می توان دیدبان انگاشت دید بان حقوق مردمان در هر جایگاه.
" سخت شدن در روندی ":شیدا
اوز:آواز.
از " روان باوری" تا" روان بینی" روان باوری:باور به روان در هر جایگاه روان بینی: دیدن روان خود در آزمایشگاه "روان نمایی" و روان بینی.
نیستی از ادیب سخنگو تر نزد او هر کسی ادب جوتر* چامهء خامه اش تراز سرود نیست از چامه اش ترازوتر* حافظ و دهخدا و هم خیام نیک بودند ادیب نیکوتر* شاعران ...
هر چند ترس فرشتهء رهایی ورستگاریست. وترسویی انگیزهء گرفتاریست، با این همه؛ ( " ترس از مرگ ترس از زندگیست. " )
یِکمِنَتِه. یکعالمه. راستی.
آن اندازه که. آن قدر که. آنقدر!.
شهرام خوش است که از سرایندگان شدست هم* آنجا چرا چون سخن سرایندگان یکیست. شهرام*
آوتُوکُ. لری:آب چکان
" دویانه ":دوبیتی.