پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٤٦٦)

بازدید
١٠,٦٦٩
تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گاوان شیر؛ گاوان شیرده. گاوهای ماده. مقابل گاوهای نر : ز گاوان ورز و ز گاوان شیر ده ودوهزارش نوشت آن دبیر. فردوسی.

پیشنهاد
٠

لب از شیر مادر شستن ؛ از شیر بازگرفته شدن. دوران شیرخوارگی پشت سر نهادن : چو کودک لب از شیر مادر بشست به گهواره محمود گوید نخست. فردوسی.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثل شیر؛ بسیار مفید. جامه شسته. مثل یاس. ( یادداشت مؤلف ) .

پیشنهاد
٠

شیرمرغ و جان آدمیزاد ( آدم ) ؛ کنایه از امر محال. ( فرهنگ فارسی معین ) . - || همه چیز از ممکن و غیرممکن. همه چیز حتی نایابها: در سفره شیر مرغ و جان ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر و کرنج ؛ شیر و برنج : در منزل شیخ شادی شیر و کرنج می پختند. ( انیس الطالبین ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر صبح ؛ کنایه از سپیده صبح. ( آنندراج ) : همان روشن گهر از پاک گوهر می برد فیضی که شیر صبح را سرپنجه خورشید می دوشد. محسن تأثیر ( از آنندراج ) .

پیشنهاد
٠

شیر مرغ خواستن ( جستن ) ؛ امر یا چیز محالی طلب کردن. ( یادداشت مؤلف ) : کسی را از ما از وی بازنداشت و نیکوداشتها به هر روز بزیادت بود چنانکه اگر بمث ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر مرغ ؛ هر چیز که وجود نداشته باشد. ( ناظم الاطباء ) . کنایه از محال باشد، و با جان آدمی مرادف است چنانکه می گویند شیر مرغ و جان آدم. ( برهان ) ( ا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر شدن موی ؛ کنایه از سپید شدن موی که عبارت از ایام پیری است. ( آنندراج ) : تا پای بر فلک نگذاری ز مهد خاک مویت اگرچه شیر شود شیرخواره ای. صائب ( ا ...

پیشنهاد
٠

شیر در پستان آهو کردن ؛ کنایه از آبادان کردن جایی : باش تا شیران تبت را کند در پالنهگ وآهوان تبتی را شیر در پستان کند. قاآنی.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر در قرابه ؛ نوعی از رنگها و آن نیلی مایل به سفیدی است. ( آنندراج ) . رنگ سپید یا رنگ آبی که رنگ آبی به قطعات دراز از سپید جدا باشد. سفید که در آن ...

پیشنهاد
٠

آدمی شیرخام خورده است ؛ که هرچه نقل کنند از بشر در امکان است. ( یادداشت مؤلف ) : گرچه شیر خام خورده ست آدمی من پخته ام گرم خون بوده ست دایه داده شیر ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیرخواه ؛ که شیر خوردنی بخواهد. طفل که خوردن را شیر طلبد : ما عیال حضرتیم و شیرخواه گفت الخلق عیال للاله. مولوی.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیرخشک ؛ شیر که خشک شده و به صورت گرددرآمده تا در موقع لزوم در آب حل کنند و نوشند. ( ازفرهنگ فارسی معین ) .

پیشنهاد
٠

شیرخام خورده

پیشنهاد
٠

شیرخام خورده ؛ خام و غافل و نمک نشناس.

پیشنهاد
٠

شیر به پستان کسی آوردن ؛ او را به هوس و میل آوردن. ( امثال و حکم دهخدا ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیرپاک خورده ؛ حلالزاده. آنکه از خانواده اصیل و نجیب و پاک است : بابا حلالزاده شیرپاک خورده ای اگر یک خر کبود خسته باشد پنجهزار حلال مشتلق. ( یادداشت ...

پیشنهاد
٠

شیر خام خوردن ؛ کنایه از غفلت کردن. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) . - || کنایه از خام طمع بودن است. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) .

پیشنهاد
٠

شیر بریدن به چیزی ؛ کنایه از بازگرفتن طفل را از شیر مادر و به چیزی دیگر خوگر گردانیدن. ( آنندراج ) : آخر عمر شدم واله طفلی که برید مادر دهر به خون دل ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر بریده ؛ آب پنیر. مایعی است ترش مزه که بعد از انعقاد شیر توسط مایه پنیر به دست می آید و ترکیب آن به قرار زیر می باشد: آب 934 در هزار، مواد سفیده ا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خواهر شیر؛ خواهر رضاعی. خواهر شیری. ( یادداشت مؤلف ) . رجوع به ترکیب برادر شیر و نیز رجوع به رضاع و رضاعی شود.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دندان شیر؛ راضع. راضعه. دندانی که طفل بار اول برآورد. ( یادداشت مؤلف ) . دندان شیری.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیرافزا؛ آنچه شیر انسان یا حیوان را بیفزاید: مغرزه ؛ گیاهی است شیرافزا. ( یادداشت دهخدا ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بُلغور شیر؛ نوعی خوراک است که در جنوب خراسان معمول است و آن گندم خردشده است که با شیر می جوشانند و خشک میکنند و برای غذای زمستان نگاه می دارند. ( یاد ...

پیشنهاد
٠

بوی شیر از لب ( دهان ) کسی آمدن ( چکیدن ) ؛ سخت کودک بودن. هنوز طفل بودن. ( یادداشت مؤلف ) : می چکد شیر هنوز از لب همچون شکرش گرچه در شیوه گری هر مژ ...

