پیشنهادهای فانکو آدینات (٢٧٤)
به ندرت: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: بادیستن bādistan ( پارتی ) .
هزل: همتای پارسی این واژه ی عربی، این واژه ی دری است: گَنگَل. هزلیات: گنگلان.
شهوت انگیز: شهوت واژه ای عربی و انگیز پارسی است و همتای پارسی این ترکیب، اینهاست: آژ انگیز āžangiz آژ ویهان āžvihān ( اوستایی - پهلوی )
شهوت: کشش طبیعی بسیار شدید که با چیره شدن بر خرد، انسان را به سوی دستیابی به چیزهای لذت بخش مادی یا معنوی می کشاند. ( https://www. cnrtl. fr/definiti ...
فاسد: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ونیود vanyud ( مانوی ) ناشته nāshte ( سغدی ) آیبده āyabde ( سغدی )
فاسد الاخلاق: همتای پارسی این دو واژه ی عربی اینهاست: وَنیود vanyud ( مانوی ) ناشته nāshte ( سغدی )
قتل غیر عمد: همتای پارسی این سه واژه ی عربی، این است: اُژان وینا کامم ožān - vinā - kāmam ( سغدی: اژان: قتل؛ وینا کامم؛ سنسکریت: غیر عمد )
قتل شبه عمد: همتای پارسی این سه واژه ی عربی، این است: اُژان مان کامم mānkāmam ( سغدی: اژان - مانوی: مان - سنسکریت: کامم )
قتل عمد: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: اُژان کامم ožān - kāmam ( سغدی ـ سنسکریت )
ضرب و شتم: همتای پارسی این دو و اژه ی عربی این است: واهِل ( پشتو: vahel )
قتل عام: همتای پارسی این دو و اژه ی عربی، اینهاست: ژتاری žatāri ( پهلوی: žatārih ) . کوم کوژیان kumkužyan ( کردی ) .
حاصلخیز: حاصل واژه ای عربی و خیز پارسی است؛ جایگزین این ترکیب، اینهاست: بارور bārvar ( دری ) خوشبار xoshbār ( خراسانی ) کرشیا karshyā ( اوستایی: ...
حاصل جمع: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: دانمازیت dānmāzit؛ دانم dānm در پهلوی به معنی حاصل و آزیت در سغدی آذیت بوده به معنی جمع است.
حاصل ضرب: همتای پارسی این واژه ی عربی این است: آیام ( سغدی ) : حاصل؛ لُس los ( دری ) : ضرب.
منابع طبیعی.
پدید آوری، ایجاد، تولید، خلق، آفرینش. Can a man father a son without begetting him آیا یک مرد می تواند پدر پسری باشد بی آن که او را به وجود آورد؟
خراب - فسخ - لغو - باطل - خنثی - تعطیل - حذف - منحرف - منسوخ - رد - قطع کردن؛ شکست دادن، کشتن، به زمین زدن، شکافتن، مالیدن، انداختن، بریدن، چیدن، از ...
ملایم: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: هیدی ( کردی ) مادورا mādurā ( سنسکریت: madhura ) لالیتا lālitā ( سنسکریت: lalita ) ساندره sāndre ( ...
ساندرا: این نام در سنسکریت ساندره sāndra و به این معنی هاست: 1 - کلفت، ستبر، ضخیم، پر، متراکم، فشرده. 2 - نرم، لطیف، شیرین، ملایم، مهربان، فروتن، با ...
جریان هوا، نسیم ملایم Presently a steady little draught of air caressed his cheek. همان دم نسیمی ملایم و یکنواخت گونه هایش را بوسید. Soon cool drau ...
پلان: در روش پژوهش، پلان عبارت است از بیرون کشیدن ریز موضوعات از دل موضوع اصلی تا هم مشخص کننده ی منابع مطالعاتی باشد و هم آغاز و پایان مقاله یا کتاب ...
اربابان/ ارباب ها: ارباب جمع رب و به معنی خداوند یا صاحب است. پس جمع بستن دوباره ی آن درست نیست و به جای آن بهتر است بنویسم: خداوندان یا کیاها. ( از ...
احوال/احوالات: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: استیشل astishel ( پهلوی: astishn با پسوند جمع لکی اِل )
آنگاه/ آن گاه: اگر �آنگاه� پیوسته نوشته شود، به معنی �سپس� می باشد؛ و هر گاه جدا نوشته شود، به معنی �آن زمان� است. ( از کتاب غلط ننویسیم ابوالحسن نجف ...
آنچه/ هر آنچه/ هر چه: آوردن �هر� پیش از آنچه، حشو قبیح است؛ ولی با �چه�، نه. ننویسیم: هر آنچه توانست، انجام داد. بنویسیم: آنچه توانست، انجام داد. یا ...
