پیشنهادهای عادل چایچیان (٣٠٠)
اتصال خطی یا زنجیره ای وسایل الکتریکی یا الکترونیکی
to strengthen ( something, such as a machine ) for better resistance to wear, stress, and abuse. Synonym: beef up, fortify, strengthen
Electromobility ( also known as e - mobility ) = the use of electrically powered vehicles
یافتن یا تهیه کردن راه حلی برای یک مساله یا فاجعه ارائه راه حلی برای جلوگیری از یک فاجعه وضعیتی دشوار را ختم به خیر کردن
مجموعه ای از چیزهای متناسب هم و هماهنگ مجموعه ای از نت های هماهنگ برای سازهای مختلف موسیقی
سطح مشترک سطح تماس متقابل سطح تعامل وجه مشترک کاری نقطه مشترک کاری
محصول عمومی آماده در قفسه محصول غیر سفارشی تولید شده به تعداد زیاد محصول عمومی و سفارشی نشده کالای تولید شده انبوه
فحاشی کردن بددهنی کردن
air one’s paunch = بالا آوردن قی کردن استفراغ کردن
1 - بی اعتنایی کردن ، محل نگذاشتن 2 - اظهار کردن، علنی کردن
به صورت علنی شکوه کردن اعتراض کردن در ملاء عام اعتراض کردن با فریاد بلند
wash one’s dirty linen in public = air one’s dirty linen in public مسائل شخصی خود را در ملاء عام مطرح کردن
wash one’s dirty linen in public = air one’s dirty linen in public مسائل شخصی خود را در ملاء عام مطرح کردن
the air =بی محلی، بی اعتنایی in the air =بلاتکلیفی، تو هوا بودن موضوعی، در شرف وقوع
اتاقک نگهبانی یا فضای کوچک تک نفره با دو در ورودی و خروجی برای چک کردن و کنترل دسترسی
سنجیدن، فکر کردن، بررسی کردن، مورد بحث قرار دادن، سبک و سنگین کردن مثال: We kicked that suggestion around and in the end decided to go ahead. Let's ...
کارآمد سازی از طریق حذف اجزاء اضافی و ساده سازی
اطلاعات روی صفحه نمایش دستگاه های اندازه گیری
The validation of the composition and provenance of technologies, products, and services is referred to as the pedigree. A product pedigree is compr ...
مناقصه گزار شرکتی که خرید کالا یا سرویسی را به مناقصه می گذارد. ( Bidder یعنی مناقصه گر یا پیمانکار/وندوری که اسناد مناقصه را از مناقصه گزار می خرد ...
علاوه بر همچنین از آن گذشته
تلاش کردن برای متقاعد ساختن کسی قبولاندن/فروختن چیزی به کسی با صحبت و استدلال مطرح کردن ارائه کردن دفاع کردن
به عنوان صفت: واقع شونده وارد شونده مرتبط مربوطه مثال: It consists of a scintillator which generates photons in response to incident radiation, . . .
فعل لازم یا Intransitive Verb به معنی: قابل اطلاق بودن به شامل حال . . . بودن مناسب . . . بودن
ناراحت کردن آزردن عصبانی کردن
to let something slide = توجه نکردن اهمیت ندادن از چیزی گذشتن یا گذشت کردن اغماض کردن
1 - خفه شده ( به دلیل گرفتگی گلو یا نبود هوا ) ، نفس کسی بریده شده، نفس کسی بند آمده 2 - شوکه شده، بسیار متعجب شده
1 - مطرح کردن یک ایده یا طرح به منظور کسب اطلاع از نظر دیگران نسبت به آن The committee has paid a good deal of attention to what might be politically ...
تصویر تکرار شونده
ملتهب تابان پرنور درخشان پر از هیچان مملو از اشتیاق
عبارات دیگر برای "من الان حضور ذهن ندارم": I don't remember right now. It slipped my mind. My mind's gone blank. I lost my train of thought. It' ...
مثال: من در حال حاضر حضور ذهن ندارم. ( نمی توانم از حافظه بخوانم ) ترجمه: I don't remember right now. I can't remember right now. حضور ذهن = reme ...
"حضور ذهن" در زبان مکتوب و محاوره فارسی عمدتاً به معنی توانایی به خاطر آوردن چیزها از حافظه مغز است و عبارت "presence of mind" به این منظور کاربردی ن ...
پیش بینی دور اندیشی آینده نگری
جدیدترین و پیشرفته ترین محصول طراحی و ساخته شده بر اساس آخرین دست آوردهای علمی و فنی ( تجهیزات، ماشین آلات، ابزار، لوازم، فرآیند صنعتی، واحد صنعتی، ک ...
FOAK is an acronym for First of a Kind. = First of Its Kind معنی: "اولین در نوع خودش" اولین نسل محصول تولید شده بر پایه طراحی، فرآیند، یا تکنولوژی ن ...
در مسیر پیشروی به سوی موفقیت بودن I think we're onto a winner with this new management. فکر می کنم با این مدیریت جدید در مسیر پیشروی به سوی موفقیت ...
همه شمول شامل همه همه گیر همانی فراگیر
تفسیر شرح برداشت اظهارات توضیحات
در مکاتبات اداری و بازرگانی: عطف به . . . ( نامه شماره . . . مورخ . . . آن شرکت محترم ) بازگشت به . . . ( درخواست/دستور شماره . . . مورخ . . . آن مد ...
to create or develop something. She's built up a very successful business.
synonyms = STROKE ( OUT ) delete strike ( out ) cross ( out ) cancel edit ( out ) erase remove cancel annul delete
فرو بردن چیزی در آب یا چیز مشابه غوطه ور کردن/شدن انداختن فرو رفتن فرو افتادن سقوط کردن دچار افت ناگهانی شدن افتادن
افول یافتن دچار زوال شدن به قهقرا رفتن پس رفتن نزول کردن پایین رفتن کساد شدن
افزایش/رشد/پیشرفت/صعود سریع و ناگهانی
خیانت سوء استفاده از اعتماد یک انسان نارو نامردی دغلکاری
افزایش دادن حجم/سطح/تعداد چیزی ( مثلاً محصول خط تولید )
هزینه های غیرواقعی را به صورت حساب یا قبض رسید اضافه کردن
مسئولیت/گناه/سرزنش/خرابکاری را به گردن دیگری انداختن
کارهای روزمره وظایف روتین کارهای ضروری اما حوصله بر و خسته کننده