پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٤٦٦)

بازدید
١٠,٦٦٩
تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برابر نمودن ؛ در یک ردیف جلوه کردن ، مساوی نمودار شدن ، همپایه به شمارآمدن : همه گرپس رو و گر پیشوائیم در این حیرت برابر می نمائیم. عطار. || مطابق. ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برابر نهادن ؛ یکسان نهادن. معادل قرار دادن. مساوی داشتن. در حکم آن قرار دادن : زین بیش انتظار مفرمای بنده را با مرگ انتظار برابر نهاده اند. || همال. ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برابر داشتن و برابر بداشتن ؛ مساوی داشتن. همپایه فرض کردن : ابوجعفر رمادی. . . خویشتن را برابر ابوالحسن سیمجور داشتی. ( تاریخ بیهقی ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برابر شدن ؛ همراه شدن. همدوش شدن : سخن چون برابر شود با خرد روان سراینده رامش برد. فردوسی.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برابر گشتن ؛ مساوی شدن. مساوی گشتن. به اندازه هم شدن. یکسان شدن : ازین بر سودی وزان بر زیانی برابر گشت سودت با زیانت. ناصرخسرو.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برابر نمودن ؛ مساوی کردن. معادل کردن. یکسان کردن.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برابر داشتن ؛ یکسان داشتن. مساوی دانستن. معادل فرض کردن : که من دارم ترا با جان برابر کنم در دست تو شاهی سراسر. ( ازتاریخ سیستان ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برابر شدن ؛ یکسان شدن. مساوی شدن. ( ناظم الاطباء ) . مانند شدن. معادل شدن. یک گونه شدن : بدروازه مرگ چون درشویم بیک هفته با هم برابر شویم. سعدی. هر ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برابر آمدن ؛ مساوی شدن. یکسان شدن.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ممکن گشتن ؛ امکان یافتن : بقوت آن از دست حیرت خلاصی ممکن گشتی. ( کلیله و دمنه ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واقف گشتن ؛ : لیکن تو به یک اشارت بر کلیات و جزویات فکرت من واقف گشتی. ( کلیله و دمنه ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ستوه گشتن ؛ عاجز شدن. عاجز گشتن : در کارها بتا، ستهیدن گرفته ای گشتم ستوه از تو من از بس که بستهی. بوشعیب.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سیر گشتن ؛ سیر شدن. اشباع گردیدن : زمین شد ز خون سواران سیاه نگشتند سیر اندر آوردگاه. فردوسی.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فرتوت گشتن ؛ پیر شدن : پیر فرتوت گشته بودم سخت دولت تو مرا بکرد جوان. رودکی.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درگشتن ؛ درغلطیدن : چون کدبانو فاطمه این سخن بشنید، حالتی در وی پیدا شد و بیهوش گشت و از بام درگشت. ( اسرار التوحید ص 64 ) .

پیشنهاد
٠

پیرامن کسی یا چیزی یا جایی گشتن ؛ دور وی گردیدن : دلی که دید که پیرامن خطر میگشت چو شمع زار و چو پروانه دربدر میگشت. سعدی ( بدایع چ فروغی ص 72 ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیچاره گشتن ؛ بیچاره شدن. درمانده گردیدن : چو بیچاره گشتند و فریاد جستند بر ایشان ببخشود یزدان گرگر. دقیقی.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پاره گشتن ؛ پاره شدن : حاتم طائی که بیابان نشین بود اگر شهری بودی از جوش گدایان بیچاره شدی و جامه بر او پاره گشتی. ( گلستان سعدی ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پرنیان گشتن ؛ سبز شدن. حریر یا بمانند حریر شدن از سبزه و گل : آمد آن نوبهار توبه شکن پرنیان گشت باغ و برزن و کوی. رودکی.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برگشتن و بگشتن ؛ رو تافتن. ( آنندراج ) : چو آن کرده شد روز برگشت و بخت بپژمرد برگ کیانی درخت. فردوسی. خربزه پیش او نهاد اشن وز بر او بگشت حالی شاد. ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بازگشتن ؛ مراجعت کردن : سراسر زمانه بدو گشت باز برآمد بر این روزگاری دراز. فردوسی. کسی کو ببیند سرانجام بد ز کردار بد بازگشتن سزد. فردوسی. از کار ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آشکار گشتن ؛ ظاهر شدن : تجربتش کرد چنین چند بار قاعده مرد نگشت آشکار. نظامی.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از جا گشتن ؛ انتقال یافتن به زمین : طلایه پراکنده بر کوه و دشت ببد تا سپاه شب از جا بگشت. اسدی.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

