پیشنهادهای صمد توحیدی(شهرام) (١,٦١٢)
نُوِینِیتِه:مدرنیته. modernism. کُهَنِیتِه:نامدرنیته. unmodernism.
کمایند، کم آیند:کسر شان.
ساختارنده:انفورماتیک.
همدیگر را داشته باشیم و سر وپی دیگران گردیم. کس بیکسان خداست. یا خدا.
عذاب سه جور است، ۱ - خودعذابی. گرفتار خودش گشت یا عذاب وجدان. ۲ - خلق عذابی. خداگیر شوی مردم گیر نشوی. ۳_خدا عذابی. گرفتار عذاب خدایی شد. ۱ - خود ...
کَدخُدا را کَلخُدا و کیخا نیز میگفتند و هر کدام به خوانش جایگاهی خود گفته می شدند.
شاید به دریافت وپنداشت ریگ باشد که به لری ریگ را ریغ می گویند. راغستان:ریگستان. " باغستان#راغستان. " ریغ کوب :ریگستان. مانند سنگستان و کوهستان و دش ...
دِه:قَریَه. ده به فارسی قَرِیَه است. ده. روستا. قریه. رستاق ( کهن ) . آبادی. صحرا نیز کاربرد داشته است.
کودک چون به دنیا بیاید در گوشهایش اذان و اقامه را می خوانند ودیگر مسلمان است اما دیگر به کار وبار اسلام شناسی و اسلام دانی و اسلام پرسی ِ از دانشورا ...
مرزهای بیمرزی
همانا پادشاهان چون به سرزمینی در آیند تباهش کنند. و گرامیان بنشینش را خوار می نمایند و هم چنین می کنند.
تَنکُم و تَنکُمِه:هورمون؛ تَن کُم ویا تن کُمِه، کمه کیمیا و کیمی وشیمی است که فارسی کهن به شمار می رود تَنکُمی. تنکیمی . تنشیمی:هورمون.
*بزن ای مرغ سحر بانگ اهورایی روز. شهرام*
نو آوری. نوکاری. نوپردازی. نونهی. نونهاد. نوآوری. نونمایی. نوزنی. نوگری. ( نوبربی ) . نونمایی. نونمود. نوگشایی.
ابله:احمق. ابله اَ بِلِ تند تند وپشت سر هم گفتن اَبلِ اَبلِ اَبلِ می شود اَبَلَه که رفته رفته ابله شده است.
نوواژه و نوواژگان. گهن واژه و کهن واژگان. چه واژه های کهنه وچه واژه های نو را در پردازش باید در رسانهء ملی ، دیداری ، شنیداری، نوشتاری و گفتاری بای ...
ریزاهنگ ( ریزآهنگ ) :میکروفون. گپاهنگ ( گپ آهنگ ) :ماکرووی.
طبقه:پوش. پوش هم کف . پوش یکم. پوش دوم. پوش سوم. از پوش هم کف تا بالاترین پوش و هم بالایی .
۱_وارو. ۲_واکنش. ۳_پاسخ. ۴_واکار = عکس العمل.
تنها:مجرد. ناتنها:متاهل.
سیما را روشن کن. سیما را خاموش کن. صدا را روشن کن. صدارا خاموش کن. سریال سیمایی. سریال صدایی. نمایش سیمایی. نمایش صدایی. گزارش سیما. گزارش ص ...
دیباچه:مقدمه. آویزه. حاشیه. ویراسته. تصحیح. پایانه. انتها آغاز :ابتدا. پیشگفتار . کلمه ال. . . . مصنف مترجم . کاتب : نگارنده . گرداننده. . نویسند ...
. ( تتمه:پایانه ) . ( تتمیم:پایانش. ) . ( اتمام :پایان. ) ( استتمام:پایان بخش. ) متمِم:پایانگر. متمَم:پایانور.
خریدمند:مشتری.
زناشویی: ازدواج. زن گرفتن. شوهر کردن. همسرش. ناتنها.
