پیشنهاد‌های دکتر احمد. ع. معینی (٢,٩٤٣)

بازدید
٢,٥٩٢
تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یاوه گویی سخن بی ارزش گفتن ژاژ خوایی بند کن مشک سخن شاشیت را وا مکن انبان قلماشیت را ✏ �مولانا�

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بردبار شکیبا با حلم نرم خوی آرام خفته بود آن شیر کز خوابست پاک اینت شیر نرمسار سهمناک ✏ �مولانا�

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خرامیدن با نخوت و ناز راه رفتن با تکبر و غرور راه رفتن آن زره وآن خود مر چالیش راست وین حریر و رود مر تعریش راست ✏ �مولانا�

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

دلیران شمشیرهای تیز و برنده هست شاهان را زمان بر نشست هول سرهنگان و صارمها به دست ✏ �مولانا�

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

لباس آراسته پوشیدن لباس بزم پوشیدن خودآرایی کردن آن زره وآن خود مر چالیش راست وین حریر و رود مر تعریش راست ✏ �مولانا�

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ناز کشیدن مهر بانی کردن در آغوش کشیدن نوازش کردن آن مهابت قسمت بیگانگان وین تجمش دوستان را رایگان ✏ �مولانا�

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ویران شده خراب شده نابود شده از بین رفته متلاشی شده چونک کرد الحاح بنمود اندکی هیبتی که که شود زو مندکی ✏ �مولانا�

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ویران شده خراب شده نابود شده چونک کرد الحاح بنمود اندکی هیبتی که که شود زو مندکی ✏ �مولانا�

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

وارونه کردن قلب کردن واژگونه نمودن بی خبر بود او که آن عقل وفاد بی ز تقلیب خدا باشد جماد ✏ �مولانا�

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به جنبش درآورم به تحرک وادار کنم به حرکت درآورم حق چو خواهد زلزلهٔ شهری مرا گوید او من بر جهانم عرق را پس بجنبانم من آن رگ را بقهر که بدان رگ متصل ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بازیچه هستند سرگرمی هستند گفت تو کوهی دگرها چیستند که به پیش عظم تو بازیستند ✏ �مولانا�

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نباشند نیستند گفت رگهای من اند آن کوهها مثل من نبوند در حسن و بها ✏ �مولانا�

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اجازه خو استن اجازه خواهنده چه عجب گر خالق آن عقل نیز با تو باشد چون نه ای تو مستجیز ✏ �مولانا�

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معتقدیم اعتقاد داریم باورمندیم نالهٔ گرگان خود را موقنیم این خران را طعمهٔ ایشان کنیم ✏ �مولانا�

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خشمگین عصبانی تا همه زان خوش علف فربه شوند هین که گرگانند ما را خشم مند ✏ �مولانا�

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اخته کردن قطع نمودن بیضه ها این جزا تسکین جنگ و فتنه ایست آن چو اخصا است و این چون ختنه ایست ✏ �مولانا�

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فراموش کننده فراموش کار گر چو خفته گشت و شد ناسی ز پیش کی گذارندش در آن نسیان خویش ✏ �مولانا�

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نباتات ریاحین گیاهان جز همین میلی که دارد سوی آن خاصه در وقت بهار و ضیمران ✏ �مولانا�

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جست و خیز کردن لگد پراندن لگد زدن چونک مستغنی شد او طاغی شود خر چو بار انداخت اسکیزه زند ✏ �مولانا�

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عادت دارم خو کرده ام آموخته ام پاره پاره گردمت فرمان پذیر من به عزّت خوگَرَم سختم مگیر ✏ �مولانا�

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اندوهگین محزون ناراحت غمگین چون پیاپی گشت آن امرِ شَجون نیل می آمد سراسرْ جُمله خون ✏ �مولانا�

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اغوا کردن گمراه کردن گول زدن به بیراهه هدایت کردن دیوْ اِلحاحِ غِوایت می کند شیخ ْ اِلحاح هدایت می کند ✏ �مولانا�

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

مسخره کنندگان هزل کنندگان سخره کنندگان طنازان هر جدی هزلست پیش هازلان هزلها جدست پیش عاقلان ✏ �مولانا�

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1_فرزند حرامزاده فرزند نامشروع 2_آب زیرکاه فریبکار در گویش شوشتری و دزفولی نیز قریب به همین معنی بکار می رود. آن زنی می خواست تا با مول خود بر زن ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شم به معنی بو شمی به معنای بویی ورنه پشک و مشک پیش اخشمی هر دو یکسانست چون نبود شمی ✏ �مولانا�

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آب در کف دست خوردن آب در مشت دست خوردن کی طفیل من شوی در اغتراف چون ترا کفریست هم چون کوه قاف ✏ �مولانا�

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فلسفه دان فلسفه باف هم چو آن مرد مفلسف روز مرگ عقل را می دید بس بی بال و برگ ✏ �مولانا�

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محبوس زندانی حبس شده فرق بین و برگزین تو ای حبیس بندگی آدم از کبر بلیس ✏ �مولانا�

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شهاب می ربودند اندکی زان رازها تا شهب می راندشان زود از سما ✏ �مولانا�

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کتاب هم چو موسی نور کی یابد ز جیب سخرهٔ استاد و شاگردان کتیب ✏ �مولانا�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نسیان فراموشی از خاطر بردن لیک آن مستی شود توبه شکن منسی است این مستی تن جامه کن ✏ �مولانا�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خمیازه دهن دره کردن آنچنان که از عطسه و از خامیاز این دهان گردد بناخواه تو باز ✏ �مولانا�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قوم قبیله عشیره طایفه گروه مردم هم چنان کن زاهد اندر سال قحط بود او خندان و گریان جمله رهط ✏ �مولانا�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ساحر اسباب لهو و لعب جادو کننده زان نبی دنیات را سحاره خواند کو به افسون خلق را در چه نشاند ✏ �مولانا�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پناه خواستن دوری گزیدن پناه بردن تا رهی زین جادوی و زین قلق استعاذت خواه از رب الفلق ✏ �مولانا�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آمدن و رفتن چون در افکندت دریغ آلوده روذ دم به دم می خوان و می دم قل اعوذ ✏ �مولانا�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

همخوابه هم بالین هم بستر همسر یاد آور زان ضجیع و زان فراش تا بدین حد بی وفا و مر مباش ✏ �مولانا�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جستجوکن بگرد کنکاش کن تفحص کن سوی قبله باز کاو آنجای را تا ببینی قدرت و صنع خدا ✏ �مولانا�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کابلی منسوب به کابل یک سیه دیوی و کابولی زنی گشت به شه زاده ناگه ره زنی ✏ �مولانا�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هم شان بودن هم رتبه بودن در یک سطح اجتماعی قرار داشتن دریک سطح بودن مادر شه زاده گفت از نقص عقل شرط کفویت بود در عقل نقل ✏ �مولانا�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

راهها منافذ مسیرها زان همه غرها درین خانه رهست هر دو گامی پر ز کزدمها چهست ✏ �مولانا�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قطره قطره نفوذ کردن صد دریچه و در سوی مرگ لدیغ می کند اندر گشادن ژیغ ژیغ ✏ �مولانا�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مار زده مار گزیده گزیده شده نیش خورده صد دریچه و در سوی مرگ لدیغ می کند اندر گشادن ژیغ ژیغ ✏ �مولانا�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چنگ زدن آویختن وصل شدن آن یکی نسبت بدان حالت هلاک باز هم آن سوی دیگر امتساک ✏ �مولانا�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دارای طوق یا گردن بند طوق دارشده که ز شادی خواست هم فانی شدن بس مطوق آمد این جان و بدن ✏ �مولانا�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به غربت رفتن از شهر و دیار خود دور شدن جلای وطن کردن خر نبیند هیچ هندستان به خواب خر ز هندستان نکردست اغتراب ✏ �مولانا�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نگهدارنده شنونده حفظ کننده اذن مؤمن وحی ما را واعیست آنچنان گوشی قرین داعیست ✏ �مولانا�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نهان شده پنهان شده پوشاننده گرچه از یک وجه منطق کاشف است لیک از ده وجه پرده و مکنف است ✏ �مولانا�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جمع خصم دشمنان در جدال و در خصام و در ستوه گشت هنگامه بر آن دو کس گروه ✏ �مولانا�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

باران ها جمع باران فلسفیی گفت چون دانی حدوث حادثی ابر چون داند غیوث ✏ �مولانا