داخل جمع و خرج نیست ؛ کنایه از آن است که اعتباری ندارد و در شمار عزیزان نیست : مدعی بی حساب میگوید داخل هیچ جمع و خرجی نیست. تأثیر ( ازآنندراج ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

داخل السّر ؛ محرم و معتمد و همراز و دمساز. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

داخل النسب ؛ مقابل خارج النسب ، دخیل. رجوع به دخیل و خارج النسب شود.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

داخل البلد ؛ اندرون شهر. ( مهذب الاسماء ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

داخل الحُب ؛ صفای درون خم. ( منتهی الارب ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

داخل اذن ؛ صماخ.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

علم شعر ؛ علم عروض. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به عروض شود.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شعر هجایی ؛ شعری که وزن آن فقط از روی برابری سیلابهاست. ( یادداشت مؤلف ) . - || شعر هجوآمیز . ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شعر ملمع ؛ شعری که یک مصراع یا بیت آن به زبانی و مصراع یا بیت دیگر به زبانی دیگر باشد مانند بیت زیر از حافظ : هرچند کآزمودم از وی نبود سودم من جرب ال ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شعر غنایی ؛ غزل. شعری که حاکی از عواطف و احساسات باشد. ( فرهنگ فارسی معین ) . شعری است که برای بیان احساسات انسانی از عشق و دوستی و مکاره و نامرادیها ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شعرفروش ؛ آنکه شعر از بهر صله و انعام گوید : ای شعرفروشان خراسان بشناسید این ژرف سخنهای مرا گر شعرایید. ناصرخسرو.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شعر مردف ؛ شعری است که در قافیه آن الف و واو و یاء ماقبل روی باشد بشرط آنکه ماقبل واو مضموم باشد و ماقبل یاء مکسور، و شعر مردف دو قسم است : اول مردف ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شعر شاعر ؛ کلام نیکو و جید. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . و قیل به معنی مفعول ؛ یعنی مشعور. ( منتهی الارب ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

شعر رزمی ؛ شعر حماسی. رجوع به ترکیب شعر حماسی شود.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شعرسنجی ؛ درک و فهم شعر. سنجش ارزش شعر: بکن شعرسنجی به عقل سبک چه غواصی آید ز غور تنک. ظهوری ترشیزی ( از آنندراج ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شعردوست ؛ شعرباره. دوستدار شعر. ( از یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شعرخوانان ؛ در حال خواندن شعر : یکی غایب از خود یکی نیم مست یکی شعرخوانان صراحی بدست. سعدی ( بوستان ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شعرخواننده ؛ شعرخوان. ( یادداشت مؤلف ) . شادی. ( منتهی الارب ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شعردزد ؛ کسی که شعر دیگری را به نام خود کند. که اشعار دیگران را به خود بندد و نسبت دهد. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شعرخریدار ؛ خریدار شعر. طالب و خواهان شعر : از بارخدایان و بزرگان جهان اوست هم شعرشناسنده و هم شعرخریدار. فرخی.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شعر خشک ؛ شعری که لفظاً و معناً از دایره تری و خوبی برون بود. ( آنندراج ) : خشک است شعرم آخر دیر است تا مرا از بحر شعر نوک قلم تر نیامده ست. کمال ال ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

شعر حماسی ؛ نوعی از شعر که در آن از جنگها و دلاوریهای پدران و نیاکان سخن رود. شعر رزمی. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شعرتر ؛ به اصطلاح شعری است که آبداری و سلاست آن چون چشمه آفتاب موج زند. ( آنندراج ) : کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد یک نکته از این معنی گفتیم و ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شعرخر ؛ که خریدار شعر باشد. خواستار شعر : مادح اگر مثل من هست به عالم دگر مثل تو ممدوح نیست شعرخرو حقگزار. خاقانی.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شعر آمده ؛ شعر بدیهی که بی تأمل و تفکر گفته شود و این مقابل شعر آورده است. ( آنندراج ) : ز قید ساختگی حسن شوخش آزاد است چو شعر آمده موزونی اش خداداد ...

پیشنهاد
٠

شعر، یا اشعار بستن ؛ از قبیل مضمون بستن. ( از آنندراج ) . شعر گفتن : قسمت به نظم روزی ما را حواله کرد سد رمق به بستن اشعار کرده ایم. محسن تأثیر ( ا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شعر گرگانی ؛ پارچه ابریشمی که در گرگان می بافتند : امروز همی به مطربان بخشی ثوب شطری و شعر گرگانی. ناصرخسرو.