پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٧٩٧)

بازدید
٢٦,٨٦٢
تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ریش حنایی ؛ که ریش خود را به حنا خضاب کرده باشد. ( از یادداشت دهخدا ) .

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ریش حنایی ؛ که ریش خود را به حنا خضاب کرده باشد. ( از یادداشت مؤلف ) . - || متظاهر به رعایت آداب نظافت و طهارت.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ریش خر ؛ پرسیاوشان. لحیةالحمار. ( از منتهی الارب ) . رجوع به پرسیاوشان شود.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ریش پرباد ؛ با غرور و تکبر. ( از غیاث اللغات ) .

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ریش جوگندم ؛ مرد میانه سال. کهل. ( از مجموعه ٔمترادفات ص 167 ) . موی آمیزه. ( آنندراج ) : این را عزت به فضل بود و به هنر او را حرمت به ریش جوگندم بود ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ریش جوگندمی ؛ سیاه و سپید.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ریش برکندن ؛ کندن موهای ریش. کنایه از زاری و اظهار تأسف شدید کردن ، مانند برسر زدن : ریش برمی کند و می گفت ای دریغ کآفتاب نعمتم شد زیر میغ. مولوی.

پیشنهاد
٠

ریش به دوغ سفید کردن ؛ کنایه از مردم بی عقل و کسی که کم تجربه باشد. ( برهان ) . ناتجربه کارو کم عقل. ( مجموعه مترادفات ص 351 ) ( آنندراج ) . عمر را ب ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به ریش نزدیک ؛ نوجوان. نوجوانی که ریش آمدن وی نزدیک باشد. نوخط : دو سرهنگ سرای محتشم نیز بخواست بادویست غلام. . . به ریش نزدیک. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ...

پیشنهاد
٠

ریش بر باد دادن ؛ کنایه از ریش تراشیدن است. ( آنندراج ) : مگر ز منهی رایت شنیده ای عالم که ریشهای حریفان همی دهی بر باد. عرفی شیرازی ( از آنندراج ) .

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- بی ریش ؛ که ریش ندارد. نابالغ. - || امرد.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

به ریش گرفتن ؛ پذیرفتن. قبول کردن. به مزاح دروغی را چون راست پذیرفتن. پذیرفتن تملق و تبصبص از کسی با علم به خلاف. پذیرفتن گفته تملق آمیز از کسی با وج ...

پیشنهاد
٠

به ریش کسی پیاز خرد نکردن ؛ از او نترسیدن. به او وقعی نگذاشتن. ( یادداشت مؤلف ) .

پیشنهاد
٠

به ریش کسی نگریستن ؛ کنایه از متوسل شدن بدو. توقع داشتن از وی : با در و دشت ساز خاقانی خانه و خوان ناسزا منگر تا برون ریشه گیا بینی ز اندرون ریش ده ک ...

پیشنهاد
٠

به ریش کسی بستن ؛ دختری زشت را به مردی ابله دادن. - || به زور یا فریب کسی را به کاری واداشتن. ( یادداشت مؤلف ) .

پیشنهاد
٠

ترجمه : وَإِذْ قَالَ مُوسَیٰ لِفَتَاهُ و [یاد کن] آنگاه که موسی به جوان همراه خود ( یوشع بن نون ) گفت لَا أَبْرَحُ حَتَّیٰ أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْر ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Lesbian Ethics: اخلاق همجنس گرایی زنانه

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Lesbian Ethics: اخلاق همجنس گرایی زنانه

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Lesbian Ethics: اخلاق همجنس گرایی زنانه

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Libertarian sexual Ethics: اخلاق جنسی آزادی طلبانه

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Libertarian sexual Ethics: اخلاق جنسی آزادی طلبانه

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Libertarian sexual Ethics: اخلاق جنسی آزادی طلبانه

پیشنهاد
٠

Libertarian sexual Ethics: اخلاق جنسی آزادی طلبانه

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

New feminist: فمینیسم نو

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Naturalized seismologist : معرفت شناسی های بومی شده

پیشنهاد
٠

Naturalized seismologist : معرفت شناسی های بومی شده

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Multiculturalism: چند فرهنگ گرایی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Moral paternalist اخلاق گرای پدر مآب

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Moral paternalist اخلاق گرای پدر مآب

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Meta self فراخود

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Meta - narratives فراروایت ها

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Meta narratives فراروایت ها

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Matrimony اندام های جنسی یا زناشویی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Masturbatory insanely جنون استمنایی ( روتلیج، فمینیسم ، 1382: 373 )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در کتاب فارسی هفتم می خوانیم: ( ( شوهرش را به کمک خواست : - هه ژار . . . هه ژار هژار آن سمت " قُروِه " بود . ) ) ( فارسی هفتم ص 26 ) قُروِه " در ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هه ژار یا هژار : تغییر یافته هزار ، هزار دستان ، یک نوع بلبل و کنایه از مرد عاشق و یا مرد خوش آواز است . واژه "هه ژار "که در کتاب هفتم ص 24 آمده است ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هه ژار یا هژار : تغییر یافته هزار ، هزار دستان ، یک نوع بلبل و کنایه از مرد عاشق و یا مرد خوش آواز است . واژه "هه ژار "که در کتاب هفتم ص 24 آمده است ...

پیشنهاد
٠

ریسمان تافتن یا تابیدن بهر کسی یا برای کسی یا بر کسی ؛ کنایه از فکر برای تخریب یا هلاک کسی کردن. ( از آنندراج ) . خراب کردن شخصی را. ( مجموعه مترادفا ...

پیشنهاد
٠

آسمان و ریسمان ؛ کنایه است از سخن دراز و بیهوده و نامربوط.

پیشنهاد
٠

ریسمان بودن آسمان در چشم ؛ کنایه از عدم تمیز است. ( آنندراج ) : ملک از مستی آن ساعت چنان بود که در چشم آسمانش ریسمان بود. نظامی ( از آنندراج ) .

پیشنهاد
٠

ریسمان پاره کردن ؛ کنایه از شفا یافتن از بیماری سخت. ( از آنندراج ) . از بیماری و مهلکه شدید خلاص یافتن. ( مجموعه مترادفات ص 30 ) . - || ناگهان به ...

پیشنهاد
٠

آسمان را از ریسمان نشناختن ؛ بسیار گول و نادان بودن. ناآشنا به امور و علوم بودن : وانکه او پنبه از کتان نشناخت آسمان را ز ریسمان نشناخت. نظامی.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رسن ریس ؛ که رشته و رسن بریسد : آویخته از گوش گهر زال رسن ریس. ؟ ( از آنندراج ) .

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ریس باف ؛ بافته شده از ریس.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ریزش کردن ؛ افتادن قسمت دهانه چاه و قنات و جز آن. - || کنایه از بخشش کردن :

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خون ریز ؛ سفاک و کسی که خون می ریزد. ( ناظم الاطباء ) .

پیشنهاد
٠

جرعه ریز کردن ؛ جرعه جرعه ریختن : سکندر منش کرد بر باده تیز ز می کرد یاقوت را جرعه ریز. نظامی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خونابه ریز ؛ اشک ریز. اشک خونین ریز : به شب زنده داران بیگاه خیز به خاک غریبان خونابه ریز. نظامی.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آب ریزی کردن ؛ آب ریختن : ز دریای او آبریزی کنند بر آن گنجدان خاک بیزی کنند. نظامی.

پیشنهاد
٠

ابر سیلاب ریز ؛ ابری که باران سیل آسا ببارد : تغافل نسازی که سیلاب تیز به جوش است در ابر سیلاب ریز. نظامی.