پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٤٦٦)

بازدید
١٠,٦٨١
تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر بساط؛ نقش شیر که بر بساط کنند. ( آنندراج ) : شیر فلک آن شیر سراپرده دوران در مرتبه با شیر بساطت نچخیده. انوری ( از آنندراج ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر برفی ؛ شیر برف. صورت شیر از برف. شیر برفین. ( از آنندراج ) . هیکل شیر بزرگ که از توده برف بزرگ کنند. ( یادداشت مؤلف ) ( از غیاث ) : چه غم آن پرد ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر بالش ؛ نقش و تصویر شیر بر روی بالش و متکا. ( یادداشت مؤلف ) . نقش شیر که بر تکیه سر کنند. ( آنندراج ) : چون تو گردند حاسدانت اگر شیر بالش شود چو ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر برف ؛ صورت شیری که اطفال از برف در راهها سازند و اسبان ازدیدن آن رم خورند، و این رسم اکثر در شهرهای سردسیررواج دارد چنانکه از اهل کابل و غیره به ...

پیشنهاد
٠

شیر آهنین چرم ؛ شیر که پوست استوار و سخت چون آهن دارد : درست گویی شیران آهنین چرمند همی جهانند از پنجه آهنین چنگال. عسجدی.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر ایزد؛ شیر خدا. اسد اﷲ الغالب. لقب حضرت علی بن ابیطالب. ( یادداشت مؤلف ) : از پی آنکه در ازخیبر برکند علی شیر ایزد شد و بگذاشت سر از علیین. فرخی ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیربازی ؛ دست به کار خطرناک زدن : برآرم سگان را ز شورافکنی که با شیربازیست گورافکنی . نظامی.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیرآواز؛ که آوازی چون شیر بیشه دارد : کُه کَن و بارکش و کارکن و راه نورد صفدر و تیزرو و تازه رخ و شیرآواز. منوچهری.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیرآور؛ شیرافکن. شیرگیر. که شیر را شکار کند و به بند و کمند آورد : دمان از پسش زنگه شاوران بشد با دلیران و شیرآوران. فردوسی.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

شرزه شیر؛ شیر شرزه. شیر خشمگین : چو گور گرازنده با شرزه شیر. نظامی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیرآشوب ؛ آشوبنده چون شیر. که چون شیر آشوبگر و غوغافکن است : از صَهیل اسب شیرآشوب او خرگوش وار بس دم الحیضا که شیران ژیان افشانده اند. خاقانی.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیرآفرین ؛ آفریننده شیر بیشه. که شیر راخلق کند. کنایه از خدا که آفریدگار است : گر سگی کردیم ای شیرآفرین شیر را مگمار بر ما زین کمین. مولوی.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تند شیر؛ شیر تند. شیر که تند و تیز رود. شیر که تند و خشمگین است : که نتوان ستد غارت از تند شیر. نظامی.

پیشنهاد
٠

جبهه شیر خواب آلوده خاریدن ؛ پیشانی شیر خاریدن. به کاری فوق العاده خطرناک دست زدن : جبهه می خارد بناخن شیر خواب آلوده را آنکه کاوش می کند با سینه افک ...

پیشنهاد
٠

پیشانی شیر خاریدن ؛ کام شیر خاریدن. کام شیر آژدن. پا روی دم مار نهادن. دنبال ببر خاییدن. ( از امثال و حکم دهخدا ) . به کاری بس خطرناک دست زدن : قوت پ ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مه عید ؛ ماه شب عید رمضان. هلال را که شب عید بینند تا فردای آن را عید بگیرند : ماه منی و عید من و من مه عیدی زآنروی ندیدم که به روی تو ندیدم. خاقانی.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عید ماه روزه ؛ عید فطر. عید رمضان. عید روزه گشادن. - امثال : همین دو سه روزه تا عید ماه روزه . ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مُحْرِم ِ عید ؛ آنکه برای عید اضحی احرام کرده باشند : گر محرم عیدند همه کعبه ستایان تو محرم می باش و مکن کعبه ستایی. خاقانی.

پیشنهاد
٠

عید روزه گشادن ؛ عید فطر : نخستین روز از شوال ، عید روزه گشادن است و روزه داشتن بدو حرام است. ( التفهیم ص 252 ) . رجوع به ماده �عید فطر� شود.

پیشنهاد
٠

عید گوسپندکشان ؛ عید اضحی. عید قربان : دهم روز از ذی الحجه عید گوسپندکشان است که حاجیان به مِنی ̍ قربان کنند. ( التفهیم ص 252 ) . رجوع به عید اضحی و ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عید رمضان ؛ عید فطر. عید روزه گشادن. رجوع به فطر شود : ماه رمضان رفت و مرا رفتن او به عید رمضان آمد المنة للِّه. منوچهری. معشوقه به نام من و کام دگ ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شب عید ؛ شبی که روز بعد از آن عید، و بخصوص عید فطر باشد. شبی که هلال را ببینند تا فردای آن راعید بگیرند : شب عید چون درآمد ز در وثاق گفتی که ز شرم طل ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جامه عید ( عیدی ) ؛ جامه ای که در روز عید پوشند : بر تن ز سرشک جامه عیدی در ماتم دوستان دلسوزه. خاقانی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دو عید ؛ عیدین. عید اضحی و عید فطر : در روزه بودم از سخن ، او جامه دو عید بر من فکند و عهد مرا عیدوار کرد. خاقانی

