پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٤٦٦)

بازدید
١٠,٦٦٩
تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر قالین ؛ شیر قالی. تصویر شیر که روی قالی باشد: شیر قالین دگر و شیر نیستان دگر است. ؟ ( از امثال و حکم دهخدا ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر فرش ؛ نقش شیر که برفرش کنند. ( آنندراج ) : به بارگاه تو در شیر فرش ایوان را به خاصیت شرف و فرّ شیر گردون باد. انوری ( از آنندراج ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر فلوس ؛ صورت شیری که در یک طرف فلوس باشد و طرف دیگر نام شهر، و این در صفاهان و شیراز رایج است. ( آنندراج ) . عکس شیر درروی سکه فلزی : آوردن زر به ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر غاب ؛شیر بیشه. شیر عرین. هرکو به عهد شاه کند بندگی غیر بیچاره شیر پرده نداند ز شیر غاب. ابن یمین. رجوع به ترکیب شیرعرین شود.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر غران ؛ شیری که می غرد و نعره می کشد. ( یادداشت مؤلف ) . شیر هیبتناک. مزئر. ( منتهی الارب ) . - || بهادر و غازی و جنگجو. ( ناظم الاطباء ) . کنا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر عرین ؛ شیر بیشه. شیر جنگل. شیر که در بیشه زندگی می کند. ( یادداشت مؤلف ) : سلطان همتش به دو گیتی نگه نکرد شیر عرین کجا نگرد سوی لاغری. ظهیر فار ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر علم ؛ تصویر که بر جامه علم دوزند برای تفأل غلبه و هیبت ناظرین. ( غیاث ) ( آنندراج ) . شیر رایت. تصویر شیر بیشه که بر پرچم و علم باشد : شخص با هم ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر شکاری ؛ شیر که شکار کند. شیر که صید زیاد کند : که ملکت شکاریست کو را نگیرد عقاب پرنده نه شیر شکاری. دقیقی. که بازی نیست با شیر شکاری. ( ویس و ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر طلا؛ صورت شیری که از طلا سازند. ( آنندراج ) : پیش من از گربه چینی بود بی قدرتر در زمین هند مردم خوار گر شیر طلاست. قبول ( از آنندراج ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر شرزه ؛ شیر برهنه دندان و خشمگین. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از برهان ) ( از فرهنگ اوبهی ) : که بخت بد است اژدهای دژم بدام آورد شیر شرزه به ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر شرزه غاب ؛ شیر خشمگین. ( فرهنگ فارسی معین ) . - || کنایه است از اسداﷲ غالب. ( از ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ فارسی معین ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر سیستان ؛ کنایه از رستم است. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( از لغت فرس اسدی ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر شادرْوان ؛ تصویر شیری که در پرده و سراپرده و سایبان نقش می کنند. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) ( از غیاث ) ( از آنندراج ) : ور به روی آسمان داری ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر سنگی ؛ صورت شیر که بر سر قبرپهلوانان از سنگ ساخته نصب نمایند، و این علامت آن است که او پهلوان بوده. ( آنندراج ) : جز کوهکن نبودکسی پهلوان عشق بر ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیرسار، شیرسر: گرزشیرسار؛ گرز که سری چون سر شیر دارد : ور به روی آسمان داری تو گرز شیرسار شیر گردون را مطیع شیر شادرْوان کنی. عمعق بخارایی.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

شیر ژیان ؛ شیر خشمگین. ( ناظم الاطباء ) : هنر نزد ایرانیان است و بس ندارند شیر ژیان را به کس. فردوسی. شیر هم شیر بود گرچه به زنجیر بود نَبُرَد بند ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

- || کنایه از شجاع و دلیر است. ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر زنجیری ؛ شیر که در بند باشد. شیر بسته به زنجیر : قید زینت مسقط فرّ و شکوه خسرویست شیر زنجیری ز شیر بیشه کم صولت تر است. امیرعلیشیر ( از امثال و ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر درنده ؛ درواس. داهی. دهلاث. رباض. مرئس. جرفاس. مجرب. ( منتهی الارب ) : شیر درّنده که یک راه به جایی بگذشت بیم آن است کز آن سو گذرد دیگر راه. فرخ ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر دیبا؛ شیر رایت. نقش شیر که بر پارچه دیبا باشد. ( از آنندراج ) : چون شد آخر حکمتش در دفع او معجزنما شیر دیبا همچو کرباسش درید از یکدگر. شفیع اثر ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر رایت ؛ تصویر شیر که بر علم و رایت باشد : شیر اصلی معنی اندر سینه دارد همچو خاک شیر رایت باشد آنکو باد دارد در میان. سنایی. از شیر رایت تو درافت ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر خطایی ؛ ببر. ( بحر الجواهر ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر درفش ؛ نقش شیر که بر درفش باشد. ( آنندراج ) . شیر رایت. شیر علم : ز شیر درفشش درخشان ظفر چو در خانه شیر تابنده خور. دولتشاه سمرقندی ( از آنندراج ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر پیره ؛ مثل شیر پیر. با صورتی مهیب و سیرتی سست و ضعیف. ( یادداشت دهخدا ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر چتر؛ نقش شیر که در چتر کنند. ( آنندراج ) : سلطان سلاطین که شیر چترش در معرکه سلطان شکار باشد. انوری ( از آنندراج ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر حوض ؛ صورت شیری که بر مجرای حوض سازند تا آب آن از دهانش ریزد. ( آنندراج ) : شیر گردون پیشه گر بر مرغزارت بگذرد از جفای شیر حوضت آبش آید در دهان. ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر پرده ؛ شیر علم. شیر شادرْوان. عکس شیر در روی پرده : لیکن از آن چه باک چو دانی که وقت کار چون است شیر پرده و چون ضیغم عرین. ابن یمین. هر کو به ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دکتر کزازی در مورد واژه ی " کَشَفْ رود " می نویسد : ( ( کشف رود یا " کَسَفْ رود" نامی دیگر وِهْ رود را که همراه با اروند دو رودند که اورمزد از سوی " ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

