پیشنهادهای صمد توحیدی(شهرام) (١,٦١٢)
" نگره باوری آلمانی":ایده آلیسم آلمانی.
" بِینَما ":بین:من بینم؛من می بینم. الف برای آ . آ دارم میبینم:ویدیوچک.
ساختمان دو گونه است؛ ۱ - پوشی که از دو تا چند پوش روی هم ساخته شده است. ۲ - تکی ، تک پوش یا یک پوش . " هرکدام دارای زیر زمین هم میتوانند بودو پارکِ ...
تاریخ دانش کلام که به روند از آغاز اسلام نمودار یافته است با؛ ۱ - با حسن بصری کلام آغاز شده است ورونمایی یافته است. " کلام رونمایی". ۲ - اتم شناسی ...
رسیدا:منشور.
واکاوی آهنگین:آنالیز هارمونیک.
میانش آهنگین.
آهنگی:هارمونی.
آهنگین:هامونیک.
فرآوری. فراورنده؛ فراورنده ها و چند گونگی آنها. فراورندهء کشاورزی. فراورندهء دامی. فراورندهء فناوری. و . . . . همهء فراورندگان.
دانستنیها که چهار دسته اند ؛ دانشها. فرزانشها. آیینها. رازوریها. ویا، دانش. فرزانش. آیین. راز. ویا؛ علم. فلسفه. دین. عرفان. و هرکدام رشته های بسیار ...
"باید بباید#نشاید نشاید" " اِذاجاءَالاِحتِمالُ بَطَلَ الِاستِدلال ُ". " اگر شاید آید راه آوری رود . " " اگر شاید آید باید ناید . " " شاید آید باید ن ...
اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال: شاید نشاید #باید نباید.
پایهء ناکُت:اصل عدم قطعیت. " کُت " لری ویا فارسی کهن می باشد که به پنداشت ودریافت قطع است. ناکُت:ناقطعیت. اصل عدم قطعیت: پایهء ناکُت. آیاسخن بجایی ...
افزند پذیر:قابلیت تکثیر.
افزندا:تکثیر اثر. افزند کار.
خودافزا. خودافزاگر. همانندساخت. افزایند. افزاینده. افزایا. چون زا . ( چونزا ) .
هنجار شکن . فراهنجار. هنجارگریز. هنجارگزیر. هنجاربُر. هنجار بَر. ناهنجار#باهنجار. " بهنجار#نهنجار ". چِه هَنجار. کِه هنجار، !؟.
میهن زدایی. دورِش. "ناوطن". "تین. تینِش لری و فارسی کهن". دورکردن. بی میهن . نامیهن. نا میهن نمایی. ناکشور. ناخانه. نا کشور. ناکشورنمایی. نادیار.
راندن:دیپورت.
مِشیرَت:مشورت. مشاور.
"وِ اِ " نُمَه" رو ، لری: به این میان برو=" نمط". راه. روش. روند.
دل گویهء زبانی:مجادلهءلفظی.
دلگویه. دل پاکی. دل گویگی. جای دل:مجادله.
بِگو مُگو:جدل. مجادله. جدل:جادل؛جای دل. دلگویه. دل پاکی.
آرایت
فارسی کهن یا لری؛ یَلقی:ایل و خانواده وناتنها. سَلقی:سلخ . تنها و تک و تنها
دستیار:مشاور.
رودکی پدر سرود فارسی وسرایندهء کلیله ودمنه به چام فارسی و دارندهء نوشته های دیگر به فارسی و دیوان سرود؛ شعر او را برشمردم سیزده ره صد هزار هم از این ...
توپیدن. توپش. توپید:انفجار. برآنم که انفجار برای "توپید"بمب درست نیست.
خود باب . خود رازی:بوالفضول .
آگاه. دانشمند. دانشور. رازدان. رازور. فرزانه. روشن. درسخوانده. آموخته. یادگرفته. رنده شاید رنده کاری ویا رانده به سمتی. استاد. فندول. مُهره. آزموده. ...
گند راه. گندزده :جاهل. جاهلیت:گندزدگی. گندراه. جاهل:گندباش. جاهلی:گندباشی. جاهلیت:گَندِشیَت. جاهل مآب:گَندِشگرا.
دَست بِه:تسبیح . مانند دستم بو .
*یک سور دو نان اگر شودازبر مرد وز تُنگ برلیانت دمی آبی سرد همکار به چون خودی چرا باید شد زیگار چرا به کار دانش ناکرد شهرام*
پراکنش و واکاوی:تجزیه و تحلیل.
واکاوی نُخُست:تحلیل اولی. واکاوی دُوُّم:تَحلِیل دوم.
صناعت:فن. فَنِ اَندیش:صناعت مَنطق.
پنج فن:صناعات خمس.
فرمایش:عُرف. فرمایشی:عُرفی.
اِیرِشت هَمِّه:عرض عام. اِیرِشت یِکِّه:عرض خاص.
نابِشهای دهگفتانه:خواص مقولات عشر. خَواص گِردِ خَص به لری فارسی کهن است که ویژه وناب پنداشت می دهد. گرد:جمع.
دَهگُفتانِه:مُقُولاتِ عَشر. اِیرِشت:عَرَض. اَفزودِه:اضافه.
انجام:فِعل. انجامگری:اَن یَفعَل. انجام پذیری:اَن یَنفَعِل. عَرَض:اِیرِشت. اضافه:افزوده. دَهگُفتانِه:مَقُولاتِ عَشر.
عَرَض: اِیرِشت یورش که عرض باشد که تاخت پرتو برپدیدارها ست.
گفتِ عرض :مقولهء عرض عرض همان یورش و تاخت است. اِیرِشت به لری.
گفتِ انجامگری و انجام پذیری:مقولهء ان یفعل وان ینفعل.
دَه گُفت:مقولات عشر:دَهگُفتانه.
مقوله :گفت.
پایان دادن به؛ ۱ - غذا دادن ۲ - تالارگرفتن در عروسی ها و کار خداپسندانه همین است.