پیشنهادهای صمد توحیدی(شهرام) (٢,٧٠٧)
" سیر. پر. پرش. سیرش. توپ. توپش. تپیدش. پیمانش. تپیده. پیمانده ":اشباع.
به شدت اشباع شده :به سختی پر گشته. به سختی سیر شده. به سختی سیرش یافته ( . پرش. سیرش. تپید. تپیده. تپیدش. تپا. تپایه. توپ. توپی. توپند. توپنده. توپند ...
" جدایش صورتگری و یابشی ":افتراق تصویری و ملموس.
" پیش اندیشی . پیش اندیشانه. پیش اندیشانگی. پیش اندیش":تفکر قبلی.
خلاقانه:" آفرینشانه ".
کلاسیک:" پرداخته ".
منازعات:" ستیزها ".
کنتراست:" زَدِش ". وضوح نرم:" نرم نما ".
" هَمگَرپا ":لوموگرافی.
" همه نوشت. همه نویس. همه نویسی. همگی نویسی. همگی نویس. همگی نوشت. همه گی نویسی. همگی . همگر پا. همهگرپا. هرگرپا ":لومو گرافی.
" دوراییِ کاویک ":عکاسیِ آنالوگ.
" دورا کاویک ":دوربین آنالوگ.
" دورار جعبه ای ":دوربین جعبه ای.
سازه های دورار. " دور آر=دورا. کاره های دورار. برگهای دورا. برگشهای دورار. سازاهای دورار. برگه های دورار ":تجهیزات عکاسی.
" دوربین رویار ":دوربین عکاسی. " دوربین فیلم بردار ":. دوربین فیلم برداری. روی آر=روی آر که میشود رویار.
" رویه آر. رویه آور. چیزی که رویه را می آورد. رویار ( روی آر ) ":دوربین عکاسی.
اشترانکوه به لری شُ تِ رُ کُ ه.
گمرک:" گم رو. گمرخ، کسی و کسانی که رو به گم شدن گذاشته اند ".
درزبان فارسی هر واژه ای دریافت و پنداشت خود را در گذارده چه نهاد وچه گزاره می رساند.
" به کار گیری . کارگرفت":استخدام کردن.
" کارخواه. کارخواهی. کارجو ":استخدام.
خدمتورز. خدمتگر. خدمتکار. خدمتی:استخدام. کارورز. کارور. کارمند. کارش. کارشی. کارشگر. کارشکار:مستخدم.
" فروکوچ. کوچ. فراکوچ ":مهاجرتی. کوچ ابر کوچ. کوچ نهاد. کوچ روا. کوچ سرا. کوچ سرایان. کوچندش. کوچندشی. کوچنگی. کوچندگی. کوچینه. کوچانه. کوچان. کوچرو ...
"کوچ. کچش. کوچان. کوچا. کوچند. کوچنده. کوچندگی. کوچندش. کوچندشی. کوچندگی. کوچنشیان. کوچندشیانه. کوچندا. کوچندی. کوفایش. کوآواره. کوچایار. کوچه. بار. ...
" ادارهء کوچ ":ادارهء مهاجرت.
" بنیادِ کوچ ":موسسهء مهاجرت.
" کاریابی سرفرازی ":دیپلم افتخاری. " کاریاب سرفراز ":دیپلمهء سرافراز. چه سرافراز و چه سر فراز.
" یکشِ توان. یکای توان. یکیِ توان ":واحد توان. یکاهای توان. یکنای توان. یکناهای توان. یکینگی توان. یکینش توان. یکانهء توان. یگانهء توان. یگانش توان. ...
توان زبان فارسی باید دریافت پنداشت و شناسه گردد. همهء گویشوران در کار زبانشناسی خود هستند. تا راستهء مادی و مینوی زبان خود را به جا آورند.
" اویِ او. او او. اویانه. اویانیت. اویانش. اویانشیت. اویانشی. اویانشایی. اویانشا. اویانشمند. اویان. اویان او. اویانش او. او اویانش ":هویت هویت.
"اویِش. اوییت. اویان. اویانه. اویانگی. اویانش. اویانشی. اویانیت. اویانا. اوستا. اوستایش. اوستایشانه. اوستایشانه گی وار مندان مندان هایشان. کیست. کیست ...
" هست و چیست. هستی و چیستی ":وجود و ماهیت. میان هست و چیست. میان هستی و چیستی. " تمایز وجود وماهیت:" دورش هست وچیست. دوری هست ونیست. دورایی هست وچی ...
" هست و چیست . هستی و چیستی ":وجود و ماهیت. " هو هو ":او او. اوییت:هویت. اویش:هوهو. او. اویی. اویانه. اویانا. اویانشی. . اویانگی. اویانیت.
" راست هست. هست راست. راستی هست. هست راستی ":حقیقه الوجود " حقیقت و واقعیت ":راست ودرست. " راست ودرست این است ": حقیقت و واقعیت این است.
" هست ساده. هست ناب. هستی ناب . هستی بی آمیزش. هست ناب. هست پاک. هست پاکیزه. هست نا آمیخته. هست نا آمیغ. هست بی آمیغ . ساده هست. ساده بود. ناب هست. ن ...
" تنهای هست. همینکه هست. تنهاهست. مَزِّ هست ( مزیدهء هست ) ":صرف الوجود.
امکان الوجود:شایدِ هست. بساهست. توانش هست. بسایش هست. " بود و نبود ":امکان و لاامکان. وجود ولا وجود.
" هستی آشکار ":ظاهرالوجود. " بودش هویدا ":ظاهرالوجود. " بودَکیانه ":ظاهرالوجود. " بودانگی ": ظاهرالوجود. " نمابود. نماهست. نمانمون. نمااست. نمون ...
" هستی دَرجی. هستی درجانه. دَرجانه هست ":تدریجی الوجود. " هستی روندی. روندانه هست. هستی به روند ":تدریجی الوجود.
" شهراورد دانست شماریک میان کشوری ":المپیک علم ریاضی بین المللی.
رویدادِ جشنوارهء میان کشوری رباتیک .
خواندم یکی چامه وآن پاینده است. نزدیک به یک سده سپرد و زنده است. آن چامهء دهخداست ( ای مر غ سحر ) . زین چامه و مانندش بشر بالنده است. شهرام. ص
از بهرهء بد بد بهرگیها کردند. وز بهرهء بد آشفتگیها کردند. باید که به نیک بهره نیکی آورد. وزبهرهء نیک دل بردگیها کردند. شهرام. ص. شهرام نیا. ص. ...
آنک بنگر که رستگار می باشی. آنک بنگر که پای کار می باشی. آنک بنگر که استوار می باشی. آنک بنگر که در چه کار می باشی. شهرام. ص
" برون کار. برون کار=برون کار. بیرون کار . بیرون کار=بیرون کار. بِران کار، بران کار=بران کار ":برانکارد.
بنگر به چهار شنبهء سوری اینک. شهرام . ص. . . . . . .
بنگر که جهان گنجی است راز آلوده است. ما نیز چو مستیم که خواب آلوده است. باید که به پیمود همه بادهء آن . ور نی به چو مستیم که شراب آلوده است. شهرا ...
" ریز ِ اندام های ساختای دانستی ":لیست اعضای هیئت علمی.
" کارِه های فراوان. کارِه های بسیار. کارِه های زیاد ":عوامل کثرت. کاره:عامل. کار:عمل.
" افزانش. افزانشی ":مکاثره.