پیشنهاد‌های فانکو آدینات (٢٧٤)

بازدید
٤٦٥
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ریختن، زیختن در. What is the effect of God’s spirit being poured out upon his people تأثیر ریخته شدن روح خدا بر قومش چیست؟ And the atime will come t ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Why come running home to me چرا با دو آمدی خانه پیش من؟ I knew you would come running to me می دانستم سریع می آیی دنبالم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شتابان رفتن. they were hastening toward the northern borders to guard against any attack from Moria شتابان به مرزهای شمالی می رفتند تا از آن در براب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

اختلاط: همتای پارسی این واژه ی عربی، این هاست: کالش kālesh ( دری: kālidan ) هانیو hānyu ( اوستایی: hānmyu )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

I am convinced that in some box he has a razor hidden, tied round with silk یقین دارم که او در یکی از کشوهایش تیغی دارد که در میان ابریشم پیچیده شده ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تقطیر: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ژوهش، ژوهیدن ( دری )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

الکل تقطیر شده The tax applied to all distilled spirits این مالیات بر تمام مراحل تقطیر و ساخت ویسکی اعمال گردید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Naomi is too old to bring forth children. نَعُومی به دلیل سالخوردگی نمی توانست فرزندی بیاورد. water it with your tears and it will bring forth frui ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مثنوی: همتای پارسی این واژه ی عربی، این واژه ی لکی است: لفانی lefāni. پس می توان این سروده ی مولوی را: مدتی این مثنوی تاخیر شد***** مهلتی بایست تا خ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

حد: این واژه در اوستایی هیته hita و هیتو hitu بوده است. همتایان این واژه در دیگر زبان های باستانی: تَناک ( سغدی ) اَنته anta ( سنسکریت ) سَهمان sa ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اضمحلال: همتای دیگر این واژه ی عربی، این است: نیستاوِه ( سغدی: nestāve )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اطلاع ثانوی: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: آویستابیدیگ āvistābidig ( آویست از اوستایی آویستی با میانوند الف و واژه ی پارتی بیدیگ ) اطلاع: ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اطلاعات: همتای پارسی این واژه ی عربی در زبان های باستانی آویستِل āvistel ( اوستایی با پسوند جمع لکی اِل ) . اطلاع: همتای پارسی این واژه ی عربی در زب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اطلاع: همتای پارسی این واژه ی عربی در زبان های باستانی، اینهاست: آویست āvist ( اوستایی: آویستی āvisti ) . نیشتا nishtā ( سغدی: nishtāy ) . اطلاعات ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

توقیف: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: دیا dyā ( اوستایی ) رایود rāyud ( اوستایی: raod )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

محدودیت: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: هیتاتی hitāti ( اوستایی هیته hita: حد به اضافه پسوند مصدر ساز اوستایی تی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

مورد علاقه: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، اینهاست: دشیست doshist ( مانوی ) نیواکین nivākin ( پهلوی: نِوه کِن nevaken )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

همتای پارسی این واژه ی عربی در زبان های باستانی، این است: کامَند kāmand ( سغدی: کامنده kāmande )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خیس عرق his shirt was wet with sweat from the exertion of doing so many unaccustomed things at once پیراهنش در اثر فشاری که انجام دادن آن همه کارهای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تا سرشب، تا شامگاه even if he had to wait there till evening اگر نیاز باشد تا فرا رسیدن شب هم منتظر خواهم شد. She wore it till evening تا شب روی پیش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

the doctor said to Lebedeff: If all such people were put under restraint, there would be no one left for keepers و دکتر به لبدف گفت: اگر بنا باشد برا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

write them down as goals, make a plan for their accomplishment آنها را به عنوان هدف های خود بنویسید.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

قریب: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پَنته pante ( سغدی ) نزدیک ( مانوی و پهلوی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Some persons crowded solidly around Pavel; but he cut through to the front جوانها ایستاده و به شکل دایره ی متراکمی دور پاول حلقه زدند؛ ولی او موفق شد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تدبر: یعنی رفتن به پشت صحنه؛ و به معنی پشت سر و عاقبت نیست؛ زیرا عاقبت یا پیامد برای کاری گفته می شود؛ و هنگامی که در قرآن گفته شده چرا در قرآن تدبر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

سرزمین آریایی: در فرهنگ سنسکریت - فرانسه ( نوشته ژرارد اوئه ) جمله ای در باره ی سرزمین آریایی آمده که چنین است: āsamudrāt - tu - vay - purvād - āsamu ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مجلس ترحیم: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، اینهاست: پرسیپو porsipu ( لری: porsepu ) میکوی سیمتیا mikuye - simtyā ( کردی meku مجلس؛ سیمتیا: ترحیم؛ س ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ترحیم: همتای پارسی این واژه ی عربی، این واژه ی سغدی است: سیمتیا simtyā.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تشییع جنازه: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: هنتاچ مردال hantāc merdāl ( اوستایی: hantac و مردال از لکی: merdāli )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تشییع: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: هانتاچ hāntāc ( اوستایی: hantac ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قهقرا: همتای پارسی این واژه ی عربی، این واژه ی خراسانی است: سَرپس sarpas.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سیر نزولی: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: روند کاهشی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سیر صعودی: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: روند دامیدی ( دری ) روند افزایشی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خیرات برای مرده: این کار هم می تواند از هند باستان به شیعه راه یافته باشد که در سنسکریت به آن صراددهه śrāddha یا خیرات مقدس گویند. آیینی با سختگیری ف ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

متوالی: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: اَنَسپین anaspin ( مانوی: anaspen ) مِشاگ meshāg ( مانوی: meshag ) گیشت gisht ( مانوی ) دَرچَل darca ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جعبه - کیف ابزار His mother's work basket stood in a little cupboard کیف خیاطی مادرش در قفسه ای قرار داشت؛ then out came the four little work baskets ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

تصمیم: آماده شدن برای انجام دادن کاری یا گفتن چیزی چه ناگهانی و چه با بررسی پیامدها و هزینه ها چه پس از مشورت با دیگران. همتای پارسی این واژه ی عربی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حسرت به دل: حسرت واژه ای عربی و دل پارسی است و همتای پارسی این ترکیب، این واژه ی لری است: تمارزو tamārzu.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

Land - based Japanese aircraft again attacked. مرکز رسانه ای غزه، برج الشروق، دوباره هدف حمله قرار گرفت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

so I thought perhaps he would ask you, if he met with you گمان کردم اگر تو را ببیند، از تو درخواست می کند. The book also met with criticism همچنین ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مصمم: همتای پارسی این واژه ی عربی، این واژه ی سُغدی است: چَزدیک cazdik

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

She's gone to New York او به نیویورک رفته i had gone to a brothel, i had my first drink من به یک کلوب شبانه رفتم و نخستین لیوان مشروبم را خوردم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

put down your weapons اسلحه ها تان را زمین بگذارید Rey, put down the goddamn gun ری! تفنگ لعنتی را بگیر پایین You put down your guns, I open the safe ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شمع: این واژه در عربی الشَمَع ashshama با تشدید شین است و جمع آن شموع است و به موم گفته می شود. ( فرهنگ عربی - فارسی لاروس ) . قندیل نیز که در سغدی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Lay down your weapon. اسلحه ات را زمین بینداز. She lay down beside him in a rather careless way زن بی احتیاط کنار او دراز کشید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ساس در زبان لکی ویم vyem گفته می شود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دوده ( پسماند دود روی چیزی ) : در زبان لکی لیت گفته می شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تولد: همتای پارسی این واژه ی عربی، این دو واژه ی سغدی است: آزیا، آژیا.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

The first task was drawing steadily nearer مرحله ی اول مسآبقه نزدیک و نزدیک تر می شد Besides, let me own something to you. I am anxious to see that y ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

متخصص: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: کارنواک kArnovAk ( سغدی: karnuvAk )