diminished

/dəˈmɪnɪʃt//dɪˈmɪnɪʃt/

معنی: تقلیل یافته، کاسته، کاهیده
معانی دیگر: کاسته شده، کوچک شده، خفیف (یا تحقیر) شده، (موسیقی) کاسته (به مقدار یک نیم گام)، adj : تقلیل یافته

جمله های نمونه

1. her illness diminished our fun
بیماری او عیش ما را منقص کرد.

2. desertions and deaths diminished the number of his soldiers
فرار و مرگ و میر شمار سربازان او را تقلیل داد.

3. her strength has diminished consideably
نیروی او به طور قابل ملاحظه ای کم شده است.

4. The campers 'food supply gradually diminished as the days wore on.
[ترجمه گوگل]با گذشت روزها، عرضه غذای اردونشینان به تدریج کاهش یافت
[ترجمه ترگمان]غذای campers به تدریج کاهش یافت و روزها به پایان رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The dry spell quickly diminished our water suply.
[ترجمه گوگل]طلسم خشکی به سرعت آب ما را کاهش داد
[ترجمه ترگمان]افسون خشک به سرعت از آب جاری ما کاسته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His strength has diminished over the years.
[ترجمه گوگل]قدرت او در طول سال ها کاهش یافته است
[ترجمه ترگمان]در طی این سال ها قدرتش تحلیل رفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The party's share of the electorate has diminished steadily.
[ترجمه گوگل]سهم حزب از رای دهندگان به طور پیوسته کاهش یافته است
[ترجمه ترگمان]قسمت حزب of به طور یکنواخت تقلیل یافته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The threat of nuclear war has diminished.
[ترجمه گوگل]خطر جنگ هسته ای کاهش یافته است
[ترجمه ترگمان]تهدید جنگ هسته ای کاهش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His influence has diminished with time.
[ترجمه گوگل]نفوذ او با گذشت زمان کاهش یافته است
[ترجمه ترگمان]نفوذ او با گذشت زمان کاهش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Several unpopular measures diminished the government's popularity.
[ترجمه گوگل]چندین اقدام نامطلوب محبوبیت دولت را کاهش داد
[ترجمه ترگمان]چندین معیار غیر محبوب محبوبیت دولت را کاهش دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This could mean diminished public support for the war.
[ترجمه گوگل]این می تواند به معنای کاهش حمایت عمومی از جنگ باشد
[ترجمه ترگمان]این می تواند به معنای کاهش حمایت عمومی از جنگ باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The accused pleaded not guilty on grounds of diminished responsibility.
[ترجمه گوگل]متهم به دلیل کاهش مسئولیت خود را بی گناه دانست
[ترجمه ترگمان]این متهم به دلیل کاهش مسئولیت خود گناهکار شناخته نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. What he did has seriously diminished him in many people's eyes.
[ترجمه گوگل]کاری که او انجام داد به طور جدی او را از نظر بسیاری از مردم کم رنگ کرده است
[ترجمه ترگمان]کاری که او کرد واقعا او را در چشم بسیاری از مردم تقلیل داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Suddenly the wind diminished and the seas grew calm again.
[ترجمه گوگل]ناگهان باد کاهش یافت و دریاها دوباره آرام شدند
[ترجمه ترگمان]ناگهان باد کاسته شد و دریا دوباره آرام گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The country diminished the revenue by reducing tax.
[ترجمه گوگل]این کشور با کاهش مالیات درآمد خود را کاهش داد
[ترجمه ترگمان]این کشور درآمد را با کاهش مالیات کاهش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تقلیل یافته (صفت)
depauperate, diminished

کاسته (صفت)
diminished

کاهیده (صفت)
diminished

انگلیسی به انگلیسی

• lessened, reduced, decreased, made smaller

پیشنهاد کاربران

حقوقی : مخدوش
تقلیل یافته، تحقیر شده، کاهش یافته، بی ارزش شده، خفیف شده، کوچک شده
( این صفته مگه این که ed آخرش برای گذشته کردن فعل اومده باشه. پس لطفا فعل معنیش نکنین )
کم شدن
نقص کننده
in the diminished dimensions.
در ابعاد کاهش یافته
مختل شدن
تنزل یافتن
کم شده، کاهش یافته، باریک شده، کم ارزش شده
از بین رفتن

بپرس