پیشنهاد‌های سهیلا سهرابی (٣٨٩)

بازدید
٧٢٤
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

اگه برای توصیف صدا به کار بره، میشه بی احساس معنی کرد یا بی روح

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

قدرت دادن به کسی

پیشنهاد
١٥

عقلش میرسید که ( فلان کار ) را نکند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

روشنم کن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

A good tactician knows when he’s outmatched یه استراتژیست ( تاکتیسین ) خوب میدونه چه موقع حریفش ازش خیلی قویتره یا میدونه چه موقع باختش حتمیه ساختار ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

به فرض آن که با این فرض که

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

سرکش

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

جنون آمیز روانشناس های قدیمی، هیستری رو معادل جنون میدونستن. در نتیجه فکر میکنم ترجمه جنون براش مناسب باشه. البته توی متن های علمی باید بیشتر به ترجم ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

کسی را ناامید کردن پشت کسی را خالی کردن بد قولی کردن روی کسی را زمین انداختن توی حال کسی زدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

نمیدونم چطور ازت تشکر کنم نمیدونم با چه زبونی ازت تشکر کنم

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

دهن گشاد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

آزار دیده آسیب دیده صدمه دیده مجروح کسی/چیزی که باهاش بدرفتاری شده کسی/چیزی که ازش سوءاستفاده شده ( این کلمه، مگر این که در جایگاه فعل گذشته استفاده ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

she’s got me twisted این جمله رو دیدم کاربر Setayesh - Arya نوشته و معنی کرده: ( ( من به دو بخش تقسیم شدم بخشی پیش اون و بخشی پیش خودم ) ) که خب واض ...

پیشنهاد
١

فکر کسی درست کار نکردن عقلش کار نمیکنه فکرش به هم ریخته

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

دل کَندَن ( یکی از کاربردهاش وقتیه که دو نفری که عاشق بودن و جدا شدن، دیگه حسی به هم نداشته باشن و رفته باشن پی زندگی خودشون. اینطوری میگیم از هم دل ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

عامل غافلگیری مزیت غافلگیری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

دست و پا شکسته ( زبان )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

چِغِر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

قفل مَفصل �قفل مفصل به گروهی از فنون رزمی گفته می شود که در آن مفصل حریف گرفته و به صورتی حرکت داده می شود که به حداقل دامنهٔ حرکتیِ ممکنِ خود برسد و ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

امکانپذیر نبودن ممکن نبودن �راه نداره� غیرممکن محال نشدنی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دو پاره کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

سنگ چخماق

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٤

to be sweet or useful تقریبا به معنی: میشه لطف کنی. . . ؟ میشه محبت کنی. . . ؟ معمولا در ابتدای جمله درخواستی استفاده میشه. مثال: Would you be a dea ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

اگه در جایگاه فعل گذشته نباشه، باید صفت معنی بشه. به معنی آگاه، ماهر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

فکر نبوغ آمیز

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

کله پا شدن زمین خوردن به زمین افتادن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

جفت گیری هم میشه توی حیوونا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

to fail شکست خوردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

بر حذر داشتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

سرزنشگر

پیشنهاد
٤

دو دو تا چهارتا کردن قطعه های پازل را کنار هم گذاشتن پی بردن به چیزی معما را حل کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

حمله هراس

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

خائنانه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

to the natural end of a pregnancy تا پایان طبیعی بارداری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

غوطه ور بودن دور سر آدم چرخیدن ( اشیا ) گیج رفتن ( سر ) ( منبع: دیکشنری هزاره )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

خارج از محدوده خارج از دسترس

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

همزاد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

کسانی که با جرم و جنایت مبارزه میکنن مثل پلیس یا مثلا بتمن :دی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

معانی دیگه این اسلنگ: تقلب کردن ( توی گیم ) یا یه چیز فوق العاده که انتظارشو نداشتی ( منبع: https://en. wiktionary. org/wiki/hax#:~:text=2010s amon ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

ظاهرا همه این فعل رو با take off اشتباه گرفتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

به نقل از هزاره: بی تفاوت بی علاقه بی اعتنا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

به نقل از هزاره: موقرانه با وقار با متانت محجوبانه خجولانه با کمرویی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

افتان و خیزان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

جلوگیری از این که شخص مستقیما به زمین برخورد کنه و آسیب کمتری ببینه مثل توی فیلم ها که زیر پای بازیگرها و بدلکارها تشک های بزرگ میذارن تا مستقیم به ز ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

اختیار کسی را به دست گرفتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

معقولان منطقی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

سردرگم، گیج، گنگ، بهت زده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

شبه جزیره یا جزیره

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

( n. ) حرکت نمایشی ژست نمایشی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

رو مُخ