پیشنهاد
٠

مردن، از دنیا رفتن ( ( منوچهر را سال شد بر دو شست ز گیتی همی بار رفتن ببست ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص۱۵۶ )

پیشنهاد
٠

دکتر کزازی در مورد "چشم بر هم نهادن " می نویسد : ( ( چشم بر هم نهادن کنایه ای است فعلی از گونهٔ ایما از مردن . ) ) کنایه از مردن. از دنیا رفتن. ( ( ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دکتر کزازی در مورد واژه ی "درشت " می نویسد : ( ( درشت که در معنی سخت و دشوار به کار رفته است، با همین ریخت، در پهلوی کاربرد داشته است. می تواند بود ک ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دکتر کزازی در مورد واژه ی "گرویدن " می نویسد : ( ( گرویدن در پهلوی وروستن wirawistan بوده است. ستاک واژه، در اوستایی، " ور " است به معنی گزیدن که در ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دکتر کزازی در مورد واژه ی "ویژه کردن " می نویسد : ( ( در معنی ستردن و پیراستن به کار رفته است . ) ) ( ( جهان ویژه کردم ز پتیاره ها بسی شهر کردم بس ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

دکتر کزازی در مورد واژه ی " شبدیز " می نویسد : ( شبدیز که ریختی است دیگر از شبدیس نامی است که بر اسپان تیره فام می نهاده اند؛ اسبانی از گونه ی بارگیِ ...

پیشنهاد
٠

دکتر کزازی در مورد عبارت "به نامْ ایزد گفتن " می نویسد: ( ( در بیت زیر از آیینی دیرینه در فرهنگ ایرانی سخن رفته است که در شاهنامه نیز بارها باز تافته ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دکتر کزازی در مورد واژه ی " نژاد " می نویسد : ( ( نژاد در اوستایی نِزاتی بوده است و در ایرانی کهن نزاته ni - zāta. زاته، در آن صفت مفعولی است از زادن ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دکتر کزازی در مورد واژه ی " سینه " می نویسد : ( سینه در پهلوی سینگ sēnag بوده است؛ ستاک واژه سن، می تواند بود که ریختی از زن باشد و به معنی آهن و" سی ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دکتر کزازی در مورد واژه ی " گورابه " می نویسد : ( گورابه نام جایی بوده استدر چهاره روز راه از مرو شاهجهان. در شاهنامه، گورابه جایی است که خمه ی دودما ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

: دکتر کزازی در مورد واژه ی " بیماری " می نویسد : ( بیماری در پهلوی وماریه wēmārīh بوده است. ) ) ( ( . ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال ا ...

پیشنهاد
٠

نظر شهید مطهری در مورد : جبر ، تفیض ، امر بین‏ الامرین: ( ( "ما یشاء " ( آنچه خدا بخواهد ) در قرآن زیاد به چشم می‏خورد جز آنچه خدا بخواهد چیز دیگری ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد

نظر شهید مطهری در مورد : جبر ، تفیض ، امر بین‏ الامرین: "ما یشاء " ( آنچه خدا بخواهد ) در قرآن زیاد به چشم می‏خورد جز آنچه خدا بخواهد چیز دیگری در عا ...

پیشنهاد
٠

نظر شهید مطهری در مورد : جبر ، تفیض ، امر بین‏ الامرین: ما یشاء " ( آنچه خدا بخواهد ) در قرآن زیاد به چشم می‏خورد جز آنچه خدا بخواهد چیز دیگری در عا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قلب یم ؛ می را گویند. ( آنندراج ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قلب عنقا ؛ اقنع که معنی آن قانعتر است. ( آنندراج ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قلب غم ؛ مغ آتش پرست. ( آنندراج از مؤیدالفضلاء ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شهید مطهری در مورد واژه عبید در آیه زیر می نویسد : آیه 51 سوره انفال. ذَٰلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَأَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِی ...

پیشنهاد
٠

شهید مطهری در مورد واژه عبید در آیه زیر می نویسد : آیه 51 سوره انفال. ذَٰلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَأَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِی ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

شهید مطهری در مورد توفی ، وفات و فوت می نویسد : ( ( قرآن " مردن " را " توفی " تعبیر می‏کند که ما هم الان در اصطلاح‏ خودمان می‏گوییم فلانی وفات کرد . ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

شهید مطهری در مورد توفی ، وفات و فوت می نویسد : ( ( قرآن " مردن " را " توفی " تعبیر می‏کند که ما هم الان در اصطلاح‏ خودمان می‏گوییم فلانی وفات کرد . ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

صبر یعنی جزع و فزع نکردن در مقابل مصائبی که پیش می‏آید ، ثبات . ( ( و اصبروا ان الله مع الصابرین ) ) .

پیشنهاد
٠

باد کسی خارج شدن : کنایه از اینکه دیگر قدرتش از بین رفت .

پیشنهاد
٠

باد به پرچم کسی وزیدن : کنایه از صاحب‏ قدرت و شوکت بودن و کارها در اختیار وی بودن .

پیشنهاد
٠

تفسیر شهید مطهری از آیه 46 انفال " و لا تنازعوا" با یکدیگر به نزاع و مشاجره بر نخیزید � فتفشلوا که پشت سرش فشل یعنی سستی پیدا می‏کنید ، مثل یک بدن ک ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

تفسیر شهید مطهری از آیه 46 انفال " و تذهب ریحکم " ریح " در لغت عرب یعنی باد ، ولی این کلمه با کلمه " باد " در فارسی خیلی تفاوت دارد یعنی منشأ خیلی ...