متمرکز

/motemarkez/

مترادف متمرکز: تمرکزیافته، یک جا جمع شده، متوجه، معطوف

برابر پارسی: هسته گرفته

معنی انگلیسی:
centered, undivided, concentrated

لغت نامه دهخدا

متمرکز.[ م ُ ت َ م َ ک ِ ] ( ع ص ) فراهم آمده و مرکز یافته. جمع شده در یک جای. جای گرفته در مکانی. و با کردن و شدن و ساختن مستعمل است. رجوع به تمرکز و مرکز شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) جایگزین شونده مرکز گیرنده .

فرهنگ معین

(مُ تَ مَ کِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - در مرکز جای گیرنده . ۲ - فراهم آمده و جمع شده در یک نظام . ۳ - متوجه و معطوف ، دارای تمرکز.

مترادف ها

intensive (صفت)
تند، مشتاقانه، شدید، متمرکز، تشدیدی، پرقوت

centralized (صفت)
متمرکز

فارسی به عربی

مرکز

پیشنهاد کاربران

متمرکز: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
آبراته AbrAte ( سغدی ) .
ناوندیافته
[اصطلاح تخصصی ارزهای دیجیتال]
Centralized
ساختار سازمانی متمرکز ساختاری است که در آن یک گره یا تعداد کمی از آنها کنترل کل شبکه را در دست دارند.
سلام میخوام کل حقوقم را اهم از بازنشستگی جانبازی واز کارافتادگی کلی را بصورت یکجا برام واریز کنید متاسفانه من و همسرم فقط ماهانه مبلغ پنج میلیون و هفتصد دریافت میکنیم اگر درست نکنید مجبورم شکایت کنم باتشکر
همگرا
کُیانش یافته، کُیانش گر، کُیانش شده، کُیانش مند= متمرکز
کانونمند
آمیخته واژه ی �کانونمند� را می توان بجای واژه ی از ریشه عربی �متمرکز� بکار برد. همچنین، بجای واژه ی �تمرکز�، بسته به مورد، می توان از آمیخته واژه های �کانونگرایی� یا �کانونمندی� سود جُست. ( آمیخته واژه های �کانونمند�، �کانونمندی� و �کانونگرایی� �به واژه نامه ی اینترنتی دهخدا افزوده شد. ۱۴ بهمن ماه ۱۳۹۴ )
...
[مشاهده متن کامل]

برگرفته از پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2016/02/blog - post_37. html

خیلی ساده میشه بجای واژه های تمرکز یا زوم کردن روی چیزی یا کسی از واژه ی� ریز شدن روی کسی یا چیزی� بهره برد!
یکسو
همگرا/ همگرایی/ همگرایش

بپرس