پیشنهاد‌های فانکو آدینات (٢٧٤)

بازدید
٣٠٥
تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

طمانینه: آرامش در اندیشه، کردار یا گفتار بی کوچک ترین نگرانی، آشفتگی یا پریشانی یا تحریک که باعث می شود دستاورد اندیشه، کردار و یا گفتار درست و سنجید ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Certain Bible translations render it as “pulse, ” which is defined as “the edible seeds of various leguminous crops ( as peas, beans, or lentils ) . ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

نرسی: narsi. این نام در سنسکریت: narasimha ( شیر مرد ) ؛ در اوستایی نئیریوسنگه nairyusangh و به این معنی هاست: نیروی ستاینده ـ آموزش دهنده و یا الهام ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قهرمان: این واژه در پهلوی کوهرومان kuhrumān بوده به معنی دلیر اندیشمند، دلاور با هوش، کسی که با نترسی و هوشمندی کاری انجام می دهد.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شهوت رانی، هوسبازی. Thought is the toil of the intelligence, revery its voluptuousness. اندیشیدن کار خرد است و تخیل، شهوت آن است، for her that itc ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد

نذر: وعده یا تعهدی مادی، معنوی یا کاری که به صورت موردی یا همیشگی برای جلب نظر خدا یا یک پیشوای دینی در برابر دریافت لطف یا برآورده کردن درخواستی برا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نذورات: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: خادگان xādagān ( پشتو ) ، نتان netān ( پشتو )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد

نذر: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: فوتو futu ( کردی ) خاده xāda ( پشتو ) نتا netā ( پشتو: neta )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شراکت: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: همباگی hambāgi ( پهلوی: hambāgih )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مشارکت: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: پَتیجَم patijam ( اوستایی: پَئیتی جَم )

پیشنهاد

قیاس مع الفارق: همتای پارسی این سه واژه ی عربی، این است: ادیاروپ adyārup ( سنسکریت: adhyāropa )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

سهم: بخشی از یک کل یا مجموعه که برای یک نفر تعیین شده است و یا مال اوست. ( https://www. cnrtl. fr/definition/portion ) همتای پارسی این واژه ی عربی، ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قهوه: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: کالپان kālpān ( سنسکریت: kālapāniya )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

سروش: این نام در سنسکریت: صروش śrush ( فرمانبرداری ) ؛ اوستایی: سرئُشه sraosha؛ در سغدی، مانوی و پهلوی: srosh با همان معنی سنسکریت و نیز نام ایزد فرم ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سپهر: این نام در پارسی باستان: سپیثره spişra؛ اوستایی: سپرِزی sperezi؛ سنسکریت: sphar ( گسترده و کمانی ) پارتی و مانوی: �spir؛ پهلوی: spihr با همان م ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٤

سالار: این نام در اوستایی: سَرِدَنا saredanā؛ در سغدی: سریاکیچ saryākic؛ در مانوی: سارار sārār؛ و در پهلوی: sālār ( فرمانده، سرور، سردار ) بوده است.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

مزاحم: همتای پارسی این واژه ی عربی، این واژه ی مانوی است: اواماک avāmāk

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد

خدمه: این واژه عربی است و ارتباطی با واژه ی هدمه hadema در اوستایی به معنی خانه، سرا، کاشانه، منزل، مسکن، بنا، بیت، عمارت ندارد؛ زیرا هدمه از ریشه هَ ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

خدم و حشم: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: آپگان āpagān ( خراسانی )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رامبد: این واژه به صورت یکجا در واژه های اوستایی، پهلوی، پارتی، مانوی و سغدی نیامده است؛ ولی در فرهنگ واژه های پهلوی ( دکتر بهرام فره وشی ) معانی رام ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

حَشَم: این واژه در فرهنگ عربی - فارسی لاروس چنین آمده است: حَشَمَ او را آزار داد و به خشم آورد. حشم الطعام: به غذا رسید، غذا یافت. حشم الشیء: آن چیز ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بین المللی: بین و ملل دو واژه ی عربی است که پسوند پارسی ی به آن افزوده شده است. همتای پارسی این ترکیبب، اینهاست: لگیگ logig ( پارتی ) زامچانی zāmcā ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد

بخور boxur همتای پارسی این واژه ی عربی، این واژه ی دری است: کهتاب kahtāb.

پیشنهاد
٠

نفیا و اثباتا: ( صفت نسبی ) یعنی به صورت منفی و یا مثبت ( فرهنگ بزرگ سخن ) . همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این دو واژه ی کردی است: تاراوی و میلاگی.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ساسان: ساس در اوستایی به این معنی هاست: 1ـ آوازه، شهرت. 2ـ دوستی، محبت، علاقه. 3ـ فرمانروایی، ریاست، حکومت، حاکمیت. و از ساس، ساسته sāsta ساخته شده ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رخشان: این واژه در اوستایی رئُخشنه raoxshna و در سغدی رخشن roxŝn به معنی درخشان بوده است.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

رستان: این نام همان رستار در پهلوی است که ن جایگزین ر شده است به معنی آزاد، رها شده؛ و نامی است که در شاهنامه نیامده است. همچنین می تواند به معنی جای ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رستار rastār: این واژه در پهلوی همین گونه است و مخفف رستگار نیست؛ زیرا این واژه ها نیز در پهلوی از آن ساخته شده است: رستار کرتن rastār - kartan رها ـ ...

پیشنهاد
٠

آیین خاکسپاری آریایی هنگام خاکسپاری خوانده شود ای گرامی از دست رفته! روانت شاد و یادت گرامی باد! اکنون که تو را به مادرمان زمین می�سپاریم، زمینی که ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

انتحاری: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: مرستونی morestuni ( پشتو )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

انتحار: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: مرستون morestun ( پشتو )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

دیانوش: این نام در پهلوی از دو بخش ساخته شده است: 1 - day ( آفریننده ) . 2 - انوش anush ( جاویدان، نامیرا ) که در پهلوی anosh خوانده می شده است. روی ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

کیانوش: این نام در پهلوی از دو بخش ساخته شده است: 1 - kay ( پادشاه، شاه ) . 2 - انوش anush ( جاویدان، نامیرا ) که در پهلوی anosh خوانده می شده است. ر ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ادانوش: درست این واژه دانوش است که در اوستایی دانو ( دانا ) و اوش ( هوش ) به معنی دانای با هوش بوده است ولی ادانوش در شعر عنصری از دانوش بوده که گاهی ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد

دانوش: این نام در اوستایی دانو ( دانا ) و اوش ush ( هوش ) روی هم به معنی دانای با هوش بوده است.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

علم نجوم: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: ویدستار videstār. ( وید در اوستایی یعنی علم و ستار stār در پهلوی یعنی ستاره )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مسافر: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: رهنورد ( دری ) گشتار ( دری ) وَشتار ( پهلوی ) راویار ( کردی ) راهتاک ( سغدی: راثتاک )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سیر و سلوک: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: اشائیت ashāit ( اوستایی: اشائیتی aŝshiti )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد

سیر ( seyr ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: روند ( دری ) ویهار vihār ( سنسکریت: vihāra ) پهیر pahir ( مانوی: pahirez )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گره نزولی: گره واژه ای پارسی و نزول عربی است؛ همتای پارسی این واژه ی کردی است: گره بارینی.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٣

توماج: این نام در سنسکریت تومینجه tuminja ( نیرومند زاده شده، توانمند ذاتی، توانای خدادادی ) بوده است. ( فرهنگ سنسکریت - انگلیسی مونیر ویلیامز چاپ ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تهمینه: این نام در مانوی: تهمن tahmen ( نیرو بخش ) بوده و پسوند ناریک ( مونث ) ه گرفته و تهمینه شده است.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تهمورس: این نام در اوستایی تخمارت taxmārat ( با دلاوری به پیش تازنده ) و در پهلوی: تهمورپ tahmurap و تهموریت tahmurit ( دلاور درستکار ) بوده است؛ پس ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

طهمورث: این نام در اوستایی تخمارت taxmārat ( با دلاوری به پش تازنده ) و در پهلوی: تهمورپ tahmurap و تهموریت tahmurit ( دلاور درستکار ) بوده است؛ پس ن ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

طهماسب: این نام در اوستایی توماسپه tumāspa ( دارای بهترین اسب ) و در پهلوی: تهماسپ tahmāsp ( دارای اسب نیرومند ) بوده است. پس نوشتن آن به صورت طهماسب ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صدا دهندگی، ایجاد صدا. When she finished, she ran her tongue over her teeth and then made a series of short smacking sounds with her tongue against ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

در زبان لری یعنی به پای کسی یا چیزی گذاشتن. مثلا می گویند همه چیزم را در نتارت می گذارم. یعنی همه چیزم را به پای تو می ریزم یا فدا می کنم.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در پی - به دنبال - درصدد چیزی بودن. In short, a gambler seeks to get something for nothing. خلاصه این که او در پی آن است که چیزی را به دست آورد، بی ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٤

دور کردن، برداشتن. And that nobody can ever take away. و این که هیچ کس نمی تواند دورمان کند. I told her the wall would take away her suffering if. ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست دراز کردن. the lady reached forth her arm, and demanded his harpoon خانم دست دراز کرد و از او خواست زوبینش را بدهد.