پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٧٩٧)

بازدید
٢٦,٨٥٢
تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تگرگ زدن ؛ باریدن تگرگ.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نم زدن ابر ؛ باریدن آن. باریدن باران. فرود آمدن و نزول قطرات بسیارریز آب از ابر.

پیشنهاد
٠

آب زدن ( بر چیزی ) ؛ آب ریختن روی آن چیز. ( غیاث اللغات ) .

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اکسیر زدن ؛ اکسیر ریختن. ( از آنندراج ) .

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باران زدن ؛ باریدن باران.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فن زدن ؛ شیوه زدن.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قسط زدن ؛ قسط کردن.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مشق زدن ؛ مشق کردن. ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از غیاث اللغات ) ( از بهار عجم ) . مشاقی. تمرین خط.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گمان زدن ؛ ظن بردن. گمان کردن. خیال زدن : و خلقی. . . روانه کرده بودند و ابوعلی گمان زد که برای او فرستاده اند. ( ترجمه تاریخ یمینی ) .

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عرضه زدن ؛ عرضه کردن : دی ز در بام ز روی مزاح عرضه زدم زی زن همسایه کیر. سوزنی. آنک آنک چون غلامان عرضه میخواهد زدن عارض خود پیش صدر عارض غلمان پری ...

پیشنهاد
٠

شنا زدن ؛ شنا کردن : به دریا زدندی چو ماهی شناه بکشتی رسیدندی از دور راه. ( گرشاسب نامه ) . بزن همیشه بدریای لعنت و خذلان شنا و غوطه چو بطّسپید و ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سلام زدن ؛ این ترکیب در کلام قدما بمعنی سلام کردن آمده. لیکن در محاوره حال نیست. ( غیاث اللغات ) . سلام کردن. ( از ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خطا زدن ؛ خطا کردن . ( آنندراج ) .

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خیال بد زدن ؛ خیال بد کردن : گر بگویم او خیالی بد زند فعل داردزن که خلوت میکند. مولوی.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جولان زدن ؛ جولان کردن. ( آنندراج ) ( بهار عجم ) ( فرهنگ نظام ) .

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیوار زدن ؛ چینه کشیدن. مهره های دیوار بر هم نهادن و برآوردن آنرا.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

انزال زدن ؛ انزال کردن. ( بهار عجم ) ( آنندراج )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خندق زدن ؛ حفر خندق. خندق ساختن : خندقی ژرف گرداگرد شهر بزدند. ( تاریخ طبرستان ) .

پیشنهاد
٠

خشت در دریا زدن ؛ کار بیحاصل کردن ، کار بی فایده کردن : نیکخواهانم نصیحت می کنند خشت در دریا زدن بی حاصل است.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- چاه زدن ؛ حفر چاه. چاه کندن.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چینه زدن ؛ دیوار زدن. باره زدن.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جسر زدن ؛ پل زدن. ساختن پل بر رود و مانند آن.

پیشنهاد
٠

- نقش زدن بر چیزی ؛ نقاشی کردن روی آن چیز. صورت کشیدن. نقش بستن. - || کنایت از تجسم صورت محبوب نیز بیاید : نقشی به یاد خطّ تو بر آب می زدم. حافظ. ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باره زدن ؛ بارو ساختن.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سکه قدر بر ماه زدن ؛ در این بیت نظامی کنایت از رفعت مقام سخن و سخنوری آمده : چو ختم سخن قرعه بر شاه زد سخن سکه قدر بر ماه زد. نظامی.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

طرح زدن ؛ طرح ریختن. نقشه ریزی.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سکه غم زدن ؛ در این بیت کنایه ازغم داشتن و سلطنت غم بر دل آمده : جرعه نوشان بلا را شادمانی در غم است شادمان آن دل که در وی سکه غم میزنند. جلال عضد.

پیشنهاد
٠

زدن شکل ( صورت ) بر چیزی ؛ نقاشی کردن روی آن. ثابت کردن. فرو نشاندن صورت بر آن. شکل بر زدن : بدان تا ز شاهان اقلیم گیر زند صورت هر کسی بر حریر. نظام ...

پیشنهاد
٠

سکه طلا و نقره زدن ؛ مسکوک کردن طلا و نقره. ( ناظم الاطباء ) .

پیشنهاد
٠

زدن آهنگی از آهنگهای موسیقی یا یکی از مقامها و دستگاهها ؛ نواختن آن آهنگ. برآوردن آن با اصول از یکی از آلات موسیقی مانند: پنجگاه زدن ، سه گاه زدن ، م ...

پیشنهاد
٠

زدن انواع مسکوک ؛ درم زدن ، درهم زدن ، دینار زدن ، زر زدن ، سکه زدن : بزندگانی من اندر ملک طمع همی کنی و به بهرام کس فرستی تا درم بنقش تو میزند. ( تر ...

پیشنهاد
٠

زدن آلات موسیقی ؛ ضرب با زخمه یا چوب ، چنانکه تار و سه تار و طبل و دهل و نقاره را. آواز بر آوردن با اصول ازآلتی از آلات موسیقی. نواختن ذوات الاوتار. ...

پیشنهاد
٠

نان به غذائی زدن ؛ فرو بردن نان در آن. نان بماست و آبگوشت و جز آن فرو بردن. رجوع به انگشت زدن شود.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نشا زدن ؛ ( در تداول عامه ) غرس نشا. نشاندن گیاه تازه از تخم برآمده در زمین بر اصول کشاورزی تا بارور گردد.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سر نیزه زدن ؛ فرو کردن نیزه درچیزی. نیزه زدن.

پیشنهاد
٠

انگشت در طعامی روان زدن ؛ خوردن از آن با سر انگشت برای امتحان. ( یادداشت دهخدا ) .

پیشنهاد
٠

دندانه کلید در قفل زدن ؛ فرو بردن آن.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آمپول زدن ؛ تزریق آمپول. واردکردن سوزن در بدن. سوزن زدن.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شمع زدن ؛ شمع نهادن زیر بنا و طاق تا منهدم نگردد

پیشنهاد
٠

قدم زدن به جایی ؛ پا نهادن در آنجا. وارد گشتن بدانجا : گر بکاشانه رندان قدمی خواهی زد نقل شعر شکرین و می بیغش دارم. حافظ.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نقطه زدن ؛ نقطه نهادن.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سریر زدن ؛ تخت زدن.

پیشنهاد
٠

دست ( چنگ ) به کسی و چیزی ( در کسی و چیزی ) زدن ؛ ( مجازاً ) تمسک کردن. استمداد جستن. یاری خواستن. پناه آوردن. چنگ در چیزی یا کسی زدن. بدو روی آوردن. ...

پیشنهاد
٠

دست در حریم ( ستر ) کسی زدن ؛ کنایت از تجاوز بحریم او و متعرض شدن او.

پیشنهاد
٠

دست در دامن کسی زدن ، دست بر دامن زدن کسی را ؛ از او یاری خواستن. رجوع به ترکیبات دست زدن شود.

پیشنهاد
٠

چنگ ( دست ) در کسی زدن ؛ او را گرفتن. مؤاخذه کردن. گرفتن کسی را بچنگ. یقه ٔاو را چسبیدن.

پیشنهاد
٠

دست زدن ( دست برزدن ) در کاری ( به کاری ) ؛ کنایه از آغاز کردن بدان کار. شروع درکاری یا بکاری و انجام دادن آن است و نیز کنایت از حداقل لمس است و یا ت ...

پیشنهاد
٠

چنگ ( دست ) زدن به چیزی ( اندر چیزی ، در چیزی ) ؛ آن را با دست گرفتن. دست بدان بردن.

پیشنهاد
٠

نان به تنور زدن ؛ نان بدیوار تنور چسباندن پختن را. نان بتنور بستن.

پیشنهاد
٠

گره زدن ( گره برزدن ) بر ابرو ؛ چین بر جبین افکندن. و معمولاً کنایه از اظهار اندوه و یا ترشرویی است. شکنج بر ابرو زدن.