پیشنهادهای فانکو آدینات (٢٧٤)
متواری: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: گریزان ( دری ) سرگریز sargoriz ( خراسانی ) راکردو rAkerdu ( کردی )
سلسله جنبان: سلسله واژه ای عربی و جنبان پارسی است و همتای پارسی، این واژه ی کردی است: هاندِر.
سلسله مراتب: همتای پارسی این واژه ی عربی، این واژه ی پشتو می باشد. هیاتَر.
سلسله: همتای پارسی این واژه ی عربی، این واژه ی پهلوی است: پَتیسار.
جلسه: نشست گروهی با اندیشه های همسو یا ناهمسو و یا با دانش و تخصص هم سطح یا متفاوت که به دعوت کسی یا حزبی یا دولتی یا به صورت زمانبندی شده بر پایه قا ...
موفقیت: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: کامیابی kAmyAbi ( دری ) بیرامندی birAmandi ( سغدی ) ویجیتا vijitA ( سنسکریت: vijita ) رفیزر rafiz ...
موفق: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: کامروا kAmravA، کامیاب ( دری ) واناگ ( مانوی )
نحو ( شیوه، قلق، روش ) : همتای پارسی این واژه ی عربی در زبان های باستانی: ادوین advin ( پهلوی: adven ) نحو ( در دستور زبان ) بخشی از دستور زبان سنتی ...
رابطه ی گرم - صمیمی.
دیدار - ملاقات کردن، مواجه شدن Tell Moody I won't meet with him alone. به او بگو دیگر با او تنهایی مواجه نمیشوم. will arrange a meeting with him ب ...
go towards the shore به سوی ساحل می روم then going towards Dorothea, said آنگاه به سوی دورتا رفت و گفت
We're going to lie in wait for Hamegg. سپس پنهان می شویم و منتظرش می مانیم. And there are many that lie in wait to adestroy thee from off the face ...
ریاست - مدیریت - اداره - مراقبت - سرپرستی کردن، مسئول بودن Clinton presided over the longest period of peacetime economic expansion in American histo ...
مبادرت: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: اَکتیا aktyA ( سغدی )
دسته، دستگیره I cannot go, he said, with his fingers on the door handle. مارکی دسته در را گرفت و گفت: متأسفانه نمیتوانم بیایم.
چنگک، قلاب. silver - handled hook - from state penitentiary. چنگک نقره ای دریافت شده از زندان ایالتی.
رئیس: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: واداگ ( مانوی ) . یِتالیت yetAlit ( پارسی باستان ) راجن rAjan ( سنسکریت )
سلطان: از ریشه ی سلط ( پادشاه کردن یا شدن ) ، سلطه ( چیرگی ) . همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: اَخشید axshid ( سغدی ) اخشاون axshAvan ( سغدی ...
مداوم: همتای پارسی این واژه ی عربی اینهاست: مهکری mehkari ( سغدی: مثکری meşkari ) پیاپی، پیوسته، پی در پی، پشت سر هم.
میلاد واژه ای عربی و از ریشه ی ولد ساخته شده مانند میعاد که از وعد و میقات که از وقت ساخته شده است؛ همتای پارسی این واژه ی عربی، این واژه ی سغدی است: ...
راه بستن، کمین کردن. You're Hobbiton bred and ought to have more sense, coming a waylaying Mr. Frodo and all. تو بزرگ شده ی هابیتون هستی و باید خرد ...
سرسپردگی، فداکاری، اخلاص، صمیمیت. the tender devotedness and docile adoration of the ideal wife must be renounced, and life must be taken up on a lo ...
صلبیه: همتای پارسی این واژه ی عربی، این واژه ی لکی است: اسدیمی esdimi
سام: در سنسکریت: sAm ( آشتی دادن، آرام کردن ) اوستایی: sam ( آرام بودن ) ، sAma؛ پهلوی: sAm. با همان معنی سنسکریت. سام پسر نریمان و پدر زال و پدر بزر ...
متمرکز: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: آبراته AbrAte ( سغدی ) .
مومن: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: دِنیک denik ( سغدی: ذنیک żenik )
ابد: سنسکریت: اپده apada ( بی پا، بی جایی، بی زمانی ) ؛ اوستایی: ابدوتمه abdutema ( ژرفای بی پایان ) ؛ پهلوی: ابدم abdom؛ پارتی: ابدود abdaved؛ مانوی ...
نظامی، هفت پیکر: ای نظامی پناهپرور تو به در کس مرانش از در تو
ثابت: یکی از همتایان این واژه ی عربی، واژه ی خراسانی آراز است.
استقلال: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: سَرازا ( کردی: سرازایی sarAzAi ) چاندی cAndi ( بلوچی ) رژکریاک režkaryAk ( سغدی )
الحاق: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ابینت abint ( سغدی ) دوسان dusAn ( دری )
پایبند - پیرو - مطیع - وفادار بودن You adhere to that resolution هنوز بر سر تصمیم خودت هستی؟ Adherence to this truth—“walking” in it—is vital for sal ...
دنبال چیزی بودن، در جستجوی چیزی بودن، نگران بودن Seek for the Sword that was broken شمشیری را بجو که شکسته باشد. They're seeking for something more ...
غرب: این واژه در سنسکریت: گره grah ( گرفتن ) ، در اوستایی: گرب grab؛ در سغدی: غرب qarb؛ در مانوی: gript؛ در پهلوی: griftan ( گرفتن ) ؛ واژه ی سغدی غر ...
غبار: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: پانسو pAnsu ( سنسکریت )
بزاق: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ریراک rirAk ( سغدی )
هماهنگی - همتایی - همسانی - همخوانی - تطابق - مطابقت داشتن با، مناسب بودن برای. It would be a very good match for you; wouldn't it? ' said my mother ...
رفتار کردن مانندِ I didn't think, out of all of them, he would behave like that. گمان نمی کردم از میانِ آنها آن یکی چنین رفتاری داشته باشد. It's a ...
شرکت کردن، شریک - سهیم شدن. We shall take part in it as handfuls of dust and splinters of bone. ه صورت مشتی خاک و تراش های استخوان در آن شرکت خواهی ...
خدمت: انجام دادن برخی وظایف یا تعهدات فیزیکی یا اخلاقی به دلخواه برای رسیدن به یک آرزو یا یک هدف یا برآورده کردن نیازهای مادی و معنوی خویش یا از سر د ...
ایفا: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: کِتیا ( سغدی )
ایفا: ( عربی ) ( اسم مصدر ) انجام دادن، بجا آوردن. ایفای نقش: 1 - بازی کردن در جایگاهی که برای یک بازیگر تعیین شده است. 2 - انجام دادن وظیفه ای که ب ...
همتای پارسی این واژه ی عربی، این واژه ی پهلوی است: دُسیتار dositAr
نشستن روی are you courageous enough to sit down upon the very seat شما بسیار جرات کردید که روی این صندلی نشستید. Jesus said: “In the re - creation, ...
بی درنگ After dinner, we immediately adjourned to the school room: پس از ناهار، بی درنگ از آن جا بیرون آمدیم و به کلاس درس رفتیم.
فی نفسه: in one's own person
به خودی خود، فی النفسه.
در نزدیکی Both are waterfront communities that host both industries and residents in close proximity of one another. هر دو محله های بار انداز هستند ...
فریب: سنسکریت: پرچنه prarocana؛ اوستایی: فره ایی دیوه fraidiva ( کار دیو انجام دادن ) ، hvre ( گمراه شدن ) ؛ سغدی: فروه farve؛ پهلوی: فرپ frep و فرب ...
فریبا: این نام از فریب ساخته نشده است: فریب در اوستایی فره ایی دیوه fraidiva ( کار دیو انجام دادن ) ، در پهلوی فرب freb و فرپ frep و در سغدی فَروِه f ...