پیشنهادهای صمد توحیدی(شهرام) (٢,٣٧٠)
راستنمایی ( ها ) سابش:اصلاح. ( اصلاحات ) سابِش.
" بخشبندی زمینها ":تقسیم اراضی و قانون های آن.
" الکل پزشکی ":الکل طبی.
" نگاه آشکار؛نگاه داشتن آشکار " :حفظ ظاهر.
" نگاه آشکار :حفظ ظاهر.
*بنگر که خط قرمزت ناموس است بنگر که ستیز بشری را کوس است این است نماد مردم ومیدانی هرگز نه " نگاه آشکار" سالوس است " نگاه آشکار ":حفظ ظاهر. " نگاه ...
*آنانکه چنیند و یایند چنان. یا اینکه نه اینند ونباشند، ویان. بنگر ، به روای دگریشان نگرند. هرکس به روند خویش دارد پیمان. شهرام* ویان:گِرد وی به ...
دیدار و برخورد . دماغ به هم شدن. هرگاه دو واژه هم دماغ شوند باید دید کدامشان بر دیگری غلبه وبرتری و جداکرد دارد رخنه چیست و به چه راه وچاه است، کدام ...
یلدا:دادلیل و یلداد است، مانند خرداد داد خور که اوج گرمای بهار است. اما خرداد نوشته و گفته اش به زمان وزبان به روز شده است با آنکه یلدا کم کاربرد است ...
" کارخوانی ":استخدام. زیرا مردم را به کار فرا می خوانند. تا به کار دست یابند. و به کار پردازند.
کار خوب وپیروز؛ " عیدی است با دو نوروز. " را میگوییم.
کار را به ناکارا سپردن بیکاری است. کار را از بیگاری کشیدن نابکاری است. کار را به کاردان دادن مردم سالاری است.
نابغه :با توانمندیها پای کار بودن . پخمه :با توانمندیها پای کار نبودن. چه تکایه و زمانه و همایه. تک شناسی. گروه شناسی. همایه شناسی. به بارکش کار ...
خداوند او را در بخشندگی ومهربانی خود غرپ نماید. تغمّد الله برحمته.
آری. اَرِه. کردن وگفتن و نمودن برای جریانی. گفتگویی. گپ وگُرِشی. گفت وشنفت. وِت و وُوت، به لکی. گُت گَتی به لری. speak speachبه انگلیسی .
پسر:پیِ سر. نسل. . . نسل ونیا. نیا : نایاب . دختر :دوخته در. بکار . باکره. داماد:دنباله. دِما.
"بند پویان و بند گردان و پویان بند وگردان بند":ترکیب بند و ترجیع بند .
" بند پویا و بند گردا ":ترکیب بند و ترجیع بند و بند ترکیب و بند ترجیع. پویا بند وگردا بند.
" راه و چاه ":دلیل و بی دلیل.
آن وَرتَر. آن ور تری. اولاتِری به لری. اَلاتِری به لکی.
" بازیافت ":ریکاوریricavery
" سختی ":سفارش. پیام. سختی و سفارش.
" پیشه ور " :صنف.
مسافت: سُفته کردن راه . کوبیدن راه. راه کوبی . راه پیمایی.
میانه گیری. نامه گیری. میان گیری.
میانه ها. نامه ها. میانها. بین بینها. ( بینابین ) .
میانهء زمانی. میانهء هنگامی.
میانه. میان. بین. نامه.
ماشینِ نوشت.
نشان نمادِ شگفتِ وارو.
کِرِ تیرِز؛خطِ تیرِز:خط مورب. خطِ تِیرِز.
نمادِ پرسش:علامت سوال. مانند" نماد شگفت ":علامت تعجب.
" نشانِ شگفت ":علامتِ تعجب.
" جُداگرِ دَهَک " :ممیز اعشار.
" آمد و شد ":ارباب ورجوع . رجوع : راه جو جوینده. فارسی است. مانند رصد که راه صد ویا راه سد است راه را سد نمودن . ومانند ربط که ره بهت داره یا ره ب ...
" گمراهی گروه ": جهل جماعت.
"گفتهء رفته و پیوسته ":سابق ولاهق. گفته:حدیث. نوشته:روایت. زبانی:حدیث. قلمی:روایت. گفته وزبانی:حدیث. نوشته وقلمی:روایت. گفتار نویسی:حدیث. نوش ...
" تاریخ ". " پیشاتاریخ ". " پساتاریخ". را بنویسیم وبگوییم. تا گذشته گان. اکنونیان. وآیندگان را خوش آید.
" آمده، نیامده ":حاضر، غایب. " آمده " :حاضر. " نیامده ":غایب. آمدی ، آماده ای ، می پذیری. *آیا گفتهء آمده ، نیامده را شنیده اید من در همایشم و دل ...
" دلِ خوش، قالبِ آزاد ":آرزومندی ونیایش.
" پژوهش. ":آنالیز. پژوهش کردن:آنالیز کردن .
درهم #دُورهم=ترکیبی، تبعیدی. واژهای ترکیبی از فارسی وعربی ویا واژهای جد ازهم به هر زبانی.
" دانشورز ":فارغ التحصیل.
الکتریسیته و مغناطیس :"گیرا و مکا"
زبان آدمی زاد چه شگفت است؛ ۱ - همهء خوردنی ها وآشامیدنیها را به مزه میداند. ۲ - همهء زبانها را در روند تاریخ می گوید.
" دَنگ ( ها ) ":ملودی ( ها ) .
" بیتانه " :رباعی.
" کوبید " کوبید و کوبیدش وکوبیده و کوبیدن واژه و کلمه و حرف و . . . . . : مخفف.
مخفف:" کوبید . " سخن و واژه و حرف را کوبیدن و یا در هم کوبیدن.
" رنگ ":هر کسی آنجاست می کوشد تارنگ خودش را بریزد ۱ - با نسلی ۲ - با نوشته ای و یا ۳ - با نهادی و مرکزیت را به یکی از این سه بدهند که راست ودرست همین ...