پیشنهادهای صمد توحیدی(شهرام) (١,٥٨٩)
توان یابی. توانایی یابی. توانش یابی. توانشمندی یابی. تونایابی ( تُنایابی ) . که؛ واژگان. ویژگانی. ویژگان یابی ویژگی . ویژگی یابی. ویژیاب . ویژیابی ...
تطبیق:" قدهم. رویهم. برهم. باهم. برای هم ". در زبان شیوا ورسا ی فارسی برای هر پنداشت ودریافت واژه ای به کار می رود تا شیوایی و رسایی زبان فارسی آشکا ...
وخلینا ذکرها بالنظر فیها والتاویل لها لمن یلتمسها من مواضعها. :" وفرو گذاردیم یادش را در نگرش به آن و نُخُستَن بَرایش برای کسی که یافته است آن را در ...
التماس:از لمس می آید و به دریافت چسبیدن است که به التماس روند واژه ای یافته است. به کسی چسبیدن برای کاری و خواستی از او. واروی التماس از لبس می آید ...
" دِژ ":مُهر. دژ کردن : مهر کردن. " دژ نهادن ":مهر نهادن.
پزشک جان که نباشد پزش تن زکجاست پزشک تن که نباشد پزشک جان زکجاست. شهرام ص
پزشک مهر :طبیب عشق. طبیب هم به معنی پزشک تن و هم به معنی پزشک جان در کالبد و فراکالبد در سرودهای فارسی دیوان سرایندگان به کار برده شده است. ۱ - اگر ...
" پزشک مهر ":طبیب عشق.
" راسته یک لاین نشود ":حق یک لاین نشود، نگردد و از بین نرود.
" نمایهء ورزندش ها":فهرست ژیمناستیک ها. " نمایهء ورزندشی ها ":فهرست ژیمناست ها.
" در خور و دریافت و دَرواژ ":مصداق و مفهوم و منطوق.
" درخور و دریافت ":مصداق و مفهوم.
" به این نموده که":به این مصداق که.
ورزندش ورزی. ورزورزند. ورزورزندش، ورزندشی:"آکروباتیک ژیمناستیک. " پُرورزندوپُرورزندش. پُرورزندگی. پرورزندشی.
" ورزشِ ورزندش ":آکروباتیک ژیمناستیک. ( مشقِ ورزندش ) .
" اقلیم ". اکلیم ، کلیم، گفته، نامیده، نام نهاده شده به نام خویشی، کسی و یا کسانی که در آن زندگی می دارند.
معطوف:بَست. بسته. وابسته. مشعوف:رَست. رسته. وارسته. رست:خوش. رسته خوشی. وارسته:سرخوش. رستی:خوشی.
مشعوف:" رَست" . معطوف:" بَست ".
هبوط:افت. افتادن. افتش. افتادگی. افتایند. افتایندی. افتمان. افتیدگی. افتایش. افتومندی. افرمان. افتمانی. افتی. افتید. افتاد. افتشی. افتک. افتکی. افتکا ...
گشنسب:گیسو ناز:گژ:مو. :نسب:ناز. به روند ساختار گشنسب و گیسوناز است.
باز یانی ( باز یانه ای ( باز یعنی ای ) ، مگر نه این است، این است وجز این نیست :تداعی معانی.
خرد؛ ۱ - فردی ۲ - خانوادگی ۳ - پیرامونی. ۴ - اجتماعی ۵ - تاریخی ۶ - جاودنی ۷ - دانشی ۸ - فرزانشی. ۹_آیینی. ۱۰_رازوری. . . . . . که در هر گزاره ای ...
خویش. خویشان آریایی :قوم آریا. اقوام آریایی. خویش لر : قوم لر. خویشان لر:اقوام لر. خویشاوندان لر:قومیهای لر. خویشم:قومم. خویشاوند:قوماوند. خویش ...