دکتر کزازی در مورد واژه ی " لَفْج" می نویسد : ( ( لفج ریختی است برآمده از لب و ویژگی سبکی فروهشتن لفج کنایه ای است ایما از اندوه دل آزردگی . ) ) ( ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دکتر کزازی در مورد واژه ی " کرکوی " می نویسد : ( ( کرکوی که نبیره سلم و از پسینیان دهاک است و سام یکزخم او را از پای در آورد با کاکوی که او نیز از نب ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

دکتر کزازی در مورد واژه ی " زبان دادن" می نویسد : ( ( زبان دادن در معنی پیمان بستن و "قول دادن" به کار رفته است. ) ) ( ( زبان داد سیندوخت را نامجوی ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دکتر کزازی در مورد واژه ی " دامن " می نویسد : ( ( دامن یا" دامان" از دو پاره "دام"/ ان ( = پساوند ) ساخته شده است. که در" دامنه" نیز، در پهلوی دامنگ ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

دکتر کزازی در مورد واژه ی " رستم " می نویسد : ( ( فردوسی در بیت زیر، آنچنان که شیوهٔ پسندیدهٔ اوست، بر پایهٔ گونه ای" ریشه شناسی "پندارینه و شاعرانه، ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

دکتر کزازی در مورد واژه ی "کَش " می نویسد : ( ( کش در معنی زیبا و نغز و خوش است . ) ) ( ( یکی بچه بُد چون گوی شیرفش به بالا، بلند و به دیدار، کَش ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

دکتر کزازی در مورد واژه ی " درز " می نویسد : ( ( درز با همین ریخت، در پهلوی به کار می رفته است این واژه همان است که در "درزی" در پهلوی درزیگdarzīg به ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

دکتر کزازی در مورد واژه ی "دارو " می نویسد : ( ( دارو در پهلوی داروگ dārūg بوده است. به گمان، ستاک واژه" دار" به معنی درخت است و ریخت پساوندی و صفتی ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دکتر کزازی در مورد واژه ی " سپوختن" می نویسد : ( ( سپوختن در پهلوی سْپوختن spōxtan بوده است. " سپوختن درد "در معنی راندن و زدودن درد به کار رفته است. ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

دکتر کزازی در مورد واژه ی " کافتن" می نویسد : ( ( کافتن ریخت گذرای" کفتن "است و به معنی شکافتن و از هم دریدن . ) ) ( ( بکافت تهی گاه سرو سهی نباشد ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دکتر کزازی در مورد واژه ی " زَهِش " می نویسد : ( ( زهش مصدر شینی است از "زهیدن" که در ریشه با زادن یکی است. ستاک واژه را در واژه هایی چون زهک zahag و ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دکتر کزازی در مورد واژه ی "سنگی " می نویسد : ( ( سنگی در معنی گران مایه و بشکوه و باوقار به کار رفته است. ) ) ( ( به جایِ خرد، سام سنگی بُوَد به خ ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

دکتر کزازی در مورد واژه ی "مرجان " می نویسد : ( ( مرجان از واژه یونانیmargaaritēs برآمده است. واژه پارسی آن " بُسّد" است که در پهلوی وستvussat بوده ا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣

دکتر کزازی در مورد واژه ی " شخودن " می نویسد : ( ( شخودن به معنی خراشیدن است ستاک آن در واژه شَخَن به معنی خراشیدن نیز دیده می آید. قطران راست ( ( ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

دکتر کزازی در مورد واژه ی "فام " می نویسد : ( ( فام در معنی رنگ است و ریخت کهن تر آن اوام awām بوده است. ) ) ( ( بدو گفت مادر که ای جان مام چه بود ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دکتر کزازی در مورد واژه ی " فربی" می نویسد : ( ( فربی ریختی است از فربه. این واژه در پهلوی فرپیه fraoīh بوده است که معنی نخستین و بنیادین آن" فزونْ پ ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دکتر کزازی در مورد واژه ی " فربی " می نویسد : ( ( فربی ریختی است از فربه. این واژه در پهلوی فرپیه frapīh بوده است که معنی نخستین و بنیادین آن" فزون پ ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر بیابانی ؛ کنایه از شیر درنده است. اسد : یکی از جای برجستم چنان شیر بیابانی و غیوی برزدم چون شیر بر روباه درغانی. ابوالعباس.

پیشنهاد
٠

شیر بی دم و سر و اشکم ؛ کنایه از امر محال. ( فرهنگ فارسی معین ) : شیر بی دم و سر و اشکم که دید این چنین شیری خدا خود نافرید. مولوی.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر پاس ؛ نگهبان و پاسداری کننده چون شیر : شیرپاسان پاسگاه رمه لاف شیری از او زدند همه. نظامی.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثل شیر برفی ، نمودی دروغین. ( امثال و حکم ) . - || صورتی بی معنی. آنکه ظاهری مهیب و دلی ترسنده دارد. ( یادداشت مؤلف ) . رجوع به ترکیب شیر برف و ش ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر برفین ؛ شیر برف. شیر برفی. شیر که بچه ها از برف سازند. ( آنندراج ) : نکته سنجان دگر را نیست زور طبع من شیر برفین را نباشد قوت شیر عرین. امیدی. ...