تشنه:تشنگی :آتشناکی. گرسنگی:گشنگی : گشنه، گُشِنِه: فروپاشی.
کَل:راه، کَلِی: راهی و راه هایی و نزدیک ترین حرف در کلی ( د ) است که به آن میچسبد وکلید می گوییم. مانند حرف ( ل ) و ( الف ) در برخی واژگان.
خبر:گزارش. مخبِر:خبرکار. مستخبر: گزارش دار. مخبَر:کارخبر. استخبار ( ات ) :گزارشات ( گزارشاتها ) . خبیر:گزارشور. دان. اخبار:گزارش ها. خُبره:گزا ...
در گذارده های زبان فارسی که دیده می شود که چند خرپ ( حرف ) ( را ) آورده شده و باز آوری شده است که من را های سپسی را "رای کمکی "میگویم. باز آوری: تک ...
مصدر :بُندار.
تشبیه:شِپه. وجه شبه:وجه شِپه. مشبه به:شِپه به . . . . مشبه الیه. شپه برای. تشابه:شِپاهه. متشابه:شِپاهگان. اِشباه:همانند. اَشبَهَ:مانند. یُشبِ ...
در گردانش لازم نیست واژهء نوشته را به واژهء ترجمه درآورد بلکه آنچه از زبان خود داریم را می آوریم ونیز در نوشته وسروده هم همین روش را باید در پیش گرفت.
واژگان زبان فارسی یک وزنی نمی باشند . باآنکه واژگان زبان عربی در هر وزنی یک وزنی هستند. واین از ارزش های زبان فارسی است.
فعل:کنش. فاعل:کُنا ( کننده ) مفعول:شوا ( شونده ) .
مفرد:تک. جمع:گرد. تثنیه:دویه. مرکب:قاتی. برخی واژگان نیز مانند آدمها قاتی کرده اند. با الف و لام وبی الف ولام. ( ال ) .
کم واژه. بیش واژه. زبان فارسی بیش واژه است. برخی زبانها کم واژه می باشند. زبان فارسی غنی واژه هم هست و یک واژه جای چند واژه را می گیرد با آنکه آن ...
*زمستان بهر عشق آتش بیار است* بهاران بوستان روی یار است* به پاییزی که دارد رنگ عاشق * چو تابستان مهر آن نگار است* شهرام*
بَرگ. جِردِه. پوشاک. جلد. رَنگ. پوشش:لباس. پوش.
داشت:مسند . داشته:مسندالیه. داشتی:مسند به. داشت قَدی: مسند مجازی. داشتِ داشتی:مسند حقیقی.
نام:صفت. نشان:موصوف. نام و نشان:صفت و موصوف.
سفره به سینه:باارج و مرج به مردم نان دادن.
بی سفره:ساندویچ. مانند با سفره ها ودیگر گونه های آن. مانند بی سیم. باسیم و دیگر گونه های آن.
تاخت:تاختن وناگهان یا با هم به جایی رفتن. نواخت:یکی یکی وکم کم به نواخت آمد وشد کردن.
*واژِهکَدِه:جایی که به واژگان وهمتاسازی و ترجمه وشناسهء آنها پرداخته می شود. چه دولتی و چه نا دولتی ودر پیوند با نهادهای شایسته وبایسته بپردازد. *
پیرهن آرا. پیراهن آرا. جامه آرا. '" کِراس آرا" به لکی' آراک:کروات.
*بنام خدای شهجان ونازان. بگو او خدای تک است۱خدای بی نیار است۲نزاده و نمی زاید۳و نمیباشدش بَسایِه ای۴* گردانیدهء سورهء اخلاص. گرداندهء شهرام.
*گردن بند. گردان آرا. سینه بند . سینه آرا. برنما. سینه نما. بربزک. سینه بزک. بزک آرا. گردن بند. گردن آرا. سینه بند. سینه آرا. برنما. سینه نما. برب ...
بروم " کورزدایی " کنم. پزشک دردم را کور کند.
فراکاربرین:فوق دکترا.
کاربرین:دکترا.