مشارالیه: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: آدیشته ādishte ( سنسکریت: ādishta )
باطل شده. testament, thereby rendering null and void any such testaments previously made by me. از این رو تمام وصایای قبلی خود را باطل می دانم.
مضروب: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ژِتیک ( ژت: سغدی با پسوند مفعولی پهلوی یک )
هدف قرار دادن: زدن، شلیک کردن، تاختن، تازش - آفند - حمله - بمبارن کردن ( حقیقی و مجازی ) ( فرهنگ بزرگ سخن ) . هدف و قرار دو واژه ی عربی است و همتای ...
خودپسندی، خودبینی، فیس، گردن فرازی، غرور، تکبر.
عرق ( می، باده ) ؛ همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: چشند cashand ( سغدی ) تاهو tāhu، مل mol، می mey ( دری ) . عرق ( آبی که از پوست تن بیرون ...
سنسکریت: svid اوستایی: stip
فضای مجازی ترجمه ای شتابزده و نارسا از واژه ی انگلیسی Cyberspace است. اگر این واژه را به درستی ریشه یابی کنیم، چنین است: الف - cy. پیشوندی است با ای ...
لذیذ: همتای پارسی این واژه ی عربی اینهاست: خوشمزه، نوشین ( دری ) ویشتیر viŝtir ( پهلوی ) راماد ( اوستایی: rāmādā ) رپنت rapant ( اوستایی ) ویست ...
جذاب: همتای پارسی این واژه ی عربی در زبان های باستانی، اینهاست: زاوین ( مانوی: zaven ) رامانیگ ( پارتی: ramanig ) هاکسو ( سنسکریت: bhāks: جذب با ...
طعم: همتای پارسی این واژه ی عربی در زبان های باستانی، اینهاست: رسنه rasne ( سنسکریت: rasana ) آسواد āsvād ( سنسکریت: āsvāda ) ازباب ezbāb ( سغدی: ...
سنسکریت: svad
فضای مجازی ترجمه ای شتابزده و نارسا از واژه ی انگلیسی Cyberspace است. اگر این واژه را به درستی ریشه یابی کنیم، چنین است: الف - cy. پیشوندی است با این ...
فضای مجازی ترجمه ای شتابزده و نارسا از واژه ی انگلیسی Cyberspace است. اگر این واژه را به درستی ریشه یابی کنیم، چنین است: الف - cy. پیشوندی است با ای ...
مملکت: همتای پارسی این واژه ی عربی در زبان های باستانی این است: نافچیا nāfcyā ( سغدی )
درواخ: این واژه نه در فرهنگ واژه های پهلوی دکتر بهرام فره وشی هست و نه در فرهنگ مکنزی. واژه ای است که نخستین بار رودکی به کار برده است؛ و دکتر معین و ...
اجابت: همتای پارسی این واژه ی عربی این است: پاتیویس pātivis ( اوستایی: پَئیتی ویس paitivis )
ابله ablah: همتای پارسی این واژه ی عربی در پارسی دری اینهاست: فغاک foqāk، غدنگ qdang، هزاک hozāk، شفک ŝafak، خپله xaple، دنگل dangal.
خضوع: به شمار آوردن دانش، توانایی و یا توانایی ها و شخصیت خویش در رفتار و گفتار همسان یا پایین تر از دیگری یا دیگران، یا کم اهمیت نشان دادن خویش با س ...
خشوع: به شمار آوردن دانش و شخصیت خویش در رفتار و گفتار همسان یا پایین تر از دیگری یا دیگران، یا کم اهمیت نشان دادن خویش با سرکوب خودبزرگ بینی برای اح ...
اورمیلا urmilā با همین گویش در سنسکریت به معنی لبریز کننده است؛ و نیز نام دختر پادشاهی به نام جنه که راجه Janakarāja ( پدید آورنده ی پادشاهی ) می باش ...
روان - جاری شدن، سرریز کردن.
تلفظ: در فرهنگ عربی - فارسی لاروس چنین آمده است: تَلَفَظَ تَلَفُظً بالکلام: سخن گفت؛ و نیز آمده است: الفظ: گفتار، گفته؛ ولی این واژه را برای خدا به ک ...
دایانا: این نام در سنسکریت: dayana و به معنی همیشه در پرواز، مرغ مهاجر می باشد.
دیانا: این نام در سنسکریت dayanā ( همیشه در پرواز، مرغ مهاجر ) می باشد. ( فرهنگ سنسکریت - انگلیسی مونیر ویلیامز چاپ 1964 صفحه 430 ستون سوم )