فحشا

/fahSA/

مترادف فحشا: زنا، معصیت، زشتکاری، فجور، فسق

برابر پارسی: روسپیگری، هرزگی

معنی انگلیسی:
prostitution, vice, fornication

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - معصیت عمل زشت بدی که از حد در گذرد ۲ - زنا ۳ - نابکاری .

فرهنگ معین

(فَ ) [ ع . فحشاء ] (اِ. ) ۱ - گناه ، کار زشت . ۲ - زنا.

فرهنگ عمید

۱. زنا.
۲. (اسم ) [قدیمی] گناه بزرگ و کار بسیارزشت.

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:روسپیگری

پیشنهاد کاربران

فحشاء: کردار یا گفتاری ناشایست و شرم آور که آبرو را از میان می برد. ( le petit Robert 1 ) .
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ویچات vicAt که در سغدی ویژَت vižat بوده است.
فحشا را به معنای هرگونه سخن یا کاری دانسته اند که زشتی آن بسیار بزرگ و آشکار باشد[۱] یا بدی آن از حد بگذرد. [۲] مفسران نیز فحشا را به معانی مختلفی چون گناهی که حد برای آن مشخص شده، [۳] زشت ترین نوع گناه،
...
[مشاهده متن کامل]
[۴] گناه آشکار و یا گناهان کبیره دانسته اند. [۵] به گفته پژوهشگران یکسان دانستن واژه فحشا با گناه زنا تصوری نادرست است؛ زیرا فحشا به معنای تجاوز از حد و اندازه است؛[۶] به همین دلیل، یا شامل همه انواع گناه می شود[۷] و یا فقط شامل گناهان و اعمالی می شود که زشتی شان بزرگ است. [۸] گناه زنا نیز چون قبح آن خیلی بزرگ است، به عنوان آشکارترین مصداق فحشا نام برده شده[۹] و به زناکار فاحشه می گویند

لولیگری. [ گ َ ] ( حامص مرکب ) عمل کردن چون لولی. تباهکاری زن.
- امثال :
لولی گری تخم نیست که بکارند.
هرکه لولیگری کرد لولی است .
و کلمه ( سوء ) به معنای هر چیزی است که انسان از آن نفرت دارد و در نظر اجتماع زشت می آید و این سوء در صورتی که از حد بگذرد و از طور خود تجاوز کند، آنوقت مصداق فحشاء میشود، و به همین جهت زنا را که زشتیش از حد بیرون است ، فحشاء میگویند، و کلمه ( فحشاء ) مصدر است ، مانند ( سراء ) و ( ضراء ) .
نابکاری. [ ب ِ ] ( حامص مرکب ) شرارت. فساد. بداندیشی. ( ناظم الاطباء ) . خباثت. بدنیتی. بدنهادی. بدکاری. بدکرداری : من طاهر را شنیده بودم در رعونت و نابکاری. ( تاریخ بیهقی ص 394 ) . مردی از ایشان که به ره زدن و نابکاری رود. ( فارسنامه ابن بلخی ص 141 ) . || فحشاء. فجور. فساد. زناکاری. فسق. فاسقی : ابلیس بمانند آدمی نزدیک ایوب آمد و گفت زن تو نابکاری کرده است. او را بگرفتند و مویش ببریدند. ( قصص ص 138 ) . و سبب زوال ملک دیلم نابکاری آن زن بود. ( فارسنامه ) . قحبه پیر از نابکاری چکند که توبه نکند. ( گلستان ) . || به کار نیامدن. به درد کاری نخوردن. بیکارگی. بطالت : بوسهل گفت. . . من چه مرد این کارم که جز نابکاری را نشایم. ( تاریخ بیهقی ص 145 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

جز از بهر علمت نبستند لیکن
تو از نابکاریت مشغول کاری.
ناصرخسرو.
هش دار که عالم سرای کار است
مشغول چه باشی به نابکاری.
ناصرخسرو.

گناهان پنهانی
عمل بسیار ناپسند
اینطوری که درفرهنگ ما جا افتاده فحشا یعنی اصل زنا وهمبستری کردن ولذت بردن نامشروع
رسواگری. رسواکاری
کاری که انجام آن باعث از میان رفتن آبرو می شود.

بپرس