اقتراح ؛قرح وزخم زدن و ناخنک به مانند ناخنک زدن متکلمین.
امید و امیدواری :دادوستدِ میان ۱_خود۲_خلق و۳_خدا در آرمانها و کار بردها در زندگی است.
" نُ " به لری و لکی:نو . تازه . پدیده ای نو:نان.
رویا رو:متعاکس. رویارویی:تعاکس. رویارویی پذیرفتنی است. رویارویی ناپذیرفتنی است. تعاکس قابل قبول است. تعاکس غیر قابل قبول است.
پرسشان و پاسبان؛ پرسشانی و پاسخانی: دربارهء آرمان و آماج ودریافت وپنداشت هر نوشته و پنداشته و گفته و درونه و برونهء هر پدیداری از پدیدارها را پرسشان ...
درگِرد نمی هَلند:در جمع نمی هلند.
ناگِرا:لااُبال لانبالُ= لاابالی، لانبالی. نا گِرایی.
لااُبالی:نمی گرایم. لا نُبالی:نمی گراییم.
نگاهبانی پُویِ زیست:حفاظت محیط زیست.
نگاهبانی:حفاظت. نگاهبان:حافظ . حافظان. نگاهبانان:حافظان. محافظان. نگاه:حفاظ.
" ار بُ هِری جُ نِمی رَ جا گُ پی نُ ":اگر بخوری جان نمی گیرد جای گُپی ( لقمه ای ) نان. گُ تَ لری.
خرابه ای:فحشاء. خرابه گری:از یک درصد مکروه تا صد درصد حرام را می رساند. و نیز روسپی که با روسپیگری ۱ ت ۱۰۰ گناهان را می رساند. و افراط وتفریط هرگز. ...
" خرابه ای ":فحشا.
" نُمای شخصی ":قرینه شخصی.
" با این نُماها ":به این قرائن. " با این نما": با این قرینه. " نزدیک ":قرین. " نما ": قرینه.
" نُما ":قرینه:می نماید. نمایان است.
گواه و نما؛ گواهی می دهد و می نماید:شواهد و قرائن.
" گواهه های آزمونی ":شواهد تجربی. گواهش های آزمایشی. گواهه ها و گواهش های آزمایشی و آزمونی.
شخص. کس. شاخص. شناس است. مشخص است: آشکار است. تشخیص:شناختن. تشخّص:هم شناس، هم شناسی، هم شناخت. متشاخص:برای هم شناخت. شخصیّت:سر شناس. کسی. کاره ...
شخص : فارسی است . ( شاخِصت، اصفهانیها می گویند . ) شاخه ای است.
آز و گاس:تخمین و حدس. آزش و گاسش. آزیدن و گاسیدن. آزا وگاسا.
" گاس و چینش ":حدس و قیاس. " گاسی و چینشی ":حدسی و قیاسی.
حدس: " گمان . دریافت. شتافت. زود. گاس. گاسی، گاس و گاسی در لری و لکی کاربرد بسیار دارند، گاس یا گاسی آمد، نشست ، رفت، مُرد، ماند، افتاد، در هر نمود ...
آرام. آسوده. خوش. خرسند. استوار. برجا. برپا. پایا. باآرامش و آسوده ام و خوشم و سرخوشم. و خرسندم و استوارنه می گویم. پا برجا می افزایم. و برپایی و ...
" تکیه. گُوِه. پشت. پشتیبان. پشتوانه ": اعتماد.
پرسش بیشنگی و کمینگی. پسینگی و پیشینی. افزونگی و کاهینگی. افزایشی و کاهندگی. اندکی و اندکینگی. اندینگی. کاهشی. کاهشندگی. فراوانی و نا فراوانی. زیا ...
چشم دارم:امید دارم. چشم دارم که به جاه از همه افزون باشی. چشم دارد:به ناموس مردم چشم دارد. چشم داری: بنگر. ببین. این ها ؛ چند وجهی بودن زبان فارس ...