پیشنهادهای عادل چایچیان (٢٨٠)
علاوه بر همچنین از آن گذشته
تلاش کردن برای متقاعد ساختن کسی قبولاندن/فروختن چیزی به کسی با صحبت و استدلال مطرح کردن ارائه کردن دفاع کردن
به عنوان صفت: واقع شونده وارد شونده مرتبط مربوطه مثال: It consists of a scintillator which generates photons in response to incident radiation, . . .
فعل لازم یا Intransitive Verb به معنی: قابل اطلاق بودن به شامل حال . . . بودن مناسب . . . بودن
ناراحت کردن آزردن عصبانی کردن
to let something slide = توجه نکردن اهمیت ندادن از چیزی گذشتن یا گذشت کردن اغماض کردن
1 - خفه شده ( به دلیل گرفتگی گلو یا نبود هوا ) ، نفس کسی بریده شده، نفس کسی بند آمده 2 - شوکه شده، بسیار متعجب شده
1 - مطرح کردن یک ایده یا طرح به منظور کسب اطلاع از نظر دیگران نسبت به آن The committee has paid a good deal of attention to what might be politically ...
تصویر تکرار شونده
ملتهب تابان پرنور درخشان پر از هیچان مملو از اشتیاق
عبارات دیگر برای "من الان حضور ذهن ندارم": I don't remember right now. It slipped my mind. My mind's gone blank. I lost my train of thought. It' ...
مثال: من در حال حاضر حضور ذهن ندارم. ( نمی توانم از حافظه بخوانم ) ترجمه: I don't remember right now. I can't remember right now. حضور ذهن = reme ...
"حضور ذهن" در زبان مکتوب و محاوره فارسی عمدتاً به معنی توانایی به خاطر آوردن چیزها از حافظه مغز است و عبارت "presence of mind" به این منظور کاربردی ن ...
پیش بینی دور اندیشی آینده نگری
جدیدترین و پیشرفته ترین محصول طراحی و ساخته شده بر اساس آخرین دست آوردهای علمی و فنی ( تجهیزات، ماشین آلات، ابزار، لوازم، فرآیند صنعتی، واحد صنعتی، ک ...
FOAK is an acronym for First of a Kind. = First of Its Kind معنی: "اولین در نوع خودش" اولین نسل محصول تولید شده بر پایه طراحی، فرآیند، یا تکنولوژی ن ...
در مسیر پیشروی به سوی موفقیت بودن I think we're onto a winner with this new management. فکر می کنم با این مدیریت جدید در مسیر پیشروی به سوی موفقیت ...
همه شمول شامل همه همه گیر همانی فراگیر
تفسیر شرح برداشت اظهارات توضیحات
در مکاتبات اداری و بازرگانی: عطف به . . . ( نامه شماره . . . مورخ . . . آن شرکت محترم ) بازگشت به . . . ( درخواست/دستور شماره . . . مورخ . . . آن مد ...
to create or develop something. She's built up a very successful business.
synonyms = STROKE ( OUT ) delete strike ( out ) cross ( out ) cancel edit ( out ) erase remove cancel annul delete
فرو بردن چیزی در آب یا چیز مشابه غوطه ور کردن/شدن انداختن فرو رفتن فرو افتادن سقوط کردن دچار افت ناگهانی شدن افتادن
افول یافتن دچار زوال شدن به قهقرا رفتن پس رفتن نزول کردن پایین رفتن کساد شدن
افزایش/رشد/پیشرفت/صعود سریع و ناگهانی
خیانت سوء استفاده از اعتماد یک انسان نارو نامردی دغلکاری
افزایش دادن حجم/سطح/تعداد چیزی ( مثلاً محصول خط تولید )
هزینه های غیرواقعی را به صورت حساب یا قبض رسید اضافه کردن
مسئولیت/گناه/سرزنش/خرابکاری را به گردن دیگری انداختن
کارهای روزمره وظایف روتین کارهای ضروری اما حوصله بر و خسته کننده
خود را دست بالا تصور کردن ( به اشتباه ) دست خودت را بهتر و قویتر از دیگران تصور کردن ( به غلط ) موقعیت خود را بهتر از آنچه هست دیدن ( به غلط )
Synonyms = impossible not possible unable to bring about unachievable unattainable beyond belief beyond reason unimaginable
to be out of line = رفتار نامناسب/ناشایست از خود نشان دادن با رفتار خود قواعد/عرف را زیر پا گذاشتن با رفتار خود از چارچوب ها خارج شدن از خطوط پذیرفته ...
Synonyms: Peer Counterpart
Synonyms: after a fashion anyhow anywise by hook or crook in one way or another in some such way in some way somehow or another by some means or ...
به هر طریق در هر صورت هر طوری شده
= pay up یعنی: باز پرداخت بدهی یا حق کسی با اکراه از حلقوم کسی در آوردن ( حق، بدهی، پول، و . . . )
از طریق دادن و گرفتن امتیاز سازش کردن از طریق تبادل امتیاز بین طرفین
by common/mutual consent با رضایت دوطرفه با توافق دو طرفه
1 - بازپرداخت کردن بدهی، قرض، وام: a regular amount was deducted from my wages to pay her back I'll pay you back as soon as I get my next paycheck. ...
hoity - toity مغرور متکبر از خود راضی از دماغ فیل افتاده
به طور مجازی: خدای نکرده زبانم لال
مخمصه، گرفتاری، تنگنا، درد سر، هچل
معطل کردن نگه داشتن/بازداشتن کسی/چیزی برای مدتی دچار وقفه کردن متوقف کردن برای مدتی
پر دست انداز پر تکان پر از چاله هوایی ( در مورد هواپیما )
فرم واریز
to know by heart to recite from memory حفظ بودن
every other day = یک روز در میان every other week = یک هفته در میان every other month = یک ماه در میان
وضعیت بن بست، بلاتکلیفی، آچمز، هیچ - هیچ، صفر - صفر وضعیت سرد و سکون و بدون هیچ پیشرفتی
بی تفاوت/بی خیال شدن نسبت به کسی که قبلاً با او رابطه عاطفی/عاشقانه داشت.