مومن


مترادف مومن: باایمان، بادیانت، پارسا، پرهیزگار، دیندار، گرونده، متدین، متقی، متورع، مذهبی، مسلمان، معتقد

متضاد مومن: کافر

برابر پارسی: آییندار

معنی انگلیسی:
believer, pious man, devout, god-fearing, pious

فرهنگ اسم ها

اسم: مومن (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: mo’men) (فارسی: مؤمن) (انگلیسی: momen)
معنی: مسلمان، از نام ها و صفات خداوند، ( عربی )، ( در ادیان ) آن که به خدا و پیغمبر ایمان دارد و اصول دینی را رعایت می کند، دیندار، متدین، ( اَعلام ) سوره ی چهلم از قرآن کریم دارای هشتاد و پنج آیه
برچسب ها: اسم، اسم با م، اسم پسر، اسم عربی، اسم مذهبی و قرآنی

لغت نامه دهخدا

مؤمن. [ م ُءْ م ِ ]( ع ص ) گرونده. ( مهذب الاسماء ). گرونده به خدای تعالی.( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). گرونده به خدای تعالی وقبول کننده شریعت. ( آنندراج ). کسی که به خدا و رسول ایمان آورده باشد و ایمان دارد. دیندار و متدین. ( ناظم الاطباء ). گرونده و قبول شریعت کننده. ( منتهی الارب ). آنکه خدا و پیامبر و آنچه را به او نازل شده تصدیق دارد. ( از تعریفات جرجانی ). گرویده. بگرویده. گرونده. دیندار. دینور. به خدا و رسول گرویده. باایمان. دارنده ایمان. ایمان کننده. ایمان آورنده. مقابل کافر.ج ، مؤمنون ، مؤمنین. ( یادداشت مؤلف ) :
در دعای مؤمنین و مؤمناتی زآنکه هست
زیر بارت گردن هر مؤمن و هر مؤمنه.
منوچهری.
مؤمنی و می خوری بجز تو ندیدم
در جسد مؤمنانه جان مغانه.
ناصرخسرو.
خواری مکش و کبر مکن بر ره دین رو
مؤمن نه مقصر بود ای مرد نه غالی.
ناصرخسرو.
پس نیست جای مؤمن پاکیزه
دوزخ که جای کافر ملعون است.
ناصرخسرو.
اگر مؤمن بود او را رزق دهد در دنیا و مزد بزرگوار در آخرت. ( کشف الاسرار ج 2 ص 503 ).
شرط مؤمن چیست اندر خویشتن کافرشدن
شرط کافر چیست اندرکفر ایمان داشتن.
سنائی.
و تا دامن قیامت از توالد و تناسل ایشان مؤمن و مؤمنه می زاید. ( کلیله و دمنه ). اولاً لشکر آل مرتضی که باشند شیرمردان و... مؤمنان جربایقان. ( کتاب النقض ص 475 ).
بر دل مومین و جان مؤمنش
مهر و مهر دین مهیا دیده ام.
خاقانی.
سعی ابرار و جهاد مؤمنان
تا بدین ساعت ز آغاز جهان.
مولوی.
سحر است چشم و زلف وبناگوششان دریغ
کاین مؤمنان به سحر چنین بگرویده اند.
سعدی.
اگر تو برفکنی در میان شهر نقاب
هزار مؤمن مخلص درافکنی به عذاب.
سعدی.
هرکسی را میل با چیزی و خاطر با کسی است
مؤمن و سجاده خود، کافر و زنار خویش.
اوحدی.
- مؤمن آل فرعون ؛ گویند از آل او خربیل یا شمعان نام ایمان داشت و برخی گفته اند مؤمنین آل او سه تن بوده اند. رجوع به آل فرعون شود.
- مؤمن مسجدندیده. ( امثال و حکم دهخدا ). مؤمن مقدس مسجدندیده. ( یادداشت مؤلف ) ؛ کنایه است از متظاهر به دین داری.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

گرونده، باایمان، لاف کافر
( اسم ) کسی که بخدا و رسول ایمان آورده دارند. ایمان با ایمان برویده گرویده جمع : مومنون مومنین : اگر مومن بود او را رزق دهد در دنیا و مزد بزرگوار در آخرت .
یزدی اسمش حسین و از فضلای زمان خود بوده در نزد علما .

