پیشنهادهای صمد توحیدی (٧٥)
بَرگ. جِردِه. پوشاک. جلد. رَنگ. پوشش:لباس.
داشت:مسند . داشته:مسندالیه. داشتی:مسند به. داشت قَدی: مسند مجازی. داشتِ داشتی:مسند حقیقی.
نام:صفت. نشان:موصوف. نام و نشان:صفت و موصوف.
سفره به سینه:باارج و احترام به مردم نان دادن.
بی سفره:ساندویچ. مانند با سفره ها ودیگر گونه های آن. مانند بی سیم. باسیم و دیگر گونه های آن.
تاخت:تاختن وناگهان یا با هم به جایی رفتن. نواخت:یکی یکی وکم کم به نواخت آمد وشد کردن.
*واژِهکَدِه:جایی که به واژگان وهمتاسازی و ترجمه وشناسهء آنها پرداخته می شود. چه دولتی و چه نا دولتی ودر پیوند با نهادهای شایسته وبایسته بپردازد. *
پیرهن آرا. پیراهن آرا. جامه آرا. '" کِراس آرا" به لکی'
*بنام خدای شهجان ونازان. بگو او خدای تک است۱خدای بی نیار است۲نزاده و نمی زاید۳و نمیباشدش بَسایِه ای۴*
*گردن بند. گردان آرا. سینه بند . سینه آرا. برنما. سینه نما. بربزک. سینه بزک. بزک آرا. گردن بند. گردن آرا. سینه بند. سینه آرا. برنما. سینه نما. برب ...
بروم " کورزدایی " کنم. پزشک دردم را کور کند.
فراکاربرین:فوق دکترا.
کاربرین:دکترا.
کار فرا. کارفرایی:فوق لیسانس . فوق لیسانسه.
فرازش و فرودش:صعود ونزول. فرازشی و فرودشی:تصاعدی وتنازلی. فرازی وفرودی:صعودی ونزولی.
ابوریحان بیرونی در پانزده سالگی نخستین بار هنگانی که در در بار آل عراق بود گلوبندک خود راساخت. " گلوبندک:ذاتُ الحِلَق "
*پرسش؛ ای باد صبا فدای ناز قدمت قربانی پای تو وجای قدمت برحضرت خیام ببر پیغامم گویش که منم و دردی آشامم دستور چه باشد اندرین وادی یا فلسفهء هست که اس ...
" تغرّب عن الاوطان فی طلب العلی وسافر ففی الاسفار خمس فواید تفرج هم واکتساب معیشه وعلم وآداب وصحبت ماجد "منسوب به علی ( ع ) . ای گرامی گر که خواهی ...
وجعل کلمه الذین کفروا سفلی. و گذاشت واژهء ناسپاس را پست. وکلمه الله هی العلیا. وواژهء خدا راوالا.
زبان فارسی شیعه را نمودار داد واین است که به روند زبان نخست شیعه شد.
همانِست:استیل.
گلوبندک:ذات الحلق.
۱_ویراستاری:ویرایش و ویراست برای خوانش نوشته ها. ( ویراستار ) ۲_پیراستاری:پیرایش و پیراست برای خوانش پذیری نوشته ها. ( پیراستار ) ۳_ژیراستاری:ژیرای ...
هر دین ومکتب وآیینی که دشمن زبان باشد دشمن مردم وکشور ونسلها ونیاکان هم هست.
بهاران بوستان روی یار است چو تابستان مهر آن نگار است به پاییزی که دارد رنگ عاشق زمستان جدایی سرد سار است شهرام.
بیا بنشین و با ما دلبری کن میان دلبر و دل داوری کن از آن گیسوی پر نقش و نگارت تو ای گل بر بهاران سروری کن شهرام.
" بنگر که به واژگان خود می نازیم سخت است به واژهء دگر آوازیم همواره بباید واژه پردازی کرد ز امروز و یا روز دگر آغازیم شهرام"
" دَس مَرِزا پاسخ سَر مَرِزا " لری " دست مریزاد=سرمریزاد. فارسی . "
مَرِمَت: مَرُمات ، رُمبیده مباد سازه بر سره جایش باشد . ویران نشود. مانند؛ مریزاد:دست مریزاد دست درد نکند.
هر دمی که فرو می رود کمک زندگی است و چون بر می آید خوشی منش است.
دانستنی را به دست آور اگر چه با؛ جادو. تَری تَری تَرالی. فال تفأل. خواب. و . . . . باشد. دانستنی:چهار دستهء؛ دانشها. فرزانشها. آیین ها. رازور ...
آن هم درست است.
هی این. آهای این. آهای، این پسره. هی، این پسر،
خودواژگان:واژگان زبان خودی. ناخود واژگان:واژگان دیگرزبانها بیخودواژگان:واژگان ناکارا.
پی:عصب. پیوند :عصبیت. پیوست:تعصب. پیوستگی:تعصبی. پیوستشی:عصبانی. پیوندی:متعصَِب. پیوستش:تعصیب. و. . . . . . . .
کسان نامه. دانش کسان: رساله الرجال. علم الرجال.
دستور. دستیار. دستوَر. زودتر کاری کسی می کرد. به کارآگاهی می گفتند دستوراتش را بیاموزاند تا کاررا کسی انجام دهد. دستوَر :وَرِ دست. وَردست.
ارج نامه:رزومه.
آقا فارسی است زیرا داریوش هخامنشی در کتیبه هایش می نویسد بزرگان پدران مارا پسند داشتند پس به آنان هخا منش گفتند. هخا:آقا.
بُختُم:اتهام.
در این میان. اینک. آنک.
برما بسی کمان ملامت کشیده اند.
" پا به کُت گذاشتن ":بخشی از خیش که به لری دار گفته می شود که گاوآهن ویا گَلا به لری گویند به هنگام سفت بودن زمین گاویار که زمین را شخم میزند پای خود ...
ویژه ی؛ به جای ویژی
افزا و افزنده و یا، افز و افزا:مضاف و مضاف الیه
صدا کاری:رادیو اکتیو
نسبیت:" دانشی است ". و رشته ای در فیزیک است برپایهء نگرنده ( ناظر ) . نسبی:" فرمایشی است. در پیوند با هم، از دوچرخه تاکشنده. از قایق تازیردریایی. ...
صندلی. تُکِ نشیمن. اوج نشیمن. فرانشیمن. تِه نشیمن. ژرف نشیمن. فرونشیمن. تَخت نشیمن. صاف نشیمن. هموار نشیمن. و یا؛ بِه نشین. کِه نشین. شِه نشین. ...
صندلی چهارشانه:صندلی آرگونومیک.
صندلی برجی ( برج آزادی ) به جای صندلی ایفلی.