پیشنهاد
٠

از ماه شیر دوشیدن ؛ جادویی کردن. توضیح اینکه یکی از اعمال محیرالعقول جادوگران به زعم قدما شیر دوشیدن از ماه بوده. ( فرهنگ فارسی معین ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برادر شیر ( شیری ) ؛ برادر رضاعی. پسری که از پستان مادر پسر یا دختری شیر خورده باشد یا پسر و دختری دیگر از پستان مادر وی شیر خورده باشند. اخ رضاعه. ( ...

پیشنهاد
٠

از شیر واگرفتن ؛ از شیر بریدن. از شیر بازداشتن. ( آنندراج ) . از شیر گرفتن : رسید نوبت بیداربختیَم وقت است که طفل خواب ز شیر فسانه واگیرم. ظهوری ( ا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از شیر گرفتن ؛ از شیر بازستدن. از شیر بازکردن. شیر مادر را در سنی مخصوص از طفل بریدن. فطام. ( یادداشت مؤلف ) . رجوع به ترکیب از شیر باز کردن شود.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از شیر بریدن ؛ از شیر باز کردن. از شیر بازداشتن. ( آنندراج ) . از شیر گرفتن : چو رفت ایام شیر و عهد نازش سعادت دایه کرد از شیر بازش. کلیم ( از آنندر ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر آمدن ؛ مانند شیرسرافراز و موفق آمدن : به عرض بندگی دیر آمدم دیر وگر دیر آمدم شیر آمدم شیر. نظامی.

پیشنهاد
٠

از شیر باز کردن ؛ منع ترضیع از بچه کردن. ( ناظم الاطباء ) . از شیر بازستدن. از شیر گرفتن. از شیر بازداشتن. از شیر بریدن. از شیر جدا کردن. از شیر واگر ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر پرخاشخر؛ پهلوان جنگاور : ندانست کاین شیر پرخاشخر ز فرمانْش پیچد بدینگونه سر. فردوسی.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سالار شیر؛ فرمانده ِ شجاع و دلیر. سردار و پهلوان دلاور : سران سپه مهتران دلیر کشیدند صف پیش سالار شیر. فردوسی.

پیشنهاد
٠

شیران پولادخای ؛ مردمان دلیر و بهادر. ( از برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از انجمن آرا ) . - || اسبان پرزور. ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ) ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر امیر؛ کنایه ازسردار دلاور درگاه پادشاه : پیک دلی پیرو شیطان مباش شیر امیری سگ دربان مباش. نظامی.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کام شیر آژدن ( خاریدن ) ؛ کنایه از دست به کار خطرناک یازیدن : همه مولش و رای چندان زدن بدین نیشتر کام شیر آژدن. فردوسی.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زن شیر؛ زن دلاور و شجاع و دلیر : زن شیر از آن نامه شهریار چو رخشنده گل شد به وقت بهار. فردوسی.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر نمد؛ صورت شیری که از نمد سازند. ( آنندراج ) : شه که نه بر تخت به تمکین بود شیر نمد روبه پشمین بود. میرخسرو ( از آنندراج ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر یله ؛ شیر رهاشده : نتوان گفت خلافش به سلاح و به سپاه زآنکه شیر یله نگریزد از پشک گراز. فرخی. ای همچو پدر به روز هیجا شیر یله ژیان دیگر. سوزنی. ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر نر؛ نرّه شیر. ( یادداشت مؤلف ) : شیر نر بکشتی و ببستی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 120 ) . نه که هر زن دغا و لاده بود شیر نر هست و شیر ماده بود. سن ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر مست ؛ شجاع و دلاور وغازی و جنگجوی. ( ناظم الاطباء ) . که چون شیر بیشه مست و قوی باشد : نکو داستانی زد آن شیر مست. نظامی.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر ماده ؛ لحاسة. ( منتهی الارب ) . لب ء. لباءة. لَباءة. لَبُوءة. لُبَاءة. لَبَاءة. لَبة. ( منتهی الارب ) . لبوءة. ( دهار ) ( منتهی الارب ) ( مهذب ال ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر گردیدن ؛ شیرشدن. چون شیر زورمند و دلیر و شجاع گشتن : گفت اگر گربه شیر نر گردد نکند با پلنگ دندان تیز. سعدی. - || دلیری دروغین. ( یادداشت مؤلف ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر گرمابه ؛ شیر حمام. شیری که بر دیوار حمام نقش کنند از ساروج و جز آن. رستم در حمام. ( یادداشت مؤلف ) : نزد آن کس خرد نه همخوابه ست شیر بیشه چو شیر ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر لوای ؛ نقش شیر که بر لوای کنند. ( آنندراج ) : آهوی چشم تو و شیر لوای سلطان قلب احباب شکست و صف بدخواه درید. سلمان ( از آنندراج ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر قلاب ؛ آهنی که قلندران بر سر دوال کمر دوزند و آن اکثر به صورت شیرباشد، و به هندی بکسوا گویند. ( غیاث ) ( از آنندراج ) : نیفکنده هرگز برون از دهن ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر کردگار؛ علی علیه السلام. اسد اﷲ الغالب. شیر خدا. ( یادداشت مؤلف ) : بر ذوالفقار و بازوی تو آفرین کند روزنبرد جان علی شیر کردگار. سوزنی. رجوع ب ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر قالی ؛ نقش شیر که بر قالی منقش یا بافته بود. ( آنندراج ) : می درد پوست به او چهره شود گر موشی نسبت مسند وفرش آنکه چو شیر قالی است. رازی ( از آنن ...