پیشنهاد‌های فانکو آدینات (٢٧٤)

بازدید
٣١٢
تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ریختن، زیختن در. What is the effect of God’s spirit being poured out upon his people تأثیر ریخته شدن روح خدا بر قومش چیست؟ And the atime will come t ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

Why come running home to me چرا با دو آمدی خانه پیش من؟ I knew you would come running to me می دانستم سریع می آیی دنبالم.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شتابان رفتن. they were hastening toward the northern borders to guard against any attack from Moria شتابان به مرزهای شمالی می رفتند تا از آن در براب ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

اختلاط: همتای پارسی این واژه ی عربی، این هاست: کالش kālesh ( دری: kālidan ) هانیو hānyu ( اوستایی: hānmyu )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

I am convinced that in some box he has a razor hidden, tied round with silk یقین دارم که او در یکی از کشوهایش تیغی دارد که در میان ابریشم پیچیده شده ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تقطیر: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ژوهش، ژوهیدن ( دری )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

الکل تقطیر شده The tax applied to all distilled spirits این مالیات بر تمام مراحل تقطیر و ساخت ویسکی اعمال گردید

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Naomi is too old to bring forth children. نَعُومی به دلیل سالخوردگی نمی توانست فرزندی بیاورد. water it with your tears and it will bring forth frui ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثنوی: همتای پارسی این واژه ی عربی، این واژه ی لکی است: لفانی lefāni. پس می توان این سروده ی مولوی را: مدتی این مثنوی تاخیر شد***** مهلتی بایست تا خ ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

حد: این واژه در اوستایی هیته hita و هیتو hitu بوده است. همتایان این واژه در دیگر زبان های باستانی: تَناک ( سغدی ) اَنته anta ( سنسکریت ) سَهمان sa ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اضمحلال: همتای دیگر این واژه ی عربی، این است: نیستاوِه ( سغدی: nestāve )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اطلاع ثانوی: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: آویستابیدیگ āvistābidig ( آویست از اوستایی آویستی با میانوند الف و واژه ی پارتی بیدیگ ) اطلاع: ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

اطلاعات: همتای پارسی این واژه ی عربی در زبان های باستانی آویستِل āvistel ( اوستایی با پسوند جمع لکی اِل ) . اطلاع: همتای پارسی این واژه ی عربی در زب ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اطلاع: همتای پارسی این واژه ی عربی در زبان های باستانی، اینهاست: آویست āvist ( اوستایی: آویستی āvisti ) . نیشتا nishtā ( سغدی: nishtāy ) . اطلاعات ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

توقیف: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: دیا dyā ( اوستایی ) رایود rāyud ( اوستایی: raod )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محدودیت: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: هیتاتی hitāti ( اوستایی هیته hita: حد به اضافه پسوند مصدر ساز اوستایی تی )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٣

مورد علاقه: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، اینهاست: دشیست doshist ( مانوی ) نیواکین nivākin ( پهلوی: نِوه کِن nevaken )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همتای پارسی این واژه ی عربی در زبان های باستانی، این است: کامَند kāmand ( سغدی: کامنده kāmande )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خیس عرق his shirt was wet with sweat from the exertion of doing so many unaccustomed things at once پیراهنش در اثر فشاری که انجام دادن آن همه کارهای ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تا سرشب، تا شامگاه even if he had to wait there till evening اگر نیاز باشد تا فرا رسیدن شب هم منتظر خواهم شد. She wore it till evening تا شب روی پیش ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

the doctor said to Lebedeff: If all such people were put under restraint, there would be no one left for keepers و دکتر به لبدف گفت: اگر بنا باشد برا ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

write them down as goals, make a plan for their accomplishment آنها را به عنوان هدف های خود بنویسید.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قریب: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پَنته pante ( سغدی ) نزدیک ( مانوی و پهلوی )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Some persons crowded solidly around Pavel; but he cut through to the front جوانها ایستاده و به شکل دایره ی متراکمی دور پاول حلقه زدند؛ ولی او موفق شد ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

تدبر: یعنی رفتن به پشت صحنه؛ و به معنی پشت سر و عاقبت نیست؛ زیرا عاقبت یا پیامد برای کاری گفته می شود؛ و هنگامی که در قرآن گفته شده چرا در قرآن تدبر ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٣

سرزمین آریایی: در فرهنگ سنسکریت - فرانسه ( نوشته ژرارد اوئه ) جمله ای در باره ی سرزمین آریایی آمده که چنین است: āsamudrāt - tu - vay - purvād - āsamu ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مجلس ترحیم: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، اینهاست: پرسیپو porsipu ( لری: porsepu ) میکوی سیمتیا mikuye - simtyā ( کردی meku مجلس؛ سیمتیا: ترحیم؛ س ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ترحیم: همتای پارسی این واژه ی عربی، این واژه ی سغدی است: سیمتیا simtyā.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تشییع جنازه: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: هنتاچ مردال hantāc merdāl ( اوستایی: hantac و مردال از لکی: merdāli )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تشییع: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: هانتاچ hāntāc ( اوستایی: hantac ) .

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قهقرا: همتای پارسی این واژه ی عربی، این واژه ی خراسانی است: سَرپس sarpas.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سیر نزولی: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: روند کاهشی.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سیر صعودی: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: روند دامیدی ( دری ) روند افزایشی

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

خیرات برای مرده: این کار هم می تواند از هند باستان به شیعه راه یافته باشد که در سنسکریت به آن صراددهه śrāddha یا خیرات مقدس گویند. آیینی با سختگیری ف ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

متوالی: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: اَنَسپین anaspin ( مانوی: anaspen ) مِشاگ meshāg ( مانوی: meshag ) گیشت gisht ( مانوی ) دَرچَل darca ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جعبه - کیف ابزار His mother's work basket stood in a little cupboard کیف خیاطی مادرش در قفسه ای قرار داشت؛ then out came the four little work baskets ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٣

تصمیم: آماده شدن برای انجام دادن کاری یا گفتن چیزی چه ناگهانی و چه با بررسی پیامدها و هزینه ها چه پس از مشورت با دیگران. همتای پارسی این واژه ی عربی ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حسرت به دل: حسرت واژه ای عربی و دل پارسی است و همتای پارسی این ترکیب، این واژه ی لری است: تمارزو tamārzu.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد

Land - based Japanese aircraft again attacked. مرکز رسانه ای غزه، برج الشروق، دوباره هدف حمله قرار گرفت.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

so I thought perhaps he would ask you, if he met with you گمان کردم اگر تو را ببیند، از تو درخواست می کند. The book also met with criticism همچنین ا ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مصمم: همتای پارسی این واژه ی عربی، این واژه ی سُغدی است: چَزدیک cazdik

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

She's gone to New York او به نیویورک رفته i had gone to a brothel, i had my first drink من به یک کلوب شبانه رفتم و نخستین لیوان مشروبم را خوردم

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد

put down your weapons اسلحه ها تان را زمین بگذارید Rey, put down the goddamn gun ری! تفنگ لعنتی را بگیر پایین You put down your guns, I open the safe ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شمع: این واژه در عربی الشَمَع ashshama با تشدید شین است و جمع آن شموع است و به موم گفته می شود. ( فرهنگ عربی - فارسی لاروس ) . قندیل نیز که در سغدی ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Lay down your weapon. اسلحه ات را زمین بینداز. She lay down beside him in a rather careless way زن بی احتیاط کنار او دراز کشید

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ساس در زبان لکی ویم vyem گفته می شود

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

دوده ( پسماند دود روی چیزی ) : در زبان لکی لیت گفته می شود.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تولد: همتای پارسی این واژه ی عربی، این دو واژه ی سغدی است: آزیا، آژیا.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

The first task was drawing steadily nearer مرحله ی اول مسآبقه نزدیک و نزدیک تر می شد Besides, let me own something to you. I am anxious to see that y ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

متخصص: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: کارنواک kArnovAk ( سغدی: karnuvAk )