طهماسب

/tahmAsb/

برابر پارسی: تهماسپ

فرهنگ اسم ها

اسم: طهماسب (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: tahmāsb) (فارسی: طهماسب) (انگلیسی: tahmasb)
معنی: دارنده اسب نیرومند، نام دو تن از پادشاهان صفوی، ( = تهماسب )، دارنده ی اسب قوی، طهماسب اول: دومین شاه صفوی [، قمری] پسر و جانشین شاه اسماعیل، که در دوران سلطنتش ایران در جنگهای متعددی با ازبکان عثمانی و گرجستان درگیر شد، طهماسب دوم: دهمین شاه صفوی [، قمری] پسر و جانشین سلطان حسین صفوی، که سرانجام توسط تهماسب قلی خان ( نادرشاه افشار ) معزول و کشته شد، ) ( در شاهنامه ) پدر «زو» پادشاه ایران و جانشین نوذر شهریار، از سلسله ی پیشدادی
برچسب ها: اسم، اسم با ط، اسم پسر، اسم فارسی، اسم تاریخی و کهن

لغت نامه دهخدا

طهماسب. [ طَ ] ( اِخ ) تهماسپ . نام یکی از پادشاهان ایران بوده است. گویند هفت سال خراج تمام ایران رابخشید و پنجاه سال پادشاهی کرد. ( برهان قاطع ). طهماسب پدر «زو» است و «زو» پس از نوذر پنج سال پادشاهی کرده است. رجوع به شاهنامه فردوسی شود :
ز تخم فریدون بجستند چند
یکی شاه زیبای تخت بلند
ندیدند جز پور طهماسب زو
که زور کیان داشت و فرهنگ گو.
فردوسی.
بلعمی در ترجمه تاریخ طبری آورده است که منوچهر را پسری بود نام وی طهماسب و منوچهر بر وی خشم گرفت ازبهر گناهی را و خواست که مردی را بکشد، پس مهتران گردآمدند و او را از پدرش بخواستند، پدر وی را بدیشان بخشید و باز بفرمود تا آن طهماسب را از شهر بیرون کردند و به ترکستان افکندند و آن دختر را که به زنی بدو داده بود تا به کوشک اندر بازداشتندش و نام آن دخترک مادرک بود، پس طهماسب حیله کرد و او را که زن او بود بدزدید و با خویشتن ببرد، پس این طهماسب را از آن دختر پسری آمد نام او «زو» کرد. پس چون منوچهر آمدن «زو» بشنید از طهماسب خشنود شد و مر او را بازخواند، پس طهماسب بمرد و منوچهر هم بمرد و آن پسر بماند و سخت خرد بود و ملک را نشایست ، پس افراسیاب ملک ترک بیامد و پادشاهی منوچهر بگرفت و بر مردمان عجم ستم کرد و شهرها ویران کرد. و چون پنج سال برآمد قحطشان افتاد و عجم اندر آن قحط و ستم ترکان دوازده سال بماندند، پس این «زو» بزرگ شد و خروش آمد و سپاه بر خویشتن عرضه کرد سپاه پدر و آن ِ جدش منوچهر بدو گرد آمدند و با افراسیاب حرب کرد و افراسیاب را از زمین عجم بیرون کرد تا بهزیمت ترکستان بازشد و آن روز روز آبان بود و عجم این روز را روز عید دارند. ( ترجمه طبری بلعمی خطی ورق 108 ). صاحب مجمل التواریخ و القصص آرد: و فرزندش [ منوچهر ] طهماسب بود که پدر بوده است «زاب » را و پارسیان او را «زو» خوانند و «زه » نیز گفته اند و بعضی گویند پسر نوذر بود و حقیقت آن است که پسر طهماسب ابن منوچهر بود. ( مجمل التواریخ و القصص صص 27-28 ). ابن البلخی نام پدر طهماسب را «کنجهوبرز» ثبت کرده است. ( فارسنامه چ تهران ص 13 ). و رجوع به فارسنامه ابن البلخی ص 14 و تاریخ سیستان ص 7 شود.

طهماسب. [ طَ ] ( اِخ ) ( شاه طهماسب اول ) ابن شاه اسماعیل صفوی. وی از سلسله صفویه دومین پادشاه است که از سال 930 الی 984هَ. ق. سلطنت کرده است. تولد وی بنابر روایت اسکندربیک منشی در تاریخ عالم آرای عباسی بسال 919 در قریه شاه آباد از اعمال اصفهان بوده و در سن یازده سالگی بعد از فوت پدرش شاه اسماعیل اول بسال 930 بر تخت پادشاهی بنشست و در روز پانزدهم صفر سال 984 دار دنیا را وداع گفت. مدت سلطنتش 53 سال و کسری بود و عمر وی به شصت وچهار سال رسید. ادوارد برون در ج 4 تاریخ ادبیات ایران گوید: طهماسب ارشد اولاد شاه اسماعیل روزی که جانشین پدر شد بیش از ده سال نداشت ، مدت پنجاه ودوسال و شش ماه بر ایران حکمرانی کرد و در 14 می 1576م. جهان را بدرود گفت. مورخین آن زمان او را شاه دین پناه میخوانند. تاریخ جلوسش در این قطعه ثبت است :بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

نام دو تن از پادشاهان صفوی.طهماسب اول ابن شاه اسماعیل اول دومین پادشاه سلسله صفوی ( و. قریه شاه آباد ۹۱۹ - جل. ۹۳٠ - ه.ق ./ ۱۵۲۴ م .- ف. ۹۸۴ ه.ق ./ ۱۵۷۶ م. ). وی در سن ۱۱ سالگی پس از فوت پدر بجایش نشست . در بیست سالگی بر اثر خوابی که دید از خوردن شراب و ارتکاب مناهی تایب شد و شرابخانه ها و بیت اللطف خانه ها را در قلمرو خود بست . وی سه برادر کوچکتر از خود داشت : سام ( که در شعر مهارت داشت وتذکره اشعرائی نوشته ) بهرام و القاس . ازاین سه برادر اولی و سومی بر او شوریدند . سام میرزا در ۹۶۹ ه.ق . بزندان افکنده شد و در سال ۹۸۴ بدست جانشین شاه طهماسب بقتل رسید القاس میرزا بسلطان سلیمان پناه برد و بقسطنطنیه رفت و او را واداشت که بایران حمله کند و خود باجد تمام در جنگ با کشور خویش شرکت کرد و در همدان خانه زن برادر خود بهرام میرزا را در سال ۹۴۵ غارت کرد سپس بطرف یزد خواست رهسپار شد و سکنه آنجا را قتل عام نمود اما در سال بعد برادرش بهرام او را مغلوب و دستگیر و بشاه طهماسب تسلیم کرد. شاه او را در قلعه الموت محبوس ساخت و وی در آنجا کشته شد و در همین سال بهرام میرزا نیز وفات کرد . شاهزاده بایزید پسر سلطان سلیمان پادشاه عثمانی از حکومت ولایت کوتاهیه معزول شد و بواسطه سعایت زن پدرش از وطن رانده گردید و بدرگاه شاه طهماسب پناه برد . هیئتی از جانب سلطان عثمانی بقزوین رفت و تقاضای تسلیم بایزید و اطفال او را کرد . طهماسب راضی شد که شاهزاده را با چهار پسر کوچکش بکشند.همایون پسر بابر پادشاه نیز که از مملکت خود رانده شده بود بدربار شاه طهماسب پناه برد و یکی از تصاویر قصر چهل ستون اصفهان مجلس ملاقات طهماسب و همایون را نشان میدهد . در زمان سلطنت طهماسب عبیدخان ازبک تا سال ۹۴۶ه.ق. که سال وفات اوست از دشمنی شاه طهماسب کوتاهی نکرد . پس از آن تاریخ دین محمد خان خود را از بزرگترین دشمنان او معرفی نمود . در عهد طهماسب که ایران مابین دو دشمن ( ترکان و ازبکان ) واقع شده بود چندان روی آسایش ندید و جنگهایی در سر حدهای شمال شرقی و شمال غربی پیاپی میامد. مهمترین جنگهای سلطان سلیمان در سالهای ذیل بود: ۹۴۲ - ۹۴٠ ه.ق . محض گرفتن بغداد از دست ایرانیان و فتح آذربایجان ۹۵۵ - ۹۵۳ ۹۵٠ ( هنگام پناه بردن القاس برادر شاه طهماسب بعثمانیان ) ۹۵۹ ( وقتی که ایرانیان ارجیش را بار دیگر تصرف کردند ) ۹۶۱ ( موقعی که سلیمان نخجوان را آتش زد و در چهارمین کرت باذربایجان هجوم آورد ). قوای نظامی عثمانیان در این وقت در اوج ترقی قرار داشت و نه تنها برای ایران بلکه برای دول معظم اروپا نیز خطرناک بود. دول اروپااز ایران متشکر بودند که گاه گاه قوای دولت عثمانی را تجزیه کرده و مغول میسازد.با اینکه ایرانیان از حیث نظم قشون و آراستگی سلاح بسیار عقب تر از عثمانیان بودند مع هذا جای تحسین است که توانستند بدین خوبی در مقابل قوای ترک مقابله کنند مخصوصا با ملاحظه این نکته که سیاست عثمانی در آن زمان چنین بود که همواره ازبکان و ترکمانان و دیگر طوایف سنی را دعوت میکرد که در موقع حرکت قشون ترک بر قزلباش حمله ور شوند.جنگ با ازبکان پیاپی ادامه داشت خاصه تا وفات عبیدخان که قایدی خطرناک و هراس انگیز و پسر شیبک خان از اعقاب چنگیز بود.وی در سال ۹۴۶ در گذشت و بقول صاحب احسن التواریخ در ۷ جنگ که با ایرانیان کرد فقط در یکی از آنها شکست خورد . طوس و مشهد و خاصه هرات در این لشکرکشیها بسی خسارت دیدند و مردان بسیار از شیعه و سنی کشته شدند. ایرانیان درین زمان با گرجیان نیز لاینقطع جنگ داشتند مخصوصا در سالهای ۹۷۶ ۹۶۸ ۹۶۳ ۹۶۱ ۹۵۸ ۹۵٠ ۹۴۷ . این جنگها هم در کمال خشونت و قساوت صورت میگرفت . طهماسب در ایام جوانی بخط و نقاشی وسواری خران مصری بسیار تمایل داشت و در نتیجه خرسواری مرسوم شد . وی اظهار تقدس بسیار میکرد و قریحه شعر نیز داشت ( ترجمه تاریخ ادبیات براون ج ۴ ص ۷۸ - ۶۷ : لغ. ) یا طهماسب دوم ابن شاه سلطان حسین دهمین پادشاه سلسله صفوی ( جل. ۱۱۳۵ - عزل ۱۱۴۴ ه.ق . ) شش سال اول سلطنت اسمی وی مقارن با تسلط افغانان و چهار سال آخرش هم مقارن بحبوحه اقتدار طهماسبقلی خان افشار ( نادر شاه ) گذشت و درین مدت رشته امور سلطنت بدست طهماسبقلی خان بود و برای شاه طهماسب جز نام پادشاهی چیزی باقی نمانده بود. عاقبت نیز بتحریک نادر سران سپاه او را از سلطنت خلع کردند و مادر ویرا از راه یزد بخراسان نزد پسر خود رضا قلی خان فرستاد و وی را چندی در مشهد نگاه داشته بعد بسبزوار فرستادند و در آن حدود مقتول گردید.
ابن شاه سلطان حسین صفوی وی دهمین پادشاه از پادشاهان سلسله صفویه بوده و از سال ۱۱۳۵ تا سال ۱۱۴۴ پادشاهی کرد .

پیشنهاد کاربران

طهماسب از تهم گرفته شده یعنی تنومند نیرومند قدرتمند شجاع، مثل رستم تهمتن یا تهمینه، اسب هم یه پسوند اسم سازه مث گرشاسب ارجاسب، گشتاسب و غیره
نوشتن طهماسب بصورت تهماسب غلط است چون باعث تغییر معنایی می شود زیرا طهماسب از دوهجا تشکیل یافته . الف: طهم= به معنی اطعام دهنده. ب: آسب= به معنی مجازی پادشاه . بنابراین طهماسب یعنی پادشاه اطعام دهنده مردم، پادشاه بخشنده وبه زبان امروزی طهماسب یعنی حاکم باسخاوت وباکرامت.
تهماسپ نامی است پارسی وکهن. انگیزه ی نوشتن آن با ( ط وب ) نا درست است ، به همانگونه که نوشتن تپش.

بپرس