جدول کلمات

باخدا

پیشنهاد کاربران

دل ایمن : کسی که دلش از بودِش خدا ایمن است. ( ایمن واژه ای پارسی و همریشه با immune در زبان انگلیسی است. )
مومن: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
دِنیک denik ( سغدی: ذنیک żenik )
هرکسی که حس امن و آسودگی خاطر بدست آورد وپناه برد به الله الامان؛ مؤمن هست.
کسی که در شریعت به یقین رسیده باشد.
چقدر معانی که خوندم زیبا و جذاب بود تا الان باورم این بود که معنی اسمم یعنی زنی که به خداوند یکتا ( الله ) ایمان داره، یکتاپرست، ولی تمامی تعاریفی که اینجا خوندم برام خیلی جالب توجه بود و حس بسیارخوبی بهم داد
صدیق. بنده خالص خداوند. آنکه پروای غیر او ندارد.
مومن به معنی شخصی با ایمان و با خدا هست.
مومن فقط برای مسلمانان به کار نمی رود؛ بلکه هر آدم خوب و با ایمانی با هر مذهبی را مومن می گویند.
شیعه، مسلمان
مومن یعنی ایمن شده.
باور به خدا به مرحله ای میرسه که ذهن مومن از ترکش تیرهای ترس و نگرانی و وسوسه و اظطراب وتشتت و حرافی های شیطان رها می شود و به آرامش و آسودگی می رسد و قلبش هر لحظه احساس خوب و عالی از این آسودگی و آرامش پیدا میکند چون به قدرتی باور پیدا کرده که می تواند همه چیز را با خیال راحت بسپارد به او.
...
[مشاهده متن کامل]

چنین شخصی ایمن می شود از هر آنچه می تواند او را به گمراهی و اشتباه بیاندازد و ایمن می شود از عذاب هایی که ناشی از اشتباهات و جهالت های خودش است چون به منشاء آگاهی و نور متصل می شود.

خداباور
شما را الا ای خداباوران
نباشد که با نیش و زخم از زبان
هرآنچه که کردید آن پیشکش
همی هیچ سازید داد و دهش
خدا گراینده خدای گراینده
خدا گرای
برای درک معنی مومن باید ریشه کلمه ایمان را پیدا کرد، ریشه کلمه ایمان، امن هست، یعنی مطمئن، از امنیت میاد، پس مومن یعنی اطمینان یافته، اطمینان به نیرویی برتر
مومن
گِرَوَنده ، ایمان آورنده ، دل باور ، دل باورمند ، ایمانَنده ، ایمانشگر ، گِرَوِشگَر
باورمدار
مومن کسی است که پیوسته در یک کار و در یک باور میماند پس مومن به آن است و در کار خود استمرار و مداومت دارد . این کلمات به خودی خود هیج بار معنایی ندارند بلکه این ما هستیم که به آن بار معنایی میدیم . مثلا هیتلر مومن بود به هدفش و تا آخر بر آن باقی ماند . فرعون مومن بود بر عقایدش و تا آخر باقی ماند . هر کس حتی اگربر کفر خود باقی بماند و مومن باشد آخر خودش به این نتیجه میرسد که به دردش خورده یا نه پس دوباره ممکن است به عقیده ای دیگر مومن شود اما ما چون مومن نیستیم به هیچ باور و عقیده ای یعنی در هیچ چیز استمرار و مداومت نداریم دایما کارها و باورهایمان را جا به جا میکنیم و در نتیجه در هیچ کاری نتیجه نمیگیریم .
...
[مشاهده متن کامل]

اگر کسی میخواهد در هر کاری نتیجه بگیره با ید مومن باشد به آن کار و مداومت و استمرار معنی اصلی کلمه مومن است نه چیزی دیگر . موفق و پیروز باشید

باایمان، بادیانت، پارسا، پرهیزگار، دیندار، گرونده، متدین، متقی، متورع، مذهبی، مسلمان، معتقد، باخدا
کسى که زمین و زمان و کل موجودات نزد او در امان باشند
کسی که ولایت امیر المومنین حضرت علی علیه السلام را بپذیرد.
پناه دهنده
باور داشتن قلبی ترجیحا به خداوند در مباحث دین
مومن کسی است از دینش دلت نلرزد و آسیبی به هیچکس نرساند همه از وجودش در امان باشند
با ایمان، باد یانت ، پارسا، دیندار،
گرونده، متدین، مسلمان، معتقد
تسلیم شونده
متضاد متکبر
با خدا بودن
باورمند
پاک
ستایشگر
متدین
خداپیشه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